تجربه‌ی یک ایرانی از نژادپرستی در کانادا

آناهید دشتگرد می‌گوید رهبران سفیدپوست تمایلی به گفت‌وگو درباره‌ی نژادپرستی ندارند

تجربه‌ی یک ایرانی از نژادپرستی در کانادا

آناهید دشتگرد نویسنده و مدیرعامل انیما لیدرشیپ (Anima Leadership) است که در زمینه‌ی آموزش و مشاوره برای تغییرات متحول‌کننده در کار فعالیت دارد. این سازمان که در راستای عدالت اجتماعی و ایجاد همبستگی و تعلق بین افراد و همچنین مبارزه با نژادپرستی فعالیت دارد، از سال ۲۰۰۶ به هزاران نفر و صدها موسسه خدمات ارائه کرده است.

به گزارش هفته، دشتگرد در تورنتو استار از تجربیاتش در زمینه‌ی برخوردهای نژادی در کانادا گفته است و این که چگونه این تجربه او را یاری کرد تا بتواند به دیگر افراد در این زمینه یاری کند. در زیر بخش‌هایی از یادداشت او را می‌خوانید.

«در حرفه‌ام به عنوانِ مشاور دربرگیری (inclusion consultant) همیشه با کوهی از ناراحتی روبه‌رو هستم و در این میان، می‌کوشم که بهترین راه، برای هدایت گروه‌ها به سوی انسجام بیشتر، را بیابم. مثل افراد دیگری که این حرفه را دارند، تجربه‌ی شخصی‌‌ام کمک‌کننده است، به ویژه در زمینه‌ی آسیب‌های نژادی.

مهاجرت از ایران به شهری کوچک در آلبرتا در ۹ سالگی، اولین درس‌ها را درباره‌ی دید درست و قدرت حق به من داد که پایه و اساسی شد برای زندگی آینده‌ام، در راستای ایجاد فضاهایی که همه در آن اهمیت داشته باشند و احساس تعلق کنند.

سازمان‌های بسیاری به سمت برابر بیشتر و دربرگیری بیشتر در حرکت‌اند، با این حال، گفت‌وگو درباره‌ی نژاد اغلب همچون فیل در اتاق است [یعنی کسی نمی‌خواهد درباره‌اش حرف بزند]. تا زمانی که رهبران سفیدپوست تمایلی به گفت‌وگوهای بی‌پرده در زمینه‌ی نژاد را نداشته باشند، ما همچنان در بن‌بست خواهیم ماند، چون چیزی را که درباره‌اش نمی‌شود حرف زد، تغییرش هم نمی‌شود داد.

این راحت نبودنِ گفت‌وگو درباره‌ی نژاد، چند دلیل کلیدی دارد. یک دلیلش این است که درباره‌ی چیزهای آشنا راحت‌تر می‌شود حرف زد. گفت‌وگو درباره‌ی سفیدپوستان با گرایش‌ها و هویت‌های جنسی متفاوت، سفیدپوستان با مذاهب مختلف و ... برای رهبران سفیدپوست ملموس‌تر است.

در حالی که درباره‌ی غیر سفیدها -از جمله سیاه‌پوستان، بومیان یا کسانی که پوستی تیره‌تر از سفیدها دارند- چنین نیست. این نیاز به گسترش همدلی دارد و سپس اعتمادِ سفیدپوست‌ها تا صدای رنگین‌پوست‌ها را هنگام صحبت در مورد تجربیاتشان باور کنند.

وقتی که خاطراتم در سال ۲۰۱۹ منتشر شد، برخی از سفیدپوست‌ها گفتند که من آن قدر تیره نیستم که نژادپرستی را تجربه کرده باشم. ای کاش، آنها می‌توانستند در تمام صدها لحظه‌ای که به دلیل به اندازه‌ی کافی سفید نبودن نادیده گرفته، اخراج شده، تنزل رتبه گشته یا شرمنده شده‌ام، آن جا باشند. چرا آنها نمی‌توانند به سادگی اعتماد کنند که من از حقیقتی که تجربه‌اش کرده‌ام، سخن می‌گویم؟!

دومین دلیل هم فضای سیاست‌زده‌ی کنونی است. سفیدپوستانی را دیده‌ام که چون می‌ترسند به آنها برچسب نژادپرستی زده شود، از هر گونه بحث در زمینه‌ی نژاد اجتناب می‌کنند. در حقیقت، چون فضای کمی برای اشتباه کردن وجود دارد، بسیاری از مردم تمایلی به ورود به این امر را ندارند و این خود یک مشکل است، چون اشتباه کردن یکی از روش‌های یادگیریِ انسانی است.

با این حال، وقتی رهبران سفیدپوست نمی‌توانند به آسانی درباره‌ی نژاد صحبت کنند، پیامدهای این موضوع دامن‌گیر همکاران رنگین‌پوستشان می‌شود که الگوهای تبعیض‌آمیز نژادی را تجربه می‌کنند.

وقتش رسیده که رهبران سفیدپوست به گفت‌وگوها درباره‌ی نژاد بپیوندند.

آنان می‌توانند سواد نژادی‌شان را گسترش دهند و این دانش و مهارتی است که برای دستیابی به آن به تمرین و زمان نیاز است. رهبران سفیدپوست می‌توانند با دسترسی به منابعی که کارشناسان نژادی در جهان ارائه کرده‌اند، از جمله خود من، آغاز کنند. آخرین کتابم (Bones of Belonging: Finding Wholeness in a White World) که به تازگی منتشر شده، یکی از این منابع است.

با اندوختن سواد، آشنایی شکل می‌گیرد و آشنایی هم ترس را از میان می‌برد -ترس از ناراحتی، ترس از قضاوت، ترس از انجام دادن یا گفتن چیزی اشتباه یا هر ترس دیگری که رهبران سفیدپوست با آن مواجه‌اند. ما رهبران رنگین‌پوست با شجاعت مسیر را هموار می‌کنیم و منتظر حضور دیگران هستیم.»

ارسال نظرات