دیالوگی درباره هویت کبکی؛

برای تعریف هویت بیان تفاوت‌ها کافی نیست

برای تعریف هویت بیان تفاوت‌ها کافی نیست

این مطلب به بحث هویت کبکی اختصاص یافته است. ژرار بوشار مورخ و جامعه‌شناس کبکی این دیالوگ را در روزنامه لو دووار باز کرد. پس از انتشار مقاله او خانم ان لگاره به وی پاسخ داد و چند روز بعد پییر نوو در لودووار به مقاله خانم ان لگاره واکنش نشان داد. از آنجا ما به عنوان مهاجران افغان و ایرانی با بحث هویت درگیر هستیم، دیالوگ درباره این موضوع، میان سه متفکر کبکی می‌تواند برای ما نیز موردتوجه باشد.

در این شماره صفحه‌های گفت‌وگو به بحث هویت کبکی اختصاص یافته است. ژرار بوشار مورخ و جامعه‌شناس کبکی این دیالوگ را در روزنامه لو دووار باز کرد. پس از انتشار مقاله او خانم ان لگاره به وی پاسخ داد و چند روز بعد  پییر نوو در لودووار به مقاله خانم ان لگاره واکنش نشان داد. از آنجا ما به عنوان مهاجران افغان و ایرانی با بحث هویت درگیر هستیم، دیالوگ درباره این موضوع، میان سه متفکر کبکی می‌تواند برای ما نیز موردتوجه باشد./ تحریریه هفته

نویسنده: پییر نووگروه ترجمه هفته

آن لگاره Anne Légaré معتقد است که هویت در تفاوت‌‌‌‌ها شکل می‌گیرد. این باور در مقاله او که در لودووار در تاریخ دوم مارس ۲۰۲۱ منتشر شده بیان شده است. اما برای این‌که به هویت برسیم آیا متفاوت بودن و متمایز بودن کفایت می‌کند. محدودیت‌های این درک و این برداشت از مفهوم هویت وقتی کاملاً نمایان می‌شود که فردی را در نظر بگیریم که می‌گوید: «من مری، فلیکس، نیکولا، استفان نیستم، من هیچ‌یک از برادران، خواهران یا دوستانم هم نیستم. من همین هستم که می‌بینید.» یا وقتی یک فرانسوی را می‌بینیم که هویت فرانسوی را به این شکل تعریف می‌کند: «یک فرانسوی، نه یک ایتالیایی، نه یک آلمانی، نه یک اسپانیایی و نه یک انگلیسی و نه … است.»

بدون تردید آن لگاره هم به هیچ وجه فکر نمی‌کند که این تعریف از هویت کفایت می‌کند اما باتوجه‌به این‌که ما یک مورد خاص در آمریکای لاتین هستیم (سؤال این است که آیا مورد منحصربه‌فرد هم هستیم)، آیا واقعاً لازم است که بیشترین توان و تلاش خود را برای متفاوت بودن هر چه بیشتر به کار گیریم و از فکرکردن و پرداختن به روابط خود با دیگر ملت‌‌‌‌‌های قاره، بررسی تشابهات و اشتراکات میان کبکی‌‌‌‌ها و دیگر فرهنگ‌‌‌‌‌های آمریکایی بپرهیزیم؟ من بیم آن دارم که چنین دیدگاهی ما را در یک بن‌بست فکری و فرهنگی گرفتار کند.

قطعاً مفهوم آمریکایی بودن منحصر به ژرار بوشار نیست. به نظر من برای درک این مفهوم پیش از هر چیز لازم است که از ساده کردن بیش از حد آن خودداری کنیم: هیچ‌کس هرگز ادعا نکرده است که تشابهات و اشتراکات ما با برزیل و یا اروگوئه به اندازه اشتراکاتی است که با آمریکا داریم. مفهوم آمریکایی بودن از سال 1945 توسط گستون میرون Gaston Miron و بسیاری از نویسندگان و هنرمندان آن دوره به‌عنوان یک مفهوم پویا و خلاق مطرح شد. این مفهوم به ارائه تعریف مشخصی از حساسیت خودمان و همچنین درک ابعاد جدیدی از آن چه به‌عنوان یک ملت به آن تبدیل شده بودیم، کمک کرد. به همین علت درک آثار هنرمند بزرگی مثل رونه دوروئن René Derouin بدون مرجع قراردادن این مفهوم امکان‌پذیر نیست.

امروز نویسندگان و هنرمندان انگشت‌شماری هستند که اشاره به ملت‌‌‌‌‌های آمریکایی را در این مبحث امری کم‌اهمیت یا فرعی می‌دانند. مواردی که در آن قاره آمریکا مرجع قرار داده می‌شود، متعدد و غنی هستند. به‌عنوان‌مثال در خصوص فردی مثل رودنی سنت – الوآ Rodney Saint-Éloi که از هائیتی به مونترال آمده و در این شهر یک خانه نشر ایجاد کرده که نه‌تنها برای نویسندگان سیاه‌پوست بلکه برای مؤلفان کبکی ناشناخته مثل ژوزفین بکون Joséphine Bacon و خیلی‌‌‌‌‌های دیگر به یک مرکز مهم تبدیل شده است، چگونه باید قضاوت کرد؟

در اواسط سال‌‌‌‌‌های ۱۹۹۰ آمریکایی بودن مفهوم مفیدی برای تفکر درباره جهش هویتی بود که روند شکل‌گیری آن از سال ۱۹۸۰ در کبک آغاز شده بود. مونیک لارو Monique LaRue که یک رمان‌نویس و مقاله‌نویس است، در اثر خود تحت عنوان «درس اورشلیم» منتشر شده در سال ۲۰۱۵ به روشن‌ترین شکل ممکن آن چه را که در آن روزگار اتفاق افتاد تشریح کرده است: «معنای واژه‌‌‌‌‌های مردم کبک دستخوش تغییر شده بودند.»

جذب فرزندان خانواده‌‌‌‌‌های مهاجران در مدارس و مؤسسات فرانسوی‌زبان، تفاهم‌نامه‌‌‌هایی که در زمینه مهاجرت بین دولت کبک و دولت فدرال منعقد شد و ورود شمار زیادی از «نویسندگان مهاجر» که در رأس آنها می‌توان به دنی لافریئر Dany Laferrière اشاره کرد، شرایط را به‌گونه‌ای تغییر داد که دیگر نمی‌شد وضعیت کبکی را فقط به کانادایی‌‌‌‌‌های فرانسوی‌زبان ساکن کبک محدود کرد. این دقیقاً همان موضوعی است که پیش از آن پل-آندره لنتو Paul-André Linteau مورخ کانادایی و تیم تحت هدایت او بر آن تأکید کرده بود: واژه «کبکی» ازآن‌پس مختص کانادایی‌‌‌‌‌های فرانسوی‌زبان نبود بلکه اشاره به کلیه ساکنان کبک داشت.

در همان زمان حافظه کانادایی/فرانسوی ما بیش از هر زمان دیگری جنبه و ابعاد قاره‌‌ای به خود گرفت و از آن زمان به بعد دیگر نمی‌توانستیم این واقعیت را نادیده بگیریم که گروه‌گروه در بخش‌‌‌‌‌های مختلف آمریکای شمالی پراکنده شده‌ایم.

از نظر ژرار بوشار Gérard Bouchard این امر ضرورت بازخوانی روایت جمعی ما را تحت تأثیر پیامدهای جنگ میان انگلستان و فرانسه در آمریکای شمالی، مبارزات سیاسی و برخی مسائل دیگر از قبیل دستاوردهای ما برای اقوام بومی، مام میهن و همچنین مهاجرانی که از قرن هجدهم به این سرزمین آمده بودند، نمایان ساخت. اما طولی نکشید که گسترش حافظه کانادایی – فرانسوی ما از طرف برخی متفکران ناسیونالیست به عنوان روشی برای «رقیق کردن» و «مزه‌دار کردن» روایت بزرگ ملی کبکی مبتنی بر وحدت یک ملت که در مسیر «اثبات خود» قرار دارد، مورداستفاده قرار گرفت.

این وضعیت دفاعی امروز در برداشت استانی از هویت کبکی که دولت کنونی توصیه می‌کند و با واقعیات مونترال، اصل تنوع و مسئله مهاجرت جور در نمی‌آید، بازتاب پیدا کرده است. خوانش جدیدی که می‌خواهد ما را فراتر از ظواهر و بر اساس تفاوت‌هایمان و همچنین بر پایه این مسئله قضاوت کند که ما نمی‌خواهیم آمریکایی، کانادایی یا چهل‌تکه‌ای از فرهنگ‌‌‌‌ها قلمداد شویم. اما محتوای مثبت، زنده و پویای این «هویت» که می‌خواهد متفاوت باشد، کدام است؟

هویت به همان اندازه که ثمره گفت‌وگو، روابط متقابل، مقایسه‌ها، قرابت‌‌‌‌ها و تشابهات است، از مخالفت‌ها و تمایل بی‌وقفه برای متمایز شدن نیز نشئت می‌گیرد. دقیقاً همین نتیجه‌گیری است که هویت آمریکایی کبکی از اواسط قرن بیستم سعی در توصیف و اجرای آن دارد.

منبع مطلب

برچسب ها:

ارسال نظرات