دکتر عباس آزادیان ابتدا در دانشکده دندانپزشکی در مشهد تحصیل میکرد اما به دلیل انقلاب فرهنگی تحصیلاتش ناتمام ماند. در سال ۱۹۸۸ به کانادا مهاجرت کرد و مدتی بعد در دانشگاه اتاوا در رشته بیوشیمی به تحصیل پرداخت. در سال ۱۹۹۱ وارد دانشکده پزشکی دانشگاه تورنتو شد و دوره تخصصی خود را در رشته روانپزشکی در همین دانشگاه به پایان رساند. پس از آن در بیمارستانها و مراکز درمانی بیماریهای روحی و اعتیاد در تورنتو به کار مشغول شد. دکتر آزادیان بهعنوان مشاور مرکز کانادایی دفاع از شکنجهشدگان نیز فعالیت دارند و مسئولیت بخش پزشکی این مرکز را نیز به عهده دارند.
او از سال ۲۰۰۲ توجه اصلی خود را معطوف به خدمات به مهاجران ایرانی کرد. از دکتر آزادیان مقالات متعددی با موضوعاتی چون: بیماریهای غده تیروئید، مسائل و مشکلات مهاجرت، بررسی خشونت و رشد کودک در خانواده سالم و تأثیرات روحی و روانی شکنجه به زبانهای انگلیسی و فارسی به چاپ رسیده است. عباس آزادیان در حال حاضر تهیهکننده و میزبان برنامهای در ارتباط با روانپزشکی در شبکه تلویزیونی آینه است.
مرگ خودخواسته خلبان امیر کسروی که یکی از فعالان فرهنگیِ باهمستان در تورنتو بود مدتی پیش در جامعه ایرانیان کانادا خبرساز شد.
آقای دکتر عباس آزادیان گرامی، در راستای گفتوگو پیرامون پزشکی و سینما این بار با موضوع اُتانازی و سینما در خدمت شما هستیم.
دکتر عباس آزادیان: عارف جان خیلی ممنون و خوشحالم از اینکه یکبار دیگر با شما و مخاطبان عزیز شما هستم و امیدوارم گفتوگوی مفیدی داشته باشیم.
میخواستم در ابتدا با تعریفی از واژه اُتانازی شروع کنیم.
دکتر عباس آزادیان: اتفاقاً فکر خوبی است که اول تعریفی برای اُتانازی پیدا کنیم چراکه میدانیم اهمیت این واژه رو به افزایش است. در کل اُتانازی به مرگ خودخواسته گفته میشود؛ یعنی فردی که بیماری غیرقابلعلاج داشته باشد یا در مسیر بیماری بهجایی رسیده باشد که دیگر نتواند آن را تحمل کند و از پزشکان تقاضا میکند تا به زندگیاش پایان دهند یا اینکه تیم پزشکی به او کمک میکند تا خواستهاش به انجام برسد. این یک تعریف کلی از اُتانازی است.
سؤال بعدی در مورد شناخت مرز بین اُتانازی و خودکشی است و اینکه آیا اصولاً وجه تشابهی بین آنها وجود دارد؟
دکتر عباس آزادیان: سؤال بسیار خوبی است؛ در ابتدا که مسئله اُتانازی مطرح شد و در چند کشور به شکل قانون درآمد، به نظر میآمد که این مرز مشخص است ولی هرچه با زمان پیش میرویم شباهتهایی مطرح میشود که شاید این مرز را مخدوش کند. اگر فرصت شد حتماً به موضوع تاریخچه تحولات اُتانازی میپردازیم. در جایی که الآن هستیم این مرز کموبیش هنوز مشخص است، ولی این یکروند یا پروسه است که تغییروتحول پیدا میکند. در حال حاضر اُتانازی یکسری شرایط دارد؛
۱. همانطور که گفتم فرد باید یک بیماری صعبالعلاج داشته باشد، ۲. این بیماری درمانی نداشته باشد، ۳. بهخاطر این بیماری عمر فرد محدود شود (پزشکان تشخیص دهند بیش از چند ماه زنده نخواهد بود) ۴. این بیماری شدید غیر درمان، درد و رنجی برای فرد پدید آورد که غیرقابلتحمل باشد و چاره درمانی هم نداشته باشد.
خودکشی این شرایط را ندارد. فردی که دست به خودکشی میزند؛
۱. ممکن است درگیر بیماری جدی نباشد که فرصت کمی برای زندگی به او بدهد. خیلی از مواقع جوانها دست به خودکشی میزنند و ما میدانیم در کانادا و آمریکا خودکشی دومین عامل مرگومیر در سنین بین ۱۶ تا ۲۵ سال است. ۲. خودکشی در اکثر موارد یک تصمیم ناگهانی و عاطفی است؛ یعنی شخص بهخاطر مسائل و مشکلاتی که دارد (شغلش را از دست داده، شکست عاطفی خورده و …) انگیخته میشود درصورتیکه در مورد اُتانازی این مسائل وجود ندارد. درنتیجه این شرایطی که در مورد اُتانازی هست راجع به خودکشی وجود ندارد.
نماهایی از فیلم «دریای درون»
در سینمای جهان فیلمهای متعددی در مورد اُتانازی ساخته شده است که فکر میکنم یکی از درخشانترین آنها فیلم دریای درون ساخته آلخاندرو آمنابار است که در سال ۲۰۰۵ هم جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی را گرفت. فیلم در مورد یک ملوان جوان است که در اثر یک سانحه از گردن به پایین فلج میشود و ۲۸ سال با دولت اسپانیا برای گرفتن رأی قانونی برای اُتانازی مبارزه میکند. میخواستم ببینم در رابطه با قانونی شدن این پدیده چه نظری دارید؟
دکتر عباس آزادیان: فیلم که بسیار درخشان و خیلی عمیق و انسانی است. تاریخ مسئله اُتانازی شاید به چیزی حدود عهد یونان باستان برمیگردد. اگر سوگندنامه پزشکی بقراط را نگاه کنید گفته است پزشک اجازه ندارد به بیمارش دارویی بدهد که باعث مرگ شود. درواقع پایه مخالفت و ضدیت با مسئله اُتانازی از همان موقع گذاشته شده است. ولی همان زمان هم کسانی بودند که باور داشتند وظیفه پزشک کمک به مریض است و اگر رنج او زیاد است میتواند کمکش کند تا شاید آنطوری که میخواهد به زندگیاش پایان داده شود.
با غلبه مسیحیت کلاً اندیشه اُتانازی کنار گذاشته شد و این مسئله اصلاً در قرون وسطا مطرح نبود. در دوره رنسانس و قرنهای ۱۷ و ۱۸ که مسئله انسان و نقش و جایگاهش برجستهتر شد، انسان در مقابل مسیحیت و کلیسا قرار گرفت و باعث توجه دوباره به مسئله اُتانازی شد. پیدا شدن یک سری داروهای جدید مثل مورفین در اواخر قرن هجدهم میتوانست مرگ را راحتتر کند. وقتی درد و عذاب زیادی وجود داشت افرادی از مورفین استفاده کردند. حتی فردی به اسم ساموئل ویلیام اولین کسی بود که در سال ۱۸۷۰ از مورفین استفاده کرد تا به بیمارانی که بیماری صعبالعلاج داشتند کمک کند تا بمیرند و ایشان در واقع پزشک هم نبود.
این مسئله یک مقدار اوج گرفت، حتی در سال ۱۹۳۵ انجمن طرفداران اُتانازی در اروپا تشکیل شد. ولی در پروسه جنگ جهانی دوم نازیها و درواقع هیتلر از این مسئله سوءاستفاده کرد و دست به اُتانازی اجباری میلیونها آدم زد. کسانی را که از دید او در حد انسان نبودند، مثل همجنسگراها، کمونیستها، یهودیها و خیلی از افرادی که بیماری جدی روحی-روانی داشتند را به اتاق گاز فرستاد و کشت و همین موضوع باعث شد اندیشه اُتانازی به کنار رود. دوباره ده پانزده سال بعد از جنگ توجه به این مسئله شروع شد و تغییر کوچکی در کلیسا به وجود آمد. چون کلیسا طبیعتاً با این مسئله مخالف بود. در سال ۱۹۵۷ واتیکان اعلام کرد اُتانازی منفعل یا پاسیو اشکال ندارد یعنی اگر برای کسی هیچ امیدی به بهبودی وجود ندارد میشود آن دستگاه اکسیژنی که برای زنده ماندن به آن نیاز دارد قطع کرد و این خودش یکقدم بزرگ بود.
در دهه هشتاد انجمن هملاک Hemlock شکل گرفت. میدانیم که هملاک (شوکران) سمی است که فرد با آن میتواند بمیرد. اینها نیز طرفدار اُتانازی بودند و برای قانونی کردنش مبارزه میکردند. درنهایت در سال ۱۹۹۴ در یکی از ایالتهای آمریکا این مسئله را مطرح کردند که رد شد، سپس پیشنهاد قانونی شدن اُتانازی از داخل پارلمان عبور کرد ولی مخالفان موضوع رابه دادگاه ایالتی کشاندند و بعد هم دادگاه عالی،اما درنهایت در سال ۱۹۹۷ در ایالت اورگون مسئله قانونی کردن مرگ به کمک پزشک برای اولین بار تصویب شد.
در قرن حاضر و در سال ۲۰۰۱ بلژیک این مسئله را قانونی کرد و بعد از بلژیک به فاصلههای خیلی کم تعداد زیادی از کشورهای اروپایی ازجمله هلند، لوکزامبورگ، دانمارک و… اُتانازی فعال را قانونی کردند. مثلاً فرض کنید اگر در سال ۱۹۱۲ در هلند حدود سه هزار نفر دست به اُتانازی زدند، در سال ۲۰۱۸ حدود ۷ هزار نفر از این روش استفاده کردند. یعنی در این کشورها یک پذیرشی در رابطه با اُتانازی ایجاد شده و افرادی که بیماریهای جدی دارند با میل بیشتری به سمت آن میروند تا مرگ آرامتر و راحتتری داشته باشند. الآن در آمریکا ۱۱ ایالت اُتانازی را به رسمیت شناختهاند و به شکل قانونی آن را تأیید میکنند.
بد نیست در مورد کانادا هم صحبت کنیم چون ما در کانادا زندگی میکنیم. در اینجا هم به هر حال بحث و جدل در مورد مسئله قانونی شدن اُتانازی زیاد بوده است اما درنهایت در فوریه ۱۹۱۵ این مسئله در دادگاه عالی کانادا مطرح شد که مخالفت با این روش بهنوعی سلب کردن حقوق فردی است و به دولت کانادا یک سال وقت داد که قانون اُتانازی را به مجلس ببرد و تصویب کند. بعد از یک سال یعنی فوریه ۲۰۱۶ دولت هنوز این کار را نکرده بود. دادگاه عالی ۴ ماه به دولت وقت داد و گفت اگر بعد از ۴ ماه لایحه را نبرید دیگر عملاً قانونی است و نمیشود برای اُتانازی مجازات اعمال کرد. درنتیجه دولت بهناچار در ماه جولای ۲۰۱۶ قانون اُتانازی را به مجلس برد و آن را تصویب کرد که اسم آن لایحه C14 است. ازلحاظ گرایش افراد هم باید بگویم مسلماً گرایشاتی وجود داشته است. از سال ۲۰۱۶ که این مسئله قانونی شده تا ۲۰۲۰ در کانادا حدود ۲۰ هزار نفر از آن استفاده کردهاند. (من آمار ۲۰۲۱ را هنوز ندیدم) حدود ۳ درصد مرگهای داخل کانادا از راه اُتانازی صورتگرفته است.
در فوریه سال ۲۰۲۱ تغییر دیگری در این قانون ایجاد شد. این تغییر بهخاطر اعتراض یکسری از گروهها بود. اگر یادتان باشد در اول برنامه اشاره کردم که یکی از شرایط اولیه اُتانازی این بود که باید فرد یک بیماری غیرقابلدرمان داشته باشد که تشخیص داده شود بر اساس آن عمر کوتاهی خواهد داشت. ولی بعد یک عده دیگری هم مثل کسانی که به ام اس مبتلا بودند و رنج و درد زیادی داشتند و بیماریشان هم غیرقابلعلاج بود، شکایت کردند که این برخلاف حقوق انسانی ماست و نوعی تبعیض قانونی علیه ما است. همینطور نیز کسانی که بیماریهای روحی-روانی داشتند و بعضی از اینها طبیعتاً بهخاطر شدت بیماریشان عذاب زیادی میکشیدند. این دسته نیز اعتراض کردند و خواستند که اُتانازی در مورد آنها هم قانونی شود. درنتیجه دادگاه عالی دوباره به این مسئله نگاه کرد و سخنان اینها را تأیید کرد. در فوریه ۲۰۲۱ قانون را عوض کردند. طبق این قانون کسانی که بیماریهای جدی دارند که بر اثر آن دچار ناتوانی شدید میشوند و بهخاطر آن بیماری رنج و عذاب میکشند و این رنج را هیچ دارویی و درمانی تسکین نمیدهد، میتوانند تقاضای اُتانازی کنند، حتی اگر عمر آنها الزاماً در ماههای آتی تمام نشود یا کوتاهمدت نباشد.
دادگاه عالی کانادا ۲ سال به دولت وقت داد تا در مورد قسمت دوم که مسائل روحی-روانی است با جامعه پزشکی، روانشناسها، مردم، بیمارها و خانواده بیمارها بحث و گفتوگو و جدل داشته باشد تا تصمیم بگیرند چه قانونی در رابطه با کسانی که بیماریهای روحی-روانی جدی دارند را وضع کنند ولی این موضوع هنوز قانون مشخصی ندارد.
نماهایی از فیلم «تو جک را نمیشناسی»
میان صحبتهایتان به کلیساها و مخالفتشان در آن زمان اشاره کردید. ما در فیلم دریای درون Sea Inside هم شاهد این موضوع هستیم که یکی از موضوعات شخصیت اصلی فیلم ما درواقع مبارزه با کلیسا است. میخواستم ببینم باتوجهبه این قضیه آیا مذاهب یا ادیانی هستند که این پدیده را شرعی و قانونی بدانند؟
دکتر عباس آزادیان: ببینید در مورد کلیسا در صحبتمان اشاره کردیم؛ اما درکل مذاهب ابراهیمی ازجمله یهودیت، مسیحیت و اسلام با اُتانازی مخالف هستند. اگرچه ایستادن در چارچوب باورهای خودشان منطقی هم هست، چراکه این مذاهب زندگی را متعلق به خدا میدانند. آنها میگویند زندگی چیزی است که خدا به آنها داده و فقط خدا است که میتواند این زندگی را از آنها سلب کند. یک انسان نمیتواند به زندگی خودش و همنوعانش پایان دهد و اینکه فردی بخواهد خودکشی کند یا از طریق اُتانازی بمیرد درواقع یک گناه بزرگ است و باعث عذاب فرد در دنیای بعدازاین زندگی میشود. البته منطقی هم است اگر فردی در این چهارچوب نگاه کند و به آن باور داشته باشد، نخواهد بهخاطر چند ماه درد و رنج، عذاب دائمی را در آن دنیا تحمل کند. البته من اشاره کردم که واتیکان در مورد اُتانازی پسیو Passive یکجورهایی اجازه داده و میگوید اگر درمانی بیفایده است میشود آن درمان را قطع کرد که آن هم به طریقی در تعریف اُتانازی پسیو میگنجد.
مذاهب شرقی دید متفاوتی نسبت به این مسئله دارند. مثلاً هندوها میگویند ارزش انسان خیلی بالاست و کرامت انسانی خیلی مهم است و انسانی که با درد و رنج زندگی میکند بهخصوص زمانی که جلوی آن درد و رنج را نمیتوانی بگیری این خودش یک نوع بیاحترامی به زندگی آن فرد و بیاحترامی به انسان است و در چارچوب کرامت انسانی اُتانازی را قابلقبول میداند. البته پرانتزی در اینجا میگذارند و میگویند که کارمای این فرد، گردن همان پزشک و گریبانگیر آن کسی که به بیمار کمک کرده خواهد شد و خوب اگر من یک پزشک هندو باشم طبیعتاً دوست نخواهم داشت و ترجیح میدهم کارمای یک نفر دیگر شامل حال من نشود و گردن مرا نگیرد. البته ما این را میدانیم که جامعه پزشکی در اکثر کشورها یکی از سکولارترین جوامع است و درنتیجه مسئله مذهب نقش کمتری در جامعه پزشکی ایفا میکند.
مذهب دیگری که در شرق وجود دارد بودا است؛ آنها هم از همین زاویه نگاه میکنند که درواقع کاهش رنج بیفایده انسان (البته این را نیز میدانیم که در بودیسم رنج باعث تعالی انسان میشود و انسان فقط از طریق رنج بردن است که میتواند رشد و تحول پیدا کند و به مراحل بالاتری از عرفان برسد) ولی این یک رنج بیهوده و عبث است و پزشک میتواند بر این اساس به فرد کمک کند تا به زندگیاش پایان دهد.
در ژاپن هم شینتو را داریم که از دید آنها هم چسبیدن به یک زندگی دردآور به هر قیمتی بیاخلاقی است. دوباره در همان چهارچوب کرامت انسانی قرار میگیرد و از این زاویه نیز اکثر کسانی که اعتقاد به شینتو دارند با اُتانازی موافق هستند.
فقط پرانتز آخر را بگذارم که یک گروه به نام Jehovah’s Witnesses یا شاهدان یهوه در مسیحیت وجود دارد که بهگونهای از اُتانازی پسیو انتقاد دارند و آن وقتی است که باید به آنها خون تزریق شود. این دسته باور دارند که اگر خونِ کس دیگری به آنها تزریق شود در عذاب ابدی خواهند بود. درنتیجه حتی در شرایط اورژانس و حتی اگر زندگی یک فرد منوط بر این است که به او خون تزریق شود با این قضیه مخالف هستند. درواقع درمانی که میتواند باعث نجات و طول عمر یک نفر شود را رد میکنند که این هم دوباره میتواند در چارچوب اُتانازی پسیو قرار بگیرد.
در سینمای ایران فیلمهای کمی در ارتباط با اُتانازی ساخته شده ولی تا جایی که من میدانم دو فیلم که یکی با همان اسم اُتانازی و دیگری با اسم خداحافظی طولانی به نمایش درآمدند که هر دو بهخاطر قوانین و شرعیات موجود در کشور نگاه منفی به اُتانازی دارند. در غرب فیلمهای زیادی ساخته شده که عمدتاً در دفاع از مسئله اُتانازی است، مثل فیلم؛ تو جک را نمیشناسی؛ با بازی آلپاچینو یا همین دریای درون که یک مقدار اومانیستی و سکولاریستی به قضیه نگاه میکند. یک فیلم خوب هم به نام عزیز میلیون دلاری در سینمای هالیوود در رابطه با این موضوع داریم که توسط کلینت ایستوود ساخته شده است. فیلم داستان یک دختر جوان بوکسور است که طی یک حادثه در رینگ بوکس از گردن به پایین فلج میشود و از مربی خودش میخواهد او را از این وضعیت نجات دهد. داشتم کتابی راجع به اخلاق پزشکی در سینما میخواندم که به این فیلم اشاره کرده و آن را مورد بررسی قرار داده است و معتقد است این فیلم درواقع معلولیت را فاقد کیفیت زندگی دانسته و یک نقد منفی به این موضوع دارد. در این مورد چه توضیحی دارید؟
دکتر عباس آزادیان: ببینید همانطور که در تاریخچه مختصر اُتانازی اشاره کردم این پدیده حداقل در ابتدا در ارتباط با ناتوانی نیست، بلکه در اصل در رابطه با یک بیماری غیر قابلدرمان است که ازلحاظ طول زندگی، فرد بیمار وقت زیادی ندارد. این حداقل در تعریف اولیه مسئله اُتانازی آمده است. به هیچکس از زاویه ناتوانی یا Disability نگاه نکرده و بنا نبوده نگاه کند.
من در مورد کانادا اشاره کردم که خود افرادی که دچار ناتوانیهای مختلف بودند به دادگاه عالی رفتند و شکایت کردند که این درواقع نوعی تبعیض علیه ما است و ما خواهان رفع این تبعیض هستیم و اینکه چرا اگر ما هم داریم رنج و عذاب میکشیم و اگر ما هم فکر میکنیم که این زندگی دیگر ارزش زندگیکردن را ندارد چون که دائماً در رختخواب دراز کشیدیم و حتی کوچکترین کار خودمان را هم نمیتوانیم انجام دهیم و درکل همیشه نیاز به کمک دیگران داریم پس این زندگی به چه درد ما میخورد. درنتیجه نمیدانم بهخصوص در این فیلم باید ببینیم خواسته، خواسته چه کسی است و آیا دیگران دارند فرد رو مجبور به درخواست اُتانازی میکنند یا خود فرد خواستار این مسئله است. البته من این را میپذیرم که نگاه فرد میتواند تحتتأثیر جامعه باشد، حتی یک فرد میتواند تحتتأثیر خانواده قرار بگیرد؛ یعنی خانواده به دلایل مختلف حتی بعضیاوقات دلایل مالی بخواهند فرد را مجبور به انتخاب این راه کنند تا به پولی برسند و قانون هم شرایطی برای این مسئله گذشته است که مطمئن شوند چنین مسائلی صدق نمیکند. درمجموع من فکر نمیکنم چنین نگاهی باشد که اُتانازی از زاویه منفی در ارتباط با افرادی است که ناتوانی دارند.
دکتر عباس آزادیان از شما سپاسگزارم.
ارسال نظرات