دفاع وی.او.دی‌ها از آزادی بیان؟ خنده‌دار است!

تحلیلی بر واگذاری نظارت بر وی.او.دی‌ها VODs به صدا و سیما

 

مهدی شیرازد، فیلمنامه‌نویس

 

هفته‌ی پیش اتفاقی پیش آمد که شاید بد نباشد به آن پرداخت و پیرامونش حرف زد. آن هم پخش چندباره‌ی خبر واگذاری نظارت بر وی.او.دی‌ها VODs  به سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی بود. جدا از واکنش تند بسیاری از همکاران ما که دلایل مختلفی ارائه می‌کردند از جمله هشدار تک‌صدایی شدن یا نابودی حق آزادی بیان اما درواقع نگران معیشت خودشان بودند، شاید بتوان کل ماجرا را به گونه‌ای دیگر بررسی کرد تا شاید، شاید، به یک جمع‌بندی رسید که سیاست فرهنگی این نظام قرار است به چه سمتی برود.

بهتر است قبلش یک خاطره بگویم. برای ورود به ساختمان‌های صدا و سیما باید یک مقام مسئولی اجازه ورود برای‌تان صادر کند که به این‌کار اصطلاحا می‌گویند: «آفیش کردن». شما با مراجعه به نگهبانی، یک کارت ملی می‌دهید و یک برگه‌ی ورود می‌گیرد و وقتی رفتید پیش آن مقام مسئول، برگه را می‌دهید امضا کند تا موقع خروج بدهید نگهبانی و کارت ملی‌تان را پس بگیرید. در آخرین باری که رفتم جام جم، دستگاهی شبیه ATM در لابی بود که قرار بود اتوماتیک یا خودکار، فرآیند آفیش شما را انجام دهد. بارکد کارت ملی‌ام را اسکن کردم. روی مانیتور مشخصات و کد ملی‌ام را دیدم. زیرش هم نوشته بود، ساعت فلان، گروه فیلم و سریال شبکه‌ی یک. گزینه‌ی چاپ برگه‌ی آفیش را زدم و سربلند رفتم سمت گیت که وارد شوم اما مامور حراست گفت نه اینطور نمی‌شود و باید بروی همکار ما برگه را ببیند. برگشتم جلوی در و ته صف پیک‌های موتوری ایستادم که کارت ملی به دست منتظر بودند برگه آفیش بگیرند تا نواری را تحویل بدهند که از دفتر تهیه‌کننده‌ها آورده بودند. نوبتم رسید و آقای حراست روی برگه‌ی آفیشم یک مهر زد و کارت ملی‌ام را گرویی گرفت و گفت: «حالا می‌توانی برگردی سمت گیت». در محوطه‌ی سازمان یکی از دوستانم را دیدم که کارمند سازمان است، یا دست کم آن زمان هنوز بود، گفت: «این دستگاه را برای راحت کردن کار تو نگرفته‌اند. این را گرفته‌اند که وقتی رهبری می‌آید این‌جا، نشانش دهند که ببین ما چقدر همه‌ی امور را مکانیزه کردیم و تکریم ارباب رجوع می‌کنیم!». مدیریت در دوران خامنه‌ای، دستِ‌کم در حوزه‌ی فرهنگ، همین یک استراتژی را دارد: ارضای حس شنوایی مدیر بالادستی؛ که بشنود تو فلان کار دهن پرکن را کرده‌ای و ذوق کند و به بالادستیاش بگوید و همین‌طور گوش‌های بالا بالاتر ذوق کنند تا بالادستی‌ترین گوش که بشنود و ذوق‌زده شود و یک آورینی، آفرینی، هم به مدیر سازمان بگوید. این که نتیجه چه باشد اهمیتی ندارد. این را گفتم که بدانیم تمام حرف‌هایم با این پیش‌فرض به احتمال زیاد غلط است که اصولا فکر و استراتژیی جز ارضای سامعه‌ی مدیر بالادستی و گرفتن دست‌خوش، پشت این تصمیمات است.

اگر نخواهم بر مبنای شایعات و اسامی پشت پرده که در درگوشی‌های خودمانی گفته می‌شوند، حرف بزنم، عقل من می‌گوید پشت هیچ کدام از این وی‌اودی‌ها آدم‌های معمولی و کارآفرین و اینطور چیزها نیستند. اولین شبکه‌های تلویزیونی اینترنتی را شرکت‌های بزرگ خدمات اینترنت در ایران راه انداختند و باز عقل من می‌گوید، نظامی که این‌قدر روی کنترل و سرکوب اینترنت حساس است، به آدم غیرامنیتی اجازه‌ی داشتن شرکت خدمات اینترتی در این ابعاد و گستردگی را نمی‌دهد. پس این که فکر کنیم با یک سری آدم طرفیم که دنبال تولید محتوا‌اند و حالا در مقابل سیستم سانسور ایستاده‌اند و دارند از حقوق اولیه‌ی مردم دفاع می‌کنند، برای من یکی خنده‌دار است. به نظرم مثل خیلی اتفاقات چندین ساله‌ی اخیر، بیشتر شاهد برخورد و رقابت باندهای امنیتی درونی هستیم که هر کدام سعی می‌کنند با تحت کنترل در آوردن بخشی از رسانه و افکار عمومی، دست بالاتر را نگه دارند؛ حالا این دست بالا هم برای دوران آرامش به کارشان می‌آید و برگه‌یی که برای حاکمیت رو می‌کنند تا منافع بیشتری ببرند و جایگاه بالاتری به دست بیاورند، چه برای فرداروزی که اوضاع قمر در عقرب شود و بتوانند دفعتا، مثل رومانی، در قامت اپوزیسیون ظهور کنند و با توان مالی و سازماندهی که دارند، شرایط را به نفع آن بخش طبقه‌ی حاکم که جزو دار و دسته‌ی خودشانند، حفظ کنند. حالا هدفشان هر چیز که هست، کنترل و محدود کردن و زمین زدن همچین آدم‌هایی آنقدرها راحت نیست؛ حتی اگر برادران جلیلی پشتش باشند.

در مورد نظارت تلویزیون، همین الان هم ساترا ناظر این شبکه‌هاست که عملا یک اداره‌ی تلویزیون است. تا من ایران بودم، رییسش پورمحمدی بود. پورمحمدی از مدیران سابق و انصافا بسیار خوشنام و استثنائا کاربلد تلویزیون بود که البته نزدیک بودنش به حلقه‌های قدرت بر هیچکس پوشیده نیست. سایر کارمندانش هم کم و بیش همچین سوابقی داشتند. اما جالب است همین پورمحمدی که خیلی وقت‌ها در تلویزیون، با مسوولیت خودش، جلوی ناظر پخش و نهادهای امنیتی می‌ایستاد و برنامه‌ها را پخش می‌کرد، بعضی جاها زورش به کارمندان خودش در ساترا نمی‌رسید. یعنی جنگ و دعوا در سطحی بود که حتی پورمحمدی هم حوصله‌ی ورود نمی‌کرد. عمده تفاوتی که من در ساترا با دیگر نهادهای نظارتی (سانسور) جمهوری اسلامی دیدم، ممیزهایش بودند. کسانی که در ایران کار کرده‌اند، می‌دانند که چهل سال است یک سری آدم در تمام نهادهای نظارتی، از تلویزیون تا ارشاد، عضوند. فرقی نمی‌کند کدام دولت سر کار باشد یا چه طیفی مدیریت تلویزیون و اداره تئاتر را در دست داشته باشند، این آدم‌ها همیشه هستند و به همین دلیل ما اسمشان را گذاشته بودیم دکتر استرنجلاو چون همیشه بودند. اما در ساترا طیف جدید -و نه الزاما جوانی- از سانسورچیان سر کارند. تفاوت عمده‌ی این‌ها با دکتر استرنجلاوها این بود که ظرافت و تعارف آن‌ها را هم نداشتند. دکتر استرنجلاوها در تمام این سال‌ها یاد گرفته بودند تو را بپیچانند و سر کارت بگذارند و وانمود کنند دارند به بهبود داستانت کمک می‌کنند و ممیزیشان نه برای سانسور که برای رفع ایرادات فنی داستان توست. واقعا هم ساعت‌ها و گاهی روزها وقت می‌گذاشتند و می‌گشتند راهی پیدا می‌کردند که به تو بقبولانند این تغییر به نفع داستانت است و اصلا به خاطر ممنوعه بودن آن نیست که رویش پافشاری دارند. ممیزین ساترا نه تنها به وضوح می‌گفتند «مردم مطالعه‌ی کافی ندارند که با این نوشته‌ی شما گمراه نشوند.» تعارف را کنار گذاشته بودند و تفتیش عقاید هم می‌کردند. یک نفرشان از من پرسید: «یعنی شما به قسمت اعتقاد ندارید؟» که پاسخ دادم: «اعتقاد من چه اهمیتی دارد؟ سال‌هاست که ما فقط از اعتقادات شما می‌نویسیم.» اما در نهایت همیشه زور این ممیزین تازه رسیده نمی‌رسید و همانطور که گفتم در این دعواهای امنیتی، خیلی وقت‌ها وی‌اودی‌ها بدون اهمیت دادن به نظارت آن‌ها، برنامه را آپلود می‌کردند. چیزی که باید اضافه کنم این است که نه تنها خود ما به خاطر اختگی ناشی از سانسور حواسمان بود سیاسی‌نویسی نکنیم، این وی‌اودی‌ها هم خودشان می‌دانستند که اصلا دنبال موضوعات سیاسی نباشند و به همان لات‌بازی و سیگار و عرق‌خوری آدم‌بدها و حالا کمی آرایش غلیظ‌تر و غیره بسنده کنند.

من آمار دقیقی ندارم که برنامه‌های وی‌اودی‌ها چقدر بیننده داشته و چقدر سودآور یا ضررده بوده‌اند و هستند اما می‌دانم امیدی که اول بهشان بسته بودم تا با ایجاد یک فضای رقابتی در بخش خصوصی، به افزایش کیفیت کارها و کم کردن بنجل‌سازی کمک کنند، پوچ بود. این خبر تازه را هم باز در راستای همان دعواهای قدیمی تحلیل می‌کنم. به نظرم با فروکش کردن جنبش مهسا حالا یکی از آن باندها دست بالاتر را پیدا کرده و می‌خواهد سیطره‌ی خودش را بر امور بیشتر کند و این بخش را هم از چنگ رقیب در بیاورد. نمی‌توان آخرش را پیشبینی کرد و باید دید آخر این دعوا چه می‌شود و آیا این دو باند امنیتی آخرش به یک توازن قوا می‌رسند یا بالاخره یکیشان موفق می‌شود دست بالا را بگیرد.

ارسال نظرات