دیالوگی درباره هویت کبکی؛

آمریکایی شدن کبک، بحثی بی‌سرانجام

آمریکایی شدن کبک، بحثی بی‌سرانجام

ژرار بوشار، یک مورخ و جامعه‌شناس است که در برنامه‌های تاریخ، جامعه‌شناسی، مردم‌شناسی، علوم سیاسی و همکاری بین‌المللی در دانشگاه کبک در شیکوتیمی تدریس می‌کند و صاحب کرسی تحقیقات کانادا در زمینه تخیلات جمعی است. او می‌گوید: از چند دهه پیش درک روابط ما با فرانسه و آمریکا با چند سوءتفاهم همراه شده که به نوبه خود تفکر و تأملات ما را درباره فرهنگمان آشفته کرده است. من به همراه ایوان لاموند، برنار آندرس و برخی دیگر از محققان، تأثیر این سوءتفاهمات را در تفکرات مربوط به فرهنگمان لمس کرده‌ایم. هنوز هم گاهی این روزها گفته می‌شود که ما خاطره و هویت خود را از یاد برده‌ایم. روابطمان را با فرانسه مخدوش کرده‌ایم و در عوض آمریکا را به‌عنوان الگو معرفی کرده‌ایم. واقعاً چه اتفاقی افتاده است؟

در این شماره صفحه‌های گفت‌وگو به بحث هویت کبکی اختصاص یافته است. ژرار بوشار مورخ و جامعه‌شناس کبکی این دیالوگ را در روزنامه لو دووار باز کرد. پس از انتشار مقاله او خانم ان لگاره به وی پاسخ داد و چند روز بعد  پییر نوو در لودووار به مقاله خانم ان لگاره واکنش نشان داد. از آنجا ما به عنوان مهاجران افغان و ایرانی با بحث هویت درگیر هستیم، دیالوگ درباره این موضوع، میان سه متفکر کبکی می‌تواند برای ما نیز موردتوجه باشد./ تحریریه هفته

نویسنده: ژرار بوشار | گروه ترجمه هفته

ژرار بوشار، نویسنده این مطلب که یک مورخ و جامعه‌شناس است در برنامه‌های تاریخ، جامعه‌شناسی، مردم‌شناسی، علوم سیاسی و همکاری بین‌المللی در دانشگاه کبک در شیکوتیمی تدریس می‌کند و صاحب کرسی تحقیقات کانادا در زمینه تخیلات جمعی است.

از چند دهه پیش درک روابط ما با فرانسه و آمریکا با چند سوءتفاهم همراه شده که به نوبه خود تفکر و تأملات ما را درباره فرهنگمان آشفته کرده است. من به همراه ایوان لاموند، برنار آندرس و برخی دیگر از محققان، تأثیر این سوءتفاهمات را در تفکرات مربوط به فرهنگمان لمس کرده‌ایم. هنوز هم گاهی این روزها گفته می‌شود که ما خاطره و هویت خود را از یاد برده‌ایم. روابطمان را با فرانسه مخدوش کرده‌ایم و در عوض آمریکا را به‌عنوان الگو معرفی کرده‌ایم. واقعاً چه اتفاقی افتاده است؟

از سال‌های ۱۹۹۰ من در آثار و نوشته‌هایم بارها یادآوری کردم که چرا رابطه ما با فرانسه در تاریخمان این اندازه اهمیت پیدا کرده است. پس از شکست شورش‌هایی که سال‌های ۱۸۳۷ و ۱۸۳۸ روی داد، پروژه سیاسی که میهن‌پرستان دنبال می‌کردند ناکام ماند و آینده کانادای فرانسوی تیره‌وتار شد. این بار اندیشه احیای کشور ازنقطه‌نظر فرهنگی مطرح شد. چندین ملت «بَرّ جدید یا جهان جدید» در گذشته در وضعیت مشابهی قرار گرفته بودند. به‌طورکلی از تجارب آنها برای خروج از این بن‌بست چهار الگو حاصل می‌شود.

یکی از این الگوها مردم را به پذیرش فرهنگ مام میهن دعوت می‌کند. یک الگوی دیگر فرهنگ مردمی در حال شکل‌گیری را منبع الهام قرار می‌دهد. الگوی سوم بر پایه فرهنگ کهنه بومی استوار شده و بالاخره الگوی چهارم، اگر بخواهم به زبان ساده بگویم، حرکت از صفر را توصیه می‌کند. نخبگان ما الگوی اول را پسندیدند. الگوی مردمی که بیش از اندازه آزاد و بدون چارچوب مشخص به نظر می‌رسید، بدبینی‌هایی را برمی‌انگیخت. فرهنگ سنتی بومیان در این جا مثل فرهنگ‌های آزتک، مایا یا اینکا جذابیت لازم را نداشت. وانگهی وضعیت نابسامان و افسرده آن زمان به‌گونه‌ای بود که طبق گفته گارنو، امکان ایجاد تغییرات بنیادین جسورانه را میسر نمی‌کرد.

جامعه نخبگان ما با الهام‌گیری از فرهنگ بزرگ و عمیق فرانسه (درحالی‌که به‌واقع سنتی‌ترین بخش آن در مسیر انحطاط قرار گرفته بود)، به این کشور نوپا جوهره و جایگاهی درخور احترام بخشیدند. اما این کار برای ما بدون بها هم نبود چراکه ازآن‌پس فرانسه خود را به‌عنوان الگویی برتر معرفی کرد که لاجرم باید از آن تبعیت می‌کردیم آن هم غالباً یک تبعیت برده گونه. به‌این‌ترتیب بود که کانادای فرانسوی خود را در یک رابطه وابستگی قرار داد که مطمئناً از امتیازات و مواهب آن نیز بهره‌مند شد اما به قیمت تن‌دادن به اشکال مختلف تبعیت و فقر.

از سال‌های ۱۹۴۰ بود که این وضعیت به‌تدریج به چالش کشیده شد و روزبه‌روز بیشتر و بیشتر تحلیل رفت. در هیاهو و التهاب انقلاب آرام، نخبگان جدید عرصه فرهنگ نتوانستند نارضایتی خود را از سلسله‌مراتب به‌جامانده از گذشته که معمولاً به نابودسازی قدرت خیال و ازبین‌بردن آزادی خلاقیت متهم می‌شد، پنهان کنند. در این شرایط بود که الگوی جدیدی نمایان شد، الگوی جدیدی که البته فرانسه را نفی نمی‌کرد بلکه نافی نوع روابطی بود که ما با این کشور برقرار کرده بودیم. این الگو یا این دستاورد جدید که از توازن بیشتری برخوردار بود و بر پایه اصل احترام متقابل بنا نهاده شده بود، کارساز واقع شد. البته این الگو نیز در این اواخر تحت تأثیر عوامل مختلف به‌ویژه پدیده جهانی‌سازی رو به افول گذاشته است؛ بنابراین دررابطه‌با این بحث باید گفت که هم خیلی زود و هم خیلی دیر شکل گرفت.

برگردیم به سال‌های ۱۹۷۰ تا ۱۹۶۰. از این دوران به بعد بود که کبک (درست همانند دیگر جوامع جهان جدید) خود را بیش‌ازپیش به عنوان یک جامعه نو و به عبارت دقیق‌تر به‌عنوان یک ملت آمریکایی دید. این بازتعریف که بسیار مورد تأیید و استقبال روشنفکران فرانسوی قرار گرفت، در واقع پاسخگوی تلاش‌های ما در جستجوی اصالت و یک اراده قوی‌تر برای پایه‌ریزی هر چه‌بهتر تخیل باتکیه‌بر «تجربه قاره‌ای» چهارصدساله‌ای بود که در قاره جدید کسب کرده بودیم.

سردرگمی

بااین‌حال هر جا صحبت از آمریکا می‌شد، مفسران آن را ایالات متحده تفسیر می‌کردند و از همین‌جا بود که آنها ما را طرف‌داران آمریکایی‌سازی معرفی کردند. مفهوم آمریکایی از مسیر واقعی خود خارج شد، به ستایش از ایالات متحده تبدیل شد و این کشور به‌عنوان الگویی مناسب برای کبک معرفی گشت. به طور کلی شرایط به‌گونه‌ای پیش رفت که انگار ما تلاش کرده‌ایم آمریکا را جایگزین فرانسه کنیم. با این کار عملاً مفهومی که واژه «آمریکایی» در کشورهای آمریکای لاتین داشت و کلیه مترادف‌‌‌هایی که این واژه نزد دیگر ملت‌های جهان جدید داشت، مورد غفلت قرار گرفت و مفهوم یک آرایش جدید فرهنگی را پیدا کرد.

در این جا نیز روابط با کلان‌شهرهای اروپایی خودکامه مورد بازتعریف قرار گرفت تا تخیل جمعی بهتر از پیش با واقعیات همسو شود بدون این‌که الزاماً روابط فرهنگی با اروپا قطع گردد.

به‌این‌ترتیب بود که یک آشفتگی بزرگ و آزاردهنده شکل گرفت (که البته هنوز هم ادامه دارد) چراکه ما منتقد ایالات متحده و تحسین‌کنندگان فرانسه بودیم.

در این پس‌زمینه می‌توانیم مسیری را که جامعه ما طی نیم‌قرن گذشته طی کرده است، با وضوح بیشتری دنبال کنیم. جامعه ما از یک رابطه فرهنگی به شدت سلسله‌مراتبی و فلج‌کننده با فرانسه به یک شریک به‌عنوان یک کشور در قاره آمریکا تبدیل شد و در ادامه نیز تحت تأثیر پدیده جهانی‌شدن قرار گرفت و تعهدات و وابستگی‌های خود را در عرصه بین‌المللی تنوع بخشید.

امروز فرانسه در اذهان بسیاری از مردم به‌ویژه نسل جوان به کشوری مثل دیگر کشورهای جهان تبدیل شده است و دیگر از آن احترامی که نسل من برای این کشور قائل بود، خبری نیست. اما بیم آن می‌رود که این تغییروتحول نیز به‌خوبی درک نشود.

به طور خلاصه می‌توان گفت که ما صرفاً می‌خواستیم تخیل خود را با واقعیاتی که در آن قرار داشتیم سازگار کنیم، روابط فرهنگی خود را با فرانسه سالم کنیم و برای وضعیت کبک به‌عنوان یک ملت در جهان جدید چارچوب نوینی ایجاد نماییم.

منبع: وب‌سایت شبکه خبری نشریه لودووار

 

برچسب ها:

ارسال نظرات