روایت دست اول هفته از داخل اتوبوس مرگ خبرنگاران محیط‌زیستی

روایت دست اول هفته از داخل اتوبوس مرگ خبرنگاران محیط‌زیستی

زینب رحیمی از خبرنگاران جوان و جدی محیط‌زیست ایران است که قلمی صریح و گویا دارد. او در اتوبوس حامل خبرنگاران در ارومیه در کنار «مهشاد کریمی» یکی از دو قربانی این سانحه قرار داشته است. این مطلب روایت خانم رحیمی از ماجرای واژگونی اتوبوس از زبان اوست.

 
زینب رحیمی از خبرنگاران جوان و جدی محیط‌زیست ایران است که قلمی صریح و گویا دارد. او در سال گذشته به دلیل انتقاد از مدیرکل روابط عمومی سازمان محیط‌زیست (که در یک برنامه‌ی تلویزیونی خبرنگاران این حوزه را مزدبگیر خارجی‌ها خوانده بود)، اخراج و از خبرگزاری ایسنا کنار گذاشته شد. خانم رحیمی هم‌اکنون خبرنگار خبرگزاری عصر ایران است که در اتوبوس حامل خبرنگاران در ارومیه در کنار «مهشاد کریمی» یکی از دو قربانی این سانحه قرار داشته است. چند روز پس از سانحه با او تماس گرفتیم و در حالی که وضعیت روحی مساعدی نداشت با آغوش باز دعوت ما را برای مصاحبه پذیرفت. روایتی که در ادامه می‌خوانید ماجرای واژگونی اتوبوس از زبان اوست؛ از معدود خبرنگارانی که حاضر به صحبت درباره‌ی این واقعه شدند. در این مصاحبه او بارها بغض کرد، ساکت شد و گریست اما تکرار کرد که پای خون همکاران‌اش می‌ایستد و نمی‌گذارد حق پایمال شود.

این روایت، اولین تلاش مجله هفته برای ثبت دقیق وقایع این حادثه‌ی تلخ است. در روزهای آینده، ابعاد ناگفته‌ی دیگر ماجرا را با ما دنبال کنید.

در ابتدا خدمت شما و همکارانتان تسلیت می‌گویم و امیدوارم دیگر شاهد چنین وقایعی نباشیم. سپاسگزارم که در این شرایط دشوار، وقت خود را در اختیار مجله هفته قرار دادید.

زینب رحیمی: من هم از دعوت شما سپاسگزارم.

می‌خواهم از ابتدا شروع کنم. چطور شد که شما و سایر همکارانتان در حوزه‌ی محیط‌زیست به این سفر دعوت شدید؟

زینب رحیمی: باب است که دستگاه‌های مختلف برای خبرنگاران تورهای داخلی و خارجی تدارک می‌بینند. سازمان محیط‌زیست هم به خاطر این که مناطق حفاظت‌شده، پارک‌های ملی و به‌طور کلی مناطق چهارگانه‌ای را تحت مدیریت دارد، از سال‌های قبل همیشه سفرهایی را برای بازدید از بخش‌های مختلف از مناطق حفاظت‌شده تا پروژه‌هایی مثل احیای دریاچه تدارک می‌دید.

درباره‌ی دلیل پیش‌آمد این سفر من نظر خودم را می‌گویم ولی این سؤال باید ستاد احیای دریاچه‌ی ارومیه و مقامات مسئول پاسخ دهند. مسئول روابط عمومی سازمان محیط‌زیست با تک‌تک ما خبرنگاران تماس گرفت و گفت که سازمان محیط‌زیست و ستاد احیای در تاریخ دوم و سوم تیر سفری تدارک دیده است و قرار شده تا ما برویم و تونل انتقال آب زاگ را به دریاچه‌ی ارومیه ببینیم و از خود دریاچه هم بازدید کنیم.

و درنهایت شما پذیرفتید؟ چطور به استان آذربایجان غربی (ارومیه) منتقل شدید؟

زینب رحیمی: من و بقیه‌ی بچه‌ها اعلام آمادگی کردیم. مدارک لازم مثل کارت ملی را برایشان ارسال کردیم. بلیت برایمان تهیه کردند و صبح چهارشنبه ساعت ۶:۳۰ از تهران حرکت کردیم، نزدیک ۷:۴۵ به فرودگاه ارومیه رسیدیم. از فرودگاه ارومیه با همان اتوبوسی (که در این چند روز صحبتش است) به سمت پیرانشهر رفتیم. در پیرانشهر دو تا سه دریاچه را بازدید کردیم، سد را دیدیم و داخل تونل انتقال آب شدیم. پروژه آنجا هنوز تکمیل نشده بود و کارگران در حال حفاری بودند، شرایط بسیار سختی بود.

البته این که خبرنگارها را داخل تونل بردند کار بسیار پرریسکی بود، چون تونل ۶۰۰ متر زیر زمین حفر شده بود، کارگرها همچنان مشغول کار بودند و تجهیزاتشان مستقر بود. ما ۱۲ کیلومتر با لوکوموتیو داخل تونل حرکت کردیم و به نقطه‌ای رسیدیم که گفتند اینجا هنوز دارند حفاری می‌کنند. مسیری را در آب پیاده حرکت کردیم. البته ما چکمه و لباس مناسب و کلاه ایمنی استفاده کردیم که خیس نشویم و مشکلی ما را تهدید نکند.

عمق آب در مسیری که حرکت می‌کردیم آن‌قدر زیاد بود که چکمه‌هایمان پر از آب شد. آن مسیر تونل هم خطرناک بود، احتمال لغزش وجود داشت. یکی دو تا از بچه‌ها ازجمله خود من پاهایم لغزید، چون لوکوموتیو از آن مسیر می‌گذشت و ریل داشت و زیر پایمان صاف نبود. ناهموار و پر از آب بود. مهم‌تر از همه این که، برخلاف تصور ما تونل هنوز تکمیل نشده بود. انتظار خود من این بود که برای افتتاح به آنجا می‌رویم.

یعنی کار حفاری پروژه حتی به ۵۰ درصد هم نرسیده بود؟

زینب رحیمی: خیر. پروژه تا حد زیادی تکمیل شده بود و می‌گفتند فقط ۸۰۰ متر از تونل باقی مانده است. ولی اگر در جریان باشید دولت روحانی از سال ۹۸ می‌گفت ما می‌خواهیم این پروژه را افتتاح کنیم! یعنی عملاً دو سال از زمانی که خودشان اعلام کرده بودند تأخیر داشتند؛ بنابراین طبیعی بود که من تصور کنم بعد از دو سال حالا دیگر موقع افتتاح آن است، نه این که تعداد زیادی خبرنگار را با آن شرایط خطرناک ۶۰۰ متر به زیر زمین و داخل تونل ببرند که حفاری را به ما نشان دهند!

برآیند کلی من از آن وضعیت این است که مسئولین چون مطمئن بودند که تا پایان این دولت این پروژه‌ افتتاح نمی‌شود و به‌احتمال خیلی زیاد افتتاح آن به دولت بعدی موکول می‌شود، نمی‌خواستند این پروژه به اسم دولت بعدی تمام شود. به این دلیل تصمیم گرفتند ما را به آنجا بفرستند تا پوشش خبری دهیم که این پروژه از دو طرف تقریباً تکمیل شده است. این پروژه از پیرانشهر به سمت دشت نمدی می‌رود و بعد از دشت نمدی به دریاچه‌ی ارومیه می‌ریزد. از هر دو طرف هم در حال کار بودند که تونل تمام شود.

نتیجه‌گیری من این شد که قصد سازمان و ستاد احیا این بود که این خبر در فضای رسانه‌ای مورد توجه قرار گیرد تا اگر افتتاح آن هم در دولت بعدی اتفاق بیفتد همه بدانند که کار را این دولت انجام داده است، ولی با آن شرایطی که وجود داشت فکر می‌کنم اگر ۲۴ ساعت شبانه‌روز هم کار کنند، اتمام پروژه حداقل چند ماهی زمان می‌برد.

آیا اگر این سانحه رخ نمی‌داد و همه‌ی شما سلامت به تهران برمی‌گشتید، آن وضعیت را پوشش خبری می‌دادید؟

زینب رحیمی: هر خبرنگار و رسانه‌ای در مورد پوشش چنین اخباری می‌تواند مواضع خودش را داشته باشد. برای من که خبرنگار تخصصی محیط‌زیست هستم، کاملاً عیان است که طرح‌های انتقال آب، برای رساندن آب به مناطق کم‌آب، طرح‌های شکست‌خورده‌ای هستند. پُر واضح بود که من نگاه مثبتی به این پروژه نداشتم، ولی چون گزارش ویدیویی تهیه می‌کنم، به آنجا رفتم تا بتوانم فیلم‌ها و تصاویرم را از طرح‌های انتقال و وضعیت دریاچه بگیرم.

من در اردیبهشت هم با هزینه‌ی شخصی به ارومیه رفته بودم. آن موقع هم به ما گفته شد وزارت نیرو حقابه‌ی دریاچه را نمی‌دهد. من رفتم گزارشی تهیه کنم تا بتوانیم از این طریق به وزارت نیرو فشار بیاوریم که حقابه‌ی دریاچه را بدهد و شرایط دریاچه از آن وضعیتی که دارد بدتر نشود. این بار بحث انتقال آب بود و طبیعتاً برای من جذاب بود که بروم و فیلم‌هایم را بگیرم.

اما نگاه شخص من این نبود که بیاییم و بگوییم دم شما گرم، تشکر بابت کار قشنگی که کردید و …! خودشان مدام اصرار داشتند که بگویند این پروژه مهم است و بزرگ‌ترین پروژه‌ی حال حاضر ایران است و … به هر حال برای مجری که قرارگاه خاتم‌الانبیا بود، و برای دریاچه که بزرگ‌ترین پروژه در هفت هشت سال اخیر را به خودش دیده بود، خیلی مهم بود که کار موفقیت‌آمیز جلوه کند؛ درحالی‌که برای منِ خبرنگار محیط‌زیست، خیلی روشن بود که اساساً بحث انتقال آب، را‌هکار پایداری نیست.

قبل از این سفر چندین مقاله در مورد اثرات اجتماعی و فرهنگی که برای مبدأ مخرب است مطالعه کردم و همان قبل از سفر با یکی از فعالان محیط‌زیست شهرستان سردشت مصاحبه کردم. با خودم گفتم وقتی برمی‌گردم کارهایم پیش رفته باشد. هدفم از مصاحبه با آن فعال محیط زیست این بود که به من بگوید این تونل انتقال آب و سد کانیسیو که در آنجا ایجاد کردند چه آثار منفی‌ برای پیرانشهر و سردشت داشته است.

بنابراین پاسخ این سؤال‌تان این است که اگر این اتفاقات نمی‌افتاد گزارش ما به چه صورت پیش می‌رفت. می‌دانم که هدف ستاد، تعریف و تمجید خبرنگاران از داستان سدسازی بود. نظر و هدف بقیه‌ی همکارانم را نمی‌دانم ولی دیدگاه من به داستان سد و تونل چنین چیزی بود.

درواقع سفر شما به دریاچه دیدگاه‌تان نسبت به اشتباه بودن پروژه را تقویت کرد؟

زینب رحیمی: من در مورد خودم صحبت می‌کنم که از پیش برایم روشن بود این پروژه کار غلطی است. از سال ۹۳ که این پروژه شروع شده بود من در جریان جزییات آن بودم. حتی قبل از رفتن به سفر، گزارش‌های قبلی را که تهیه کرده بودم مرور کردم. مقاله‌های جدیدی که منتشر شده بود را مطالعه کردم، مصاحبه کرده بودم و فضایم اصلاً چنین نبود که وقتی آمدم به‌به و چه‌چه کنم. اصلاً ممکن نیست خبرنگار محیط‌زیست باشی، به‌طور تخصصی از جزییات این طرح‌ها مطلع باشی و این داستان را تأیید کنی! اتفاقاً من تصمیم داشتم علی‌رغم این که مطمئناً برخلاف میل دولت، ستاد احیا و حتی قرارگاه خاتم بود، حتما به وجوه منفی پروژه هم بپردازم. البته اگر شرایط روحی به من این اجازه را بدهد و انرژی‌ام برگردد حتماً گزارش‌ام را با همان مواضع خودم راجع به این طرح منتشر خواهم کرد.

خبرنگاران محیط‌زیست در زمانی که آقای عیسی کلانتری بر مسند مسئولیت نشست، اختلافات و انتقادات زیادی نسبت به ایشان داشتند و دارند. حتی خاطرم است چند وقت پیش این خبرنگاران گفتند که ما دیگر اخبار مربوط به سازمان محیط‌زیست را پوشش نمی‌دهیم. چه شد که این مواضع تغییر کرد و شما این سفر را پذیرفتید؟

زینب رحیمی: این ماجرایی که می‌گویید دقیقا حدود اسفند ۹۷ و فروردین سال ۹۸ بود؛ زمانی که «عبدالرضا سپرچی» مدیر روابط عمومی سازمان محیط‌زیست، در برنامه‌ای گفت خبرنگاران از بیگانه پول می‌گیرند تا علیه سازمان فضاسازی کنند. همین صحبت‌ها و واکنش‌ها منجر به این شد که ۲۵ خبرنگار محیط‌زیست جمع شدند و نامه‌ای برای آقای ربیعی نوشتند که تا زمانی که این فرد عذرخواهی نکند اخبار سازمان را پوشش نمی‌دهیم. البته این ماجرا هزینه‌بردار هم بود چون خود من آن موقع در خبرنگاری ایسنا کار می‌کردم که منجر به تعلیق کار من در حوزه‌ی محیط‌زیست شد و بعد هم کلاً اخراج شدم؛ یعنی در آن فضا ما حتی حمایتی از رسانه‌هایی که در آن کار می‌کردیم هم نداشتیم. تا دوره‌ای هم فضایی را ایجاد کرد، رفت‌وبرگشت‌هایی اتفاق افتاد، بحث‌هایی پیش آمد و دلجویی‌هایی شد و همان شخص متوجه شد که آن اقدامات بی‌نتیجه نبود. انجمن پیشکسوتان مطبوعات جلسه‌ای برگزار کرد، آن مدیر هم در آن جلسه حضور داشت و به‌نوعی دلجویی کرد و بیانیه‌ای منتشر کرد و در فحوا عذرخواهی کرد. سپس شرایط به نسبت عادی شد.

ببینید خبرنگارها که از پایه با مدیران پدرکشتگی ندارند، طبیعتا بر حسب وظیفه، رفتارها و عملکردهای آن‌ها را نقد می‌کنند. در آن دوره هم آن برخوردی که صورت گرفت برخورد بسیار خوب و مثبتی بود. به نظرم بعضی از رسانه‌ها مثل ایسنا طی آن دوره هیچ حمایتی از خبرنگاران نکردند و منجر به اخراج و تعلیق ما شدند. همین‌که آن فرد تحت‌فشار قرار گرفت و عذرخواهی کرد و این مشکل منتفی شد و بچه‌ها دوباره به فعالیت مشغول شدند، نشان می‌دهد که این حرکت، حرکت مثبتی بوده است.

شما هم به رسانه‌ی دیگری نقل مکان کردید؟

زینب رحیمی: بله از ایسنا به عصر ایران. شاید از همان دوره، این اولین سفری بود که سازمان تدارک دیده بود و من در آن شرکت داشتم. البته قبل از این هم سفرهایی بوده و بچه‌ها هم رفته بودند. ولی مراوده به این شکل نبود که بچه‌ها جنگ تن‌به‌تن با کسی داشته باشند. عیسی کلانتری هم یک مدیر مثل معصومه ابتکار بود. عملکردش را نقد می‌کردند ولی نمی‌توانستند برای همیشه سازمان را بایکوت کنند چون این کار لطمه‌ی بزرگی به محیط‌زیست کشور وارد می‌کرد.

اگر بچه‌ها فعالیت خود را با سازمان محیط‌زیست خاتمه می‌دادند، دیگر کسی در مورد آتش‌سوزی‌ها نمی‌نوشت، راجع به وضعیت تالاب‌ها نمی‌نوشتند، راجع به وضع آلودگی نمی‌نوشتند. این اساسا امکان‌پذیر نیست که خبرنگاران با مدیری قهر کنند و کلاً کار نکنند. مدیران که اتفاقا بسیار خوشحال می‌شوند کسی راجع به این موارد اطلاع‌رسانی نکند. اتفاقاً در این وضعیت عملکرد آن‌ها هم زیر بار انتقاد نمی‌رود. ما باید می‌بودیم، پرقدرت هم می‌بودیم و رفتار این‌ها را زیر ذره‌بین می‌گرفتیم که البته هرکدام از ما هم نسبت به ظرفیت و توان خودمان سعی‌مان را کردیم تا این کار را انجام دهیم.

به زمان حادثه برویم. تونل را بازدید کردید و در حال بازگشت بودید…

زینب رحیمی: ما به پیرانشهر رسیدیم. اول به دیدن سد و دریاچه رفتیم و سپس به همین تونل سد کانیسیو رفتیم و آنجا را بازرسی کردیم. شاید بیشتر از دو ساعت بازرسی تونل طول کشید. ساعت حدود ۵:۱۵ دقیقه عصر بود که بازدید از تونل تمام شد و سوار اتوبوس شدیم تا برای صرف نهار به دفتر ستاد احیا برگردیم که نیم ساعت با تونل فاصله داشت. پنج شش دقیقه مانده بود به آنجا برسیم که این اتفاق افتاد و اتوبوس واژگون شد.

در برخی رسانه‌ها نقل شده که خبرنگارها به راننده اتوبوس می‌گفتند سریع‌تر برود و همین باعث دستپاچگی راننده و علت سقوط اتوبوس شد.

زینب رحیمی: این دروغ است.

آیا راننده به طور مستقیم به شما گفت که ترمز اتوبوس مشکل دارد؟

زینب رحیمی: ببینید خبرنگارها به‌هیچ‌وجه فشاری به راننده نیاوردند. این را من هم شنیدم که آقای عیسی کلانتری گفته خبرنگارها عجله داشتند! خبرنگارها چه عجله‌ای داشتند؟! اتفاقاً کارشناس‌ها و مدیر فنی ستاد احیا در اتوبوس مدام به راننده و بچه‌ها می‌گفتند که دیر شده و از برنامه عقب هستیم! الآن راننده تحت بازداشت است دیگر می‌توانند از خودش بپرسند. چه‌بسا که تا الان هر حرفی از راننده منتشر شده این بوده که راننده از سمت کارشناسان ستاد احیا تحت‌فشار بوده که زودتر برویم.

چرا اصرار داشتند زودتر برسیم؟ چون سه، چهار نفر از مدیران سازمان محیط‌زیست، مدیر روابط عمومی و یکی دو نفر از کارشناسان روابط عمومی وقتی ما سوار اتوبوس شدیم، با خودروی سمند زودتر رفته بودند و مدیر روابط عمومی سازمان حتی داخل تونل هم نیامد! زودتر رفته بودند و به دفتر ستاد رسیده بودند؛ بنابراین احتمالا این‌ها به راننده فشار آورده بودند، چون سه چهار نفر از کارشناسان ستاد احیا داخل اتوبوس بودند و در ردیف جلو نشسته بودند.

بعد از این برنامه، برای شما برنامه‌ی دیگری هم داشتند که این‌قدر عجله در کار بود؟

زینب رحیمی: طبق برنامه‌ای که آن‌ها ریخته بودند و روز قبلش هم کنداکتور را برای ما فرستاده بودند باید ساعت ۱۰:۳۰ به پیرانشهر می‌رسیدیم، ولی ۱۲:۳۰ به آنجا رسیدیم، چون اتوبوس کُند حرکت می‌کرد. حتی برای این که ما دیر نرسیم و طبق برنامه پیش برویم صبح برای صبحانه هیچ توقفی نکردند. ما به‌محض این که به فرودگاه رسیدیم بدون معطلی سوار اتوبوس شدیم. در راه به همه ما یک ‌لقمه سیب‌زمینی بدون یک نوشیدنی دادند که از گلوی ما پایین نرفت.

جاده چطور بود؟ صعب‌العبور بود یا راحت بود؟

زینب رحیمی: جاده‎‌ای که از ارومیه به پیرانشهر می‌رفت، یک جاده‌ی صاف و هموار بود و هیچ مشکلی نداشت ولی مسیر برگشت کوهستانی بود. برخی می‌گویند برای این که زودتر به آن دفتر ستاد برسیم از یک مسیر کوهستانی برگشتیم که پلیس‌راه هم گفته بود آن مسیر جاده‌ی مناسبی برای استفاده‌ی عموم و تردد اتوبوس نیست. حتی وقتی ما بیمارستان بودیم هرکسی از اهالی ارومیه می‌شنید از آن جاده آمده‌ایم می‌گفت لندکروز به‌سختی از آنجا عبور می‌کند چه رسد به اتوبوس!

دادستان نَقَده هم زمانی که ما را در بیمارستان دید از ما پرسید: شما چطور با اتوبوس از این جاده آمده‌اید؟ ما هم گفتیم: «مگر ما بلدِ راه بودیم؟ ستاد احیا، راننده و سازمان محیط‌زیست برنامه‌ریز بودند و ما را ازآنجا برگرداندند.» جاده‌ای که باریک و پرپیچ‌وخم بود، یک‌طرفش دره و طرف دیگرش کوه بود! یک‌بار اتوبوس در حال سقوط به سمت دره بود که راننده به‌زور دوباره خودش را در جاده صاف کرد و یکی از پشت داد «لطفاً! خواهش می‌کنم بزن به کوه که نری توی دره»! اگر به داخل دره سقوط می‌کردیم با شیبی که دره داشت، یک نفر هم زنده نمی‌ماند.

پس یک‌بار این اتفاق افتاده بود؟

زینب رحیمی: بله فقط در عرض چند ثانیه. کمک‌راننده به سمت عقب دوید و فریاد زد «کمربندها را ببندید! کمربندها را ببندید!» اما همان موقع نگفت ترمز بریده است. طوری که همه ما از وسط و ته اتوبوس تصور کردیم شاید افسر دیده که می‌گوید کمربندها را ببندید. بعد دیدیم سرعت اتوبوس زیاد شد و توی سراشیبی تکان‌های وحشتناک می‌خورَد! زمانی که راننده با صدای بلند می‌گفت «یا ابوالفضل! ترمز کار نمی‌کند» ما تازه متوجه شدیم چه بلایی سرمان آمده است.

زمانی که می‌خواستیم کمربندها را ببندیم اصلاً کمربند پیدا نمی‌شد. در آن شرایط استرس‌زا که اتوبوس تکان‌های وحشتناک می‌خورد و تقریباً در حال واژگونی بودیم، کمربند اتوبوس هم آن‌طور نبود که دم دست باشد و لای دو تا صندلی بود. من خودم نتوانستم پیدایش کنم. بقیه‌ی بچه‌ها هم که فوت کردند یا آسیب جدی دیده بودند، آن‌ها هم نتوانسته بودند کمربند را پیدا کنند. بچه‌های دیگر از من می‌پرسیدند که اصلاً کمربند بود؟! من می‌گفتم نمی‌دونم، من که اصلاً پیدایش نکردم. بعد هم تا به خودمان بیاییم و کمربندی پیدا کنیم، ناگهان اتوبوس واژگون شد.

بین صحبت‌هایتان گفتید یک‌بار هم اتوبوس می‌خواست واژگون شود که راننده آن را کنترل کرد.

زینب رحیمی: یک‌بار به سمت راست جاده که دره بود، در حال سقوط بودیم که راننده به‌زحمت اتوبوس را در جاده صاف کرد. ولی توی پیچ بعدی دوباره داشتیم به سمت دره می‌رفتیم که یکی داد زد «بزن به کوه!» راننده فرمان را به سمت چپ چرخاند و به سمت پایین افتادیم و ته دره نرفتیم. چون یک‌طرفمان گاردریل و دره و طرف دیگرمان پای کوه بود. در اصل اتوبوس به سمت چپ (به سمت راننده) واژگون شد.

جاده خیلی باریک بود، مثل جاده‌ی چالوس و الموت که باریک و پرپیچ‌وخم هستند. گزارش همه‌ی این‌ موارد منتشر شده که پلیس گفته جاده‌ی مناسبی برای تردد اتوبوس نبوده است. برنامه‌ریز این سفر هم ستاد احیای دریاچه‌ی ارومیه و سازمان محیط‌زیست است. ضمن این که مدیر بخش فنی ستاد احیای دریاچه ارومیه به اسم «علی حا‌ج‌مرادی» یکی از کسانی بود که این برنامه را هدایت می‌کرد و حتماً به خاطر کارش به آنجا مأموریت داشته است و آن جاده را می‌شناخت. این‌ موارد باید در بازجویی مشخص شود که آیا راننده خودش خواسته از آن جاده برود که زودتر برسد یا بچه‌های ستاد احیا از او خواسته‌اند این کار را بکند؟

می‌دانم پاسخ دادن به این قسمت برای شما بسیار دشوار است، اگر برایتان سخت است می‌توانید به آن پاسخ ندهید. بعد از این که اتوبوس سقوط کرد چه اتفاقی افتاد؟

زینب رحیمی: من مطمئن نیستم که در لحظات اول به هوش بودم یا نه؛ برای همین چیزی را که می‌گویم شاید فقط روایت من باشد، شاید بچه‌های دیگر هوشیارتر بودند. این را دقیق نمی‌دانم. چیزی که من به خاطر دارم این است که اتوبوس به سمت چپش افتاد و واقعاً یک‌لحظه همه‌چیز جلوی چشم من تاریک شد. داخل اتوبوس پر از خاک شد و فقط من مهشاد را صدا می‌کردم، دنبال‌اش بودم چون کنار من نشسته بود.

زمانی که من دنبال مهشاد می‌گشتم خودم هنوز بلند نشده بودم، همین‌جور افتاده بودم. ولی آن موقع چون هنوز صدایی نیامده بود، من سراغ مهشاد را می‌گرفتم. فقط این صدا را شنیدم که یکی گفت «مهشاد پایین پات افتاده!» به خاطر همین بلند شدم و دیدم که مهشاد کنارم افتاده و چیزی هم روی صورتش افتاده بود. چیزی که من نمی‌توانستم بلندش کنم. صحنه‌ی بسیار وحشتناکی بود.

در رابطه با ریحانه چطور؟ او کجای اتوبوس قرار داشت؟

زینب رحیمی: من و مهشاد تقریباً وسط اتوبوس بودیم. مهشاد سمت راست نشسته بود یعنی طرف در و من سمت چپ نشسته یعنی سمت راننده بودم. ریحانه هم سمت راست اما عقب اتوبوس نشسته بود. ریحانه و نگار روی یک صندلی دوتایی کنار هم نشسته بودند نگار می‌گفت وقتی این اتفاق افتاد، بغلش کرده بود، ولی خدا رو شکر که حداقل برای نگار اتفاقی نیفتاد. من آن موقع ریحانه را ندیدم ولی او هم انگار تکه‌هایی از ماشین رویش افتاده بود که منجر به مرگش شد. من این صحنه را وقتی بلند شدم تا از اتوبوس بیرون بروم به خاطر دارم که یکی از خبرنگاران محلی که ته اتوبوس نشسته بود، بدنش کامل زیر اتوبوس مانده بود که البته باز هم خدا رو شکر که سر و سینه‌اش بیرون مانده بود و توانست زنده بماند.

فکر می‌کنم همان آقایی که دچار ترومای کمر شده‌اند؟

زینب رحیمی: ریه‌هایش آسیب جدی دیدند. من اصلاً نمی‌توانستم حرکت کنم و همین‌طور مات و مبهوت و گیج مانده بودم و به این آدم زل زده بودم. درست به یاد ندارم ولی یکی از بچه‌ها که همکار خود من است، می‌گفت تو نشسته بودی بالای سر مهشاد. من آمدم دست تو را کشیدم و به بیرون اتوبوس آوردم‌ات. من یادم است وقتی بیرون اتوبوس بودم دیگر کسی نبود و آخرین نفری بودم که از اتوبوس خارج شدم ولی یادم نمی‌آید که کسی مرا به بیرون هل داده باشد. چیزهایی که یادم است همین‌ها بود، ریحانه را ندیدم، مهشاد فقط کنارم بود.

در اخباری که منتشر شد آمده که اتوبوس مربوط به شرکت سیمان ارومیه بوده و حمل و نقل کارگران آنجا را بر عهده داشته است. در رابطه با این موضوع چیزی به شما گفته بودند؟

زینب رحیمی: خیر. به ما چیزی نگفته بودند چون ما میزبان نبودیم و معمولا چنین چیزی باب نیست. نگاه کنید من خودم زیاد به سفر می‌روم، این دو سال هم با وجود کرونا ناچار بودم به خاطر کارم به سفر بروم. تو وقتی خودت به سفر می‌روی کل مسئولیت با خودت است و می‌دانی چه موقع قرار است چه‌کار بکنی، ولی وقتی خیالت راحت است که کسی دعوتت کرده روال است که صفر تا صدش با او باشد. طبیعتاً از او نمی‌پرسی که اتوبوس از کجا می‌گیری!

البته منظور من این بود که این دستگاه عریض و طویل یک اتوبوس ایمن نداشت که شما را به مقصد برساند؟

زینب رحیمی: قطعاً هم وسیله و هم پولش را داشته است. من همان شب به عیسی کلانتری گفتم ستاد احیا نزدیک میلیاردها خرج پروژه‌های مختلفش کرده، فارغ از این که مؤثر بوده یا نه و اتفاقاً خیلی از پروژه‌هایش هم به نتیجه نرسیده است. حتی همین تونل انتقال آب که بزرگ‌ترین پروژه‌ بود. شما فرض کن برای همین تونل خبرنگار می‌بری و بیش‌ترین هزینه را هم برای آن صرف کرده‌ای، الآن که بخواهی کار رسانه‌ای انجام دهی بیش‌ترین آورده را خواهی داشت، ولی حاضر نیستی یک اتوبوس از یک شرکت مطمئن بگیری و با اتوبوسی که شاید برای سال ۸۵ بوده خبرنگاران را راهی می‌کنی.

این اتوبوس عملاً طبق قوانین خود ایران از رده خارج و فرسوده بود، ولی چیزی که در این مملکت پر است ماشین فرسوده است. آن‌وقت می‌گویند اتوبوس معاینه فنی دارد! معاینه فنی به چه‌کار می‌آید؟ دیروز یکی از تلویزیون با من تماس گرفت، من به او گفتم: چنان می‌گویند معاینه فنی، انگار من به‌عنوان یک خبرنگار نمی‌دانم چطور در این مملکت معاینه فنی می‌گیرند و می‌دهند! شما داخل خانه بنشین و فقط زنگ بزن، برای شما چهارتا چهارتا گواهی معاینه فنی می‌فرستند. به من نگویید معاینه فنی داشته که اصلاً کافی نیست. گیرم معاینه فنی داشته و معاینه فنی‌اش را هم درست انجام داده، شش هفت ماه قبل! ماشینی که فرسوده باشد نمی‌شود سالی یک‌بار معاینه فنی داشته باشد. حالا جدیداً دارد قوانین تغییر می‌کند که ماشین‌های فرسوده را سالی دو سه بار معاینه فنی شود.

ستاد احیا نباید این ماشین را یک روز قبل از سفر برای اطمینان به یک مکانیکی معمولی می‌برد؟

 این را هم برایتان بگویم وقتی این فاجعه اتفاق افتاد، «علی حاج‌مرادی» مدیر بخش فنی ستاد دریاچه ارومیه که برنامه‌ریز این سفر هم بود به من گفت: من می‌دیدم که این راننده از صبح با دنده کار می‌کند، نگو ترمز نداشته است! گفتم: مرد حسابی الآن این حرف را می‌زنی؟

خودشان هم توی ماشین بودند؟

زینب رحیمی: این فرد از دو سه روز قبل به ارومیه رفته بود که وقتی ما ساعت ۱۲:۳۰ به پیرانشهر رسیدم آنجا بود. در مسیر برگشت از پیرانشهر تا سالن غذاخوری به اتوبوس ما آمد. البته که همان جلو بود و می‌دید که راننده تمام راه با دنده کار می‌کرد. تمام حرف من این است که آخر آدمی را که تخصص دیگری دارد مدیر و برنامه‌ریز تور خبرنگاران می‌کنند؟! در حالی که اگر طرف در حوزه تور و تدارکاتش تخصصی داشت، شاید متوجه می‌شد که این اقدامات اشتباه است.

همان‌طور که گفتم مقصر همه این عوامل ستاد احیا است. از نگرفتن اتوبوس درست‌وحسابی بگیرید تا این که برنامه‌ریزی کل این سفر را بدهد دست یک جوانکی که تخصص چیز دیگری است. سؤال اصلی این است که خود راننده تصمیم گرفته از آن جاده برود یا ستاد به او گفته است؟ اگر ستاد گفته باشد یک فاجعه است.

به نظرتان پاسخ سؤال شما مشخص می‌شود؟

زینب رحیمی: مطالبه و خواسته‌ی ما این است که حتماً به پاسخ سؤال برسیم. به همین منظور کار حقوقی داریم می‌کنیم، پیگیر هستیم و هر کاری لازم باشد انجام می‌دهیم تا به جواب سؤالمان برسیم. باید همه این‌ها مشخص شود که هر فرد چه مسئولیت و تقصیری داشته و به فراخور خطایی که انجام دادند، مجازات شوند. این‌ها راننده را زود و فوری بازداشت می‌کنند چون از طبقه‌ی پایین اجتماع است، ولی چون فلانی مدیر اجرایی بخش احیا است نباید به او بگوییم بالای چشمت ابرو است. در حالی که برنامه‌ریز سفر است و اوست که باید جوابگو باشد. همه‌ی این‌ها برای این است که خواستند سفر مفت تمام شود. مگر به ایشان بابت این سفر پول ندادند؟ الان وظیفه دارد که بیاید و شفاف‌سازی کند که ستاد چقدر به او پول داده است. یعنی این‌قدری هزینه برای سفر به او تعلق نگرفته بود که بتواند یک اتوبوس مناسب اجاره کند؟ حتماً که داده بود. ولی این‌ها دقیقاً به این خاطر که خبرنگار را هم مثل همان راننده، طبقه‌ی پایین اجتماع حساب می‌کنند و با خودشان می‌گویند حالا یک اتوبوس دوزاری هم که باشد فرقی نمی‌کند، رئیس‌جمهور یا مدیر فلان نیست که بخواهیم با ماشین فلان ببریم!

شما به بخشی از مطالباتتان اشاره کردید. بیشتر در این مورد توضیح می‌دهید؟

زینب رحیمی: در این مدت سازمان محیط‌زیست نه‌تنها باعث کشتن بچه‌ها شده که به دیگر دوستان هم خیلی بی‌حرمتی کرده است. این‌ها درواقع قاتل آن خبرنگاران هستند؛ ستاد احیا که رییس آن «اسحاق جهانگیری» است. اگر شنیده باشید به اسحاق جهانگیری گله کردند که چرا این‌طور برخورد می‌کند، چرا بی‌تربیتی می‌کند یا چرا عذرخواهی نمی‌کند. آمد و گفت مگر چه اتفاقی افتاده؟! و درنهایت به مراسم ختم رفته است! طبیعی است که این جواب را بدهد؛ چرا که اگر عیسی کلانتری که دبیر ستاد احیا است عذرخواهی کند پای خود جهانگیری هم گیر است که رئیس ستاد احیا است و باید از جزییات این برنامه مطلع می‌بود، باید می‌دانست که چنین سفری در جریان است، باید می‌دانست که ما با چه هواپیما، اتوبوس و شرایطی داریم به سفر می‌رویم.

یعنی به نظر شما خبر نداشت؟

زینب رحیمی: نمی‌دانم، چون کسی از او نپرسیده، اگر نمی‌دانسته این قصور از طرف خودش است. اگر می‌دانسته باز هم مقصر است چون باعث کشتن بچه‌ها شدند، باعث شدند تعداد زیادی زخمی شوند. باعث شدند بچه‌ها دچار بیماری‌های روانی شوند. ستاد و سازمان محیط‌زیست مقصر همه این‌ها هستند چون تدارک این برنامه را بر عهده داشتند.

باید سهم تک‌تک کسانی که در این جریان دستی داشتند مشخص شود، از مدیر روابط عمومی، کارشناس روابط عمومی، مدیر بخش فنی ستاد احیای دریاچه ارومیه، کارشناس‌های ستاد احیای دریاچه ارومیه، «مسعود تجریشی» مدیر برنامه‌ریزی و تلفیق ستاد احیا، همه باید پاسخ‌گو باشند. «عیسی کلانتری» که دبیر ستاد بوده و هم‌زمان رییس سازمان بوده است، خود جهانگیری که رییس ستاد احیا است. همه‌ی این‌ها مسبب این اتفاق هستند و باید سهم‌شان مشخص شود و بنا به سهم‌شان محاکمه شوند. این حداقل خواسته‌ی ما است.

سهم استان هم به همین منوال؛ دفتر استانی ستاد احیای دریاچه‌ی ارومیه در آذربایجان غربی اصلاً به روی خودشان نمی‌آورند و انکار می‌کنند و می‌گویند ما خبر نداشتیم. چطور خبر نداشتید ولی عکاس و روابط عمومی شما در سفر حضور داشت؟ این‌ها دروغ‌هایی است که می‌گویند، همه فقط می‌خواهند حاشا کنند. اگر رویش را داشته باشند می‌گویند خبرنگاران گفتند ما می‌آییم و ما مجبور شدیم ببریمشان!

با توجه به این که دولت دارد تغییر می‌کند فکر می‌کنید مطالبات شما به کجا خواهد رسید و شما تا کجا پای مطالبات‌تان هستید؟

زینب رحیمی: من از طرف خودم می‌گویم که تا وقتی خواسته‌مان که محاکمه مسببین و مقصرین است به نتیجه برسد حضور خواهم داشت و این را هم می‌دانم اگر همه‌ی خبرنگارها نباشند چند نفرشان پیگیر ماجرا هستند که خون بچه‌ها پایمال نشود و این‌ها نتوانند از این جنایت، قسر در بروند. این که دولت دارد عوض می‌شود باعث نگرانی است ولی این آدم‌ها که نمی‌میرند و سر جایشان هستند، در دولت بعدی بررسی شود. اصلاً بررسی این موضوع عمدتا دست قوه قضاییه و دادستانی است.

دقیقاً می‌خواستم همین را بگویم، چون رئیس قوه قضاییه هم تغییر کرده است.

زینب رحیمی: اتفاقا حالا شاید همه دارند یک ملاحظاتی می‌کنند و می‌گویند نمی‌شود که معاون رئیس‌جمهور را به زندان انداخت! برای نظام خوب نیست. حالا دولت که عوض شود، شاید دست قوه قضاییه بازتر شود. حالا دستش باز باشد یا نباشد اصلاً معنی ندارد، اگر قوه قضاییه سر سوزن عدالت داشته باشد و دادستانی‌ها و بازپرس‌ها سر سوزن شرافت داشته باشند موضوع را فارغ از این که چه کسی است و به کدام جناح وصل است بررسی می‌کنند و مقصرین هم محاکمه می‌شوند.

می‌دانم که شرایط دلسردکننده است. بقیه هم به ما می‌گویند که مگر فلان داستان نبود که به نتیجه نرسید! ولی خوب ما که نمی‌توانیم دست روی دست بگذاریم و اصلاً درست هم نیست چنین کاری کنیم. ما کار خودمان را می‌کنیم. حالا ممکن است قوه قضاییه خودش در این قضیه تخلفی کند، داستان را پیگیری نکند و ملاحظات سیاسی به خرج دهند، همه‌ی این احتمالات وجود دارد.

آن‌طور که من در جریان هستم خانواده ریحانه و مهشاد هم وکیل گرفتند و به‌صورت جدی دارند این موضوع را پیگیری می‌کنند.

زینب رحیمی: بله همین‌طور است.

امیدوارم همه این تلاش‌ها به نتیجه برسد، ما هم تلاش‌مان بر این است که بتوانیم با انتشار این صحبت‌ها، افکار عمومی را نسبت به عمق حادثه حساس کنیم. جوری که افکار عمومی نسبت به این حادثه مطالبه‌گری کند و از سوانح مشابه آن جلوگیری شود. مثل حادثه‌ای که برای سرباز معلم‌ها اتفاق افتاد.

زینب رحیمی: ببینید چون من خبرنگار محیط‌زیست هستم باید این را هم بگویم که البته زخم بزرگی است؛ من قبل از این سفر گزارشی راجع به همین داستان‌های نوسازی و فرسودگی خودروها آماده کرده بودم. خیلی برایم دردناک است. شاید چند لحظه قبل از این که این اتفاق بیفتد داشتم با همکارم که در تهران بود از طریق واتس‌آپ برای انتشار همان گزارش هماهنگی می‌کردم. این‌ها نوسازی انجام ندادند، ماشین‌های فرسوده را رها کردند. توی این هفت هشت سال دولت روحانی، مصوبات را اجرا نکردند. همه‌ی این‌ها برای این بود که فقط به خودروسازی سرویس دهند. برای این که همیشه دولت پشت خودروسازها ایستاد، چون وظیفه‌ی خودروسازها بود که در ازای تولید و شماره‌گذاری هر ماشین و موتور جدید، ماشین و موتورهای قدیمی را از رده خارج کنند؛ یعنی خودروسازها گفتند این کار را انجام نمی‌دهیم، دولت هم مصوبه را لغو کرد و مصوبه‌های دیگر را هم به تعویق انداخت. الآن می‌شود گفت هفت تا هشت سال است اعدادی که نوسازی شده سفر است. مثلاً سال ۹۹ تقریباً فقط ۱۰۰۰ تا ۱۳۰۰ ماشین از رده خارج شدند. این یعنی هیچ و مصوب همه این‌ها دولت روحانی است که شعارهای محیط زیستی سر می‌داد.

بله متأسفانه این حادثه خیلی بیشتر از این حرف‌ها تکرار می‌شود مثل همان سرباز معلم‌ها و تک‌تک این جان‌ها برای جامعه و خانواده‌هایشان ارزش دارد. ولی فقط برای سودجویی عده‌ای از مسئولین، دولت روحانی از ابتدای فعالیت خود همه مصوبه‌هایی که برای نوسازی بود را کنار گذاشت. من نمی‌دانم این‌ها چطور آدم‌هایی هستند که شب خوابشان می‌برد.

بسیار متأسفم و از شما سپاسگزارم که با این شرایط سخت، وقتتان را در اختیار هفته قرار دادید و امیدوارم خیلی زود به شرایط عادی برگردید.

برچسب ها:

ارسال نظرات