او زمانی به صفت آموزگار ادبیات و هنر و زمانی هم به صفت وکیل مدافع در خدمت مردمش بود؛ اما با دریغ و درد که در زمان حکومت اشرف غنی نظربه وضعیت بد امنیتی و کثرت ترور و تعقیب به وظیفهاش ادامه نداد و اکنون همچنان با روی کار آمدن حکومت سیاه طالبان با وجودی که روزانه با دهها و صدها سوژه برمیخورد؛ اجازه خلق آثار هنری را ندارد.
او با آنکه بصورت مسلکی در هنر خطاطی و نقاشی درس نخوانده ولی با مهارتی که دارد شاگردان بیشماری را از پوهنتونها و انستیتوتها در بخش کارهای عملی یاری رسانده و کارهای هنریاش را مدیون مردم و برای مردمش میداند.
بیشتر از زبان خودش بدانید:
جناب صبور واحدی گرامی لطفاً درباره فعالیتهای هنریتان برای خوانندگان هفته معلومات بدهید.
صبور واحدی: فعالیتهای را که من انجام میدهم خوشنویسی، خطاطی و نقاشی است و بیشتر در تابلوها و آثارم آبدات تاریخی افغانستان، مکانهای تاریخی و تاریخ کهن و فرهنگ اصیل افغانی را به نمایش میگزارم. ضمناً همواره تلاش نمودهام تا کارکردهای شخصیتهای تاریخی افغانستان را انعکاس بدهم و تابلوهایم بیشتر جنبههای فرهنگی و کلتوری دارد و مطابق عنعات مردم ما است. همچنان کارهای دیگرم تابلوهای انتقادی است که در این اواخر کمرنگ و حتی متوقفاند.
آیا به خاطر دارید؛ چندساله بودید که خوشنویسی میکردید؟
صبور واحدی: هنوز شاگرد مکتب بودم که عاشق خطاطی و خوشنویسی بودم و مینوشتم و در روی دیوارها و تابلوها استعدادم را به نمایش میگذاشتم. همکلاسها و استادانم در این عرصه مرا تشویق میکردند و کارهایم را میپسندیدند. ازاینکه در موقعیتی قرار نداشتم تا شرایط و یا مراکز فرهنگی را برای رشد استعدادم بیابم بطور خودآموزبه این هنر آغاز کردم و ادامه دادم. چنانچه ازخوشنویسی به رسامی و نقاشی رسیدم و آثارم در دل مردم جا گرفت و تا اینکه لقب استادی را در این عرصه به دست آوردم.
در کدام رشته تحصیل کردید و آیا در بخش هنر تعلیمات مسلکی دارید و یا خیر؟
صبور واحدی: در مورد رشته تحصیلی باید بگویم که مکتب را تا صنف دوازده در مکتب ابوذر غفاری خواندم و بعداً شامل رشته قضایی و سارنوالی شدم و لیسانس حقوق را به دست آوردم. در بخش هنر خطاطی و رسامی تعلیمات مسلکی ندیدهام. صرف استعداد خداوندی بوده و با مشق و تمرین توانستهام آثارهنری داشته باشم. اگرچه تحصیل مسلکی در زمینه هنر ندارم ولی محصلین هنرهای زیبا به من مراجعه کرده و در کارهای عملی آنها را همکاری میکردم.
دلیل اصلی گرایش و پیشرفتتان به این هنر چی بود؟
صبور واحدی: یگانه دلیل پیشرفتم در هنر تشویق پدرم بود. من به کوشش او که از طفلی این استعدادم را دریافت و آرزو داشت پسرش یک خطاط باشد و یا خط زیبا داشته باشد. به این جایگاه رسیدم.
در زمان دور اول حکومت طالبان صنف اول مکتب بودم و پدرم مامور دولت بود. او در آن زمان خانهنشین شد. گاهی اوقات مزدورکاری آنهم اگر پیدا میشد میکرد. ولی با وجود این همه مشکلات مرا در یکی از کورسهای خطاطی شامل کرد و به فراگیری این هنر پرداختم فقط او توانست یکی دو ماه فیس کورس را بپردازد و از اینکه نمیتوانستم فیس ماهانه را پرداخت کنم توسط استادی که در آن زمان در کورس خطاطی تدریس میکرد برایم گفته شد که اگر فیس کورس را ندهم به کورس آمده نمیتوانم و من نتوانستم بیشتر ادامه بدهم ولی از همان درس اندکی که از کورس آموختم توانستم بطور خودآموز ادامه بدهم.
به خاطر دارم؛ پدرم در آن زمان با سی هزار افغانی که اکنون شاید معادل سه صد افغانی شود دستمزد داشت و با آن زندگی میکردیم. یعنی به کمک پدربزرگوارم توانستم در زیبایهای هنر داخل شده و استعدادم را شگوفا سازم.
اولین اثرهنری که اسمتان را درآن نوشتید چی بود و اولین اثری که فروختید کدام بود؟
صبور واحدی: اولین اثرم در زمان مکتب؛ نقاشی درخت تربیت بدنی یا ورزشی بود که پنج شاخه داشت و به خاطر دارم در دیوار مکتب نقاشی کرده بودم و اداره مکتب برایم تصدیقنامه داد و تشویقم کرد که برایم خیلیها خوشایند و خاطرهبرانگیز بود و حتی تا حال هرسال به همانجا میروم و آن را اصلاح و تازه مینمایم تا به زودی از بین نرود.
بعد در تلویزیون طلوع البته در روز سالگرد وفات احمدظاهر هنرمند زندهیاد افغانستان؛ تصویر او را به صورت زنده و لایف کارکردم و همان برنامه اکنون در یوتوب قرار دارد. دختر احمد ظاهر از طریق برنامه اسکایب با تلویزیون طلوع وصل بود. او این کارم را پسندید و با وجودی که پلان فروش آنرا نداشتم چون علاقهمند صدای گیرای احمد ظاهر بودم؛ از طرف فامیل احمدظاهر به قسم تحفه دستمزدم را پرداختند که مبلغ دوهزار دالر امریکایی بود. بعدها تابلوهای زیادی را به فروش رساندم و از آن طریق مصارف فامیل ده نفری ما را که شامل هفت خواهر با مادروپدرم بود را برآورده ساختم.
من که از بیشتر از بیست سال عمرم را صرف هنر کرده و از سیزده سال بدینسو رسانهای شدهام؛ همیشه درد و غم مردم را در هر شرایط انعکاس داده و بیشتر مردمم چه در خارج و یا داخل کشور در هر شرایط از من و حال و احوالم پرسیدهاند. یعنی هنرم را مدیون مردمم و برای مردمم میدانم.
دوست دارید در این راه به کجا برسید؟
صبور واحدی: در اینجا دو بعد نهفته است. یکی اینکه درشرایط فعلی افغانستان امیدی بخاطررشد هنروجود ندارد و جای هنر را خالی میبینم و فکرنکنم از این به بعد تابلوها وآثارم دراین کشورجا داشته باشد که خیلیها ناراحت کننده است.
اگرچه در دیوارهای شهر کابل مانند؛ هوتل سرینا و انترکانتیتیال یک تعداد آثار را خلق کردم و عرقریزی نمودم که امروز همه آنها از بین رفت و ناروا خوانده شد و همه امیدها را از من گرفت. اگر به همین منوال بگذرد و هیچکس از تابلوهایم دیدن نکند و زمینه نمایش آثارم مهیا نباشد فکر نکنم امید از دست رفتهام را دوباره بیابم.
قبلآ با تفاهم نهادهای امنیتی در کنار جادهها آثارم را بدون هزینه و تکت به نمایش میگذاشتم و برایم خوشایند بود که مردم آثارم را میبینند و حالا با این شرایط خود را در عرصه هنر مایوس و ناکام میدانم. فکر میکنم که سیزده سال استادیم درباب هنر به باد فنا رفته. نه بینندهای وجود دارد و نه نمایشگاهی برگذار میشود و نه کسی به من اجازه میدهد تا خوشیها و دردها و فریادهای مردم را به نمایش بگذارم و انعکاس دهم. با مرگ آزادی بیان؛ مرگ هنر هم فرا رسید و با دفن آزادی بیان و هنر فکر نکنم که دوباره امیدوار شوم. مانند من صدها جوان دیگر چه ورزشکار بودند و یا هنرمند و یا در دیگر عرصهها مهارت داشتند؛ همه زحماتشان به باد فنا رفت. اگر روزی هم امید کوچکی دیده شود فکر نکنم که همان توان و انرژی و انگیزهای قبلی وجود داشته باشد.
اینکه ما هنر را عرصه معیشت زندگی و انتقال درد و غم میدانیم مهمترین چیز در عرصه هنر انتقال هنر به دیگران است. تشویشام اینست که اگر ما روزی نباشیم؛ باید حداقل کسان باشند که هنر ما را زنده نگهدارند. در کل همه هنرها و همه مهارتها در طول ده ماه حکومت امارت روبه نابودی نهاده و هیچگونه پیشرفتی وجود ندارد. حتی برای یک هنرمند زمینه کار و امرار معیشت مهیا نیست. بیشتر هنرمندان از هنر دست کشیده و به شغلهای شاقه رو آوردهاند؛ تا مصارف زندگی را به دست آوردند.
از اینکه ما و شما در یک کشور پر از درد بزرگ شدیم خواه ناخواه اثر آن در ما دیده میشود. شما چگونه مشکلات افغانستان را در آثارتان میگنجانید؟
صبور واحدی: من به تکرار و بدون اینکه خسته شوم دردها و مشکلات مردم و اجتماع را در آثارم گنجانیدهام. خودم کسی بودم که همه مشکلات را به گوشت و پوست تجربه کردم و کسی بودم که نظر به نداشتن فیس کورس خطاطی از صنف خارج شدم و بدون هیچ چیز به هنر رسیدم و به مصرف شخصی خود کارگاه هنری ایجاد کردم. پنجاه فیصد شاگردانی که مراجعه میکنند و من دروازه را به رویشان بازماندهام؛ کسانیاند که هزینه پرداخت فیس را ندارند و برعلاوه شرایط فراگیری؛ وسایل نقاشی (قلم و رنگ) را برایشان مساعد ساختهام. چون خودم درد آنهایی را که پول ندارند را کشیدهام و درد مردم را حس میکنم و همیشه درد و رنج مردم از فقر و خشونت و بدبختی در آثارم دیده میشود.
ولی با از بین رفتن آزادی بیان و آزادی هنر اکنون محتاطانه عمل میکنم و محتاطانه گام برمیدارم بخاطر خودم و بخاطر خانوادهام و بخاطری که زنده بمانم.
من خجالت استم که باید به هنر و مردمم بیشتر کار میکردم و نمیتوانم. من خود را در عرصه هنر کم میدانم. روزانه صدها سوژههای از درد و خشونت را میبینم. چه خشونت در مقابل زنان را که در این شب و روز بینهایت دردآور است و یا سوژههای اطفال را که دست به تگدی میزنند و به صدها سوژهای دیگر که امروز اضافه شده است ولی از ترس اینکه مبادا کشته شوم و فامیلم بیسرنوشت گردد؛ نمیتوانم آثار خلق کنم. من در این شب و روز خودم را آدم بیهمت و ناکام میدانم. در حالی که قبلا به دهها اثر درباره زنان و دردهای زنان و اطفال خلق کردهام.
جهان باید بدانند که امروز هنرمند افغانستان در بدترین وضعیت اقتصادی قراردارد بشمول خودم. من کسی استم که وقتی شام به خانه میروم اولادهایم چشم به راه یک لقمه ناناند. هنرم نان ندارد و هنرم باعث بیآبرویم در مقابل دو فرزند و خانم و خانوادهام میشود. شاید آنها بگویند که ما استادی ترا کار نداریم ما فقط نان میخواهیم.
اگرشرایط به همین منوال باشد؛ ناچار ترک هنر کرده و برس و رنگهایم را بوسیده سرجایش گذارم.
با ابراز امتنان از صبور واحدی
ارسال نظرات