او فارغالتحصیل هنرستان موسیقی تهران است و بعد از دانشآموختگی از این هنرستان برای ادامه تحصیل به کانادا مهاجرت کرده است. همه چیز برای ساناز از جمله مهاجرت، تحصیل در کانادا و انگلیس و همچنین تدریس در دوبی، در همین مسیر هنری رقم خورده است.
ساناز ستوده که حالا با مشاهیر موسیقی جهان مینوازد، از نقش پررنگ مادرش برای طیکردن مسیر هنری میگوید: «مادرم کسی بود که همیشه مرا حمایت کرد و کسی بود که باعث شد قدم در راه موسیقی بگذارم و این مسیر را شروع کنم. حتی دلیل کانادا آمدن ما هم مادرم بود.»
همچنین ساناز در گفتوگو با هفته از عشقش به فرهنگ اصیل ایرانی میگوید و اینکه تلاش میکند رگ و ریشههای این فرهنگ در کارهای هنریاش نمود پیدا کند.
درباره مسیر سخت هنری که او را به یک هنرمند تراز اول بینالمللی تبدیل کرده و همچنین تأثیر مهاجرت بر زندگی هنری موسیقیدانان و البته موانع پیشروی موزیسینهای خانم در ایران، گفتوگوی مفصلی با ساناز ستوده انجام دادهایم که در ادامه میخوانید.
خانم ساناز ستوده! چطور شد که وارد عالم موسیقی شدید؟ چه افراد و انگیزههایی باعث شد که به سمت نواختن پیانو بروید؟
ساناز ستوده: من در تهران به دنیا آمدم و در تهران بزرگ شدم. پدرم آرشیتکت و مادم دکتر بودند. دوران ابتدایی را در مدرسه عادی بودم، ولی از دوران راهنمایی در مدرسه ارف بودم. ارف یک سیستم تدریس موسیقی به بچههاست. به دلیل علاقه خودم و همچنین پیگیریهای مادرم که از کودکی مرا در کلاسهای آموزش موسیقی ثبتنام میکرد، در آن موقع زیرنظر آقای نظر، بنیانگذار ارف در ایران به یادگیری موسیقی پرداختم. مادرم هم خودش پیانو مینواخت، البته نه به شکل حرفهای. آن موقعها مادرم ما را در کلاسهای مختلف آموزش موسیقی میگذاشت. بعد هم با توصیه و معرفی یکی از اقوام، تصمیم گرفتیم که به هنرستان موسیقی بروم. آن زمان هنرستان موسیقی تهران، هنرجویان اندکی را پذیرش میکرد. من جزو کسانی بودم که در این هنرستان پذیرفته شدم. در هنرستان موسیقی، هم درسهای معمولی میخواندیم و هم دروس موسیقی. بعد هم که برای تحصیل به کانادا آمدم و در دانشگاه مکگیل مونترال درس خواندم. مادرم باعث شد قدم در راه موسیقی بگذارم.
پس میتوان گفت که مادرتان، تأثیر زیادی روی کار هنریتان داشته است؟
ساناز ستوده: بله، مادرم واقعاً کسی بود که همیشه مرا حمایت کرد و کسی بود که باعث شد قدم در راه موسیقی بگذارم و این مسیر را شروع کنم. حتی دلیل کانادا آمدن ما هم مادرم بود. کسی بود که در این راه، من و خواهرم را حمایت میکرد. البته خواهرم موسیقی را ادامه نداد.
مادرم بعد از اینکه ما به دنیا آمدیم، دیگر پیانو نزد و حتی پیانو را فروخت، چون میگفت هروقت من پیانو میزدم، شما گریه میکردید. (خنده)
البته باید بگویم که مادرتان فقط شما را حمایت نکردند، بلکه ایشان از بنیانگذاران رسانه هفته در کانادا بودند که ما هم قدردان ایشان هستیم.
ساناز ستوده: بله، درباره نقششان در رسانه هفته شنیدهام. در مورد خودم باید بگویم که واقعاً مادرم برای من زحمت زیادی کشید تا هم در کانادا درس بخوانم و هم راه هنر را ادامه بدهم که راه آسانی نیست.
در بین اساتید ایرانی که در دنیای موسیقی داشتید، کدامیک اثر چشمگیری روی کار شما داشتند؟
ساناز ستوده: در کلاس ارف آقای نظر که میرفتیم، با سازهای خیلی جنرال شروع کردیم. بعد به یک زمانی رسیدیم که باید ساز انتخاب میکردیم که من ساز پیانو را انتخاب کردم. من آن موقع یک معلمی به اسم آقای پورمندان داشتم که ایشان روی من خیلی تأثیر خوبی گذاشتند. یعنی در دوران شروع پیانو زدن، هم از نظر احساسی و هم از نظر کاری، ایشان همواره در ذهن من ماندند. با وجود اینکه بعداً دیگر هیچ رابطهای با ایشان نداشتم.
بعد هم که به هنرستان آمدم، سه معلم مختلف داشتم. خانم سلطان محمدی، خانم غریب و آقای دهبستی که هرکدام بهنوعی، خیلی خوب بودند، ولی آقای پورمندان که با ایشان پیانو را شروع کردم، در قلب من ماندند. حتی وقتی هم که به لندن رفتم و درس موسیقی خواندم، یکی از معلمانم میگفت تو حتماً در دوران بچگی، معلم خیلی خوبی داشتهای. آقای پورمندان، زحمت خیلی زیادی برایم کشیدند. میتوانم بگویم که معلم تأثیرگذار دوران بعدی زندگیام نیز در دانشگاه مکگیل مونترال بود.
هنرستان موسیقی تهران با قدمت بیش از ۱۰۰ سال، بهنوعی قلب آموزش موسیقی ایران شناخته میشود. این هنرستان در طیکردن ادامه مسیر هنریتان چه تأثیری داشت؟
ساناز ستوده: من عاشق پیانو بودم. کسی در خانواده مرا مجبور به آموختن پیانو نکرد و کسی به من نمیگفت که تمرین کن. این هنرستان، فرصتی بود تا روی کاری که دوست داشتم و عاشقش بودم، متمرکز شوم و در جمع بچههایی باشم که همه با هدف آموختن موسیقی جمع شده بودند. بچههایی هم که در هنرستان بودند، افراد جالبی بودند. برخی از آنها الان هنرپیشه هستند. پیشینه اغلب خانوادههای آنها طوری بود که یا به هنر علاقه داشتند و یا پدر و مادرهای هنرمندی داشتند. دوستان من در هنرستان، آدمهای خاصی بودند و جو هنرستان هم خیلی خوب بود.
اولین ساختمان هنرستان موسیقی دختران، یک ساختمان خیلی قدیمی بود که خیلی با آن خاطره داشتیم. یادم میآید که یک روز صبح آمدیم و دیدیم ساختمان آتش گرفته است. بعد ساختمان جدید هنرستان موسیقی دختران را در جای جدیدی ساختند که روبروی تالار وحدت است. پارسال بعد از گذشت سالها به همان ساختمان هنرستان رفتم و تمام خاطرات آن هنرستان موسیقی برایم زنده شد.
البته هنرستان موسیقی ایران مثل کنسرواتوار غربی نیست. یعنی ما سایر درسهای عادی مدارس دیگر را میخواندیم و علاوه بر آن، موسیقی هم بود. در جاهای مختلف دنیا وقتی میروند کنسرواتوآر، فقط موسیقی میخوانند، اما در هنرستان موسیقی ایران، سیستمش با مدارس موسیقی سایر نقاط دنیا فرق دارد. البته فکر میکنم که آن سیستم درست بود، چون هر فردی که در دوره راهنمایی وارد هنرستان موسیقی میشود، درستش این است که هم درسهای دیگر و هم درسهای موسیقی را بخواند.
به طور کلی محدودیت و موانعی در ایران پیش رویتان داشتید که بهعنوان یک خانم، موسیقی را در ایران دنبال کنید؟
ساناز ستوده: بله. البته این محدودیتها را در زمان بچگی در ایران حس نکردم، چون از ایران خارج شدم، ولی وقتی که به ایران برگشتم، یعنی هم در تابستان گذشته که به دلیل کرونا سه ماه در ایران بودم و هم چند سال پیش که حدود دو ماه در ایران بودم، متوجه شدم که برای کار من بهعنوان یک خانم در ایران، محدودیتهای خیلی زیادی وجود دارد. مثلاً اگر بخواهم یک اجرا بهعنوان پیانیست خانم داشته باشم، نیاز به مجوزهای خاصی دارم.
اگرچه در جشنواره فجر چند سال قبل اجرا داشتم، ولی در تهران، زیاد کار نکردم. همان چند ماهی که در ایران بودم، سعی کردم یک سری کارهای هنری انجام بدهم، اما نشد.
یعنی برای اجرای خاصی اقدام کردید و در مرحله صدور مجوز، سختگیری شد؟
ساناز ستوده: نه. بیشتر بحثم این است که برای یک هنرمند خانم در ایران آن آزادی لازم برای اجرای موسیقی که در خارج از کشور وجود دارد، در ایران وجود ندارد. انگار بهعنوان یک موزیسین خانم همیشه باید بخشی از یک گروه موسیقی باشید که یک مرد آن را رهبری میکند و آن استقلال لازم برای اجرای مستقل را ندارید. اینکه بهعنوان یک زن موزیسین بخواهید در هر جایی از ایران، اجرا داشته باشید، محدودیتهای بیشتری برایتان وجود دارد و مجوز گرفتن برای چنین کاری، سختتر است. از این نظر کار در ایران برای موزیسینهای زن، سختتر از آقایان است.
آیا ساز پیانو را آگاهانه انتخاب کردید یا اینکه به دلیل سابقه مادرتان در نوازندگی پیانو به این ساز گرایش پیدا کردید؟
ساناز ستوده: راستس من هیچوقت ندیدم که مادرم پیانو بزند. از همان زمان که بچه بودیم، مادرم نوازندگی پیانو را ادامه ندادند. یادم میآید که در دورانی که موسیقی ارف را ادامه میدادم، به مرحلهای رسیدیم که باید ساز انتخاب میکردیم. آن موقع، دو روز برای ما کنسرت گذاشتند و سازهای مختلف را به ما معرفی میکردند. یادم میآید وقتی یکی از نوازندهها شروع به نواختن پیانو کرد، من احساساتی شد و گریه کردم. همان جا گفتم که میخواهم پیانو را انتخاب کنم. یعنی حسی به سراغم آمد که گفتم میخواهم من میخواهم پیانو بنوازم. شاید هم به دلیل آن خاطره و تأثیر ناخودآگاه در همان دوران نوزادی بود که مادرم پیانو مینواخت. البته مادرم در دوران کودکی ما پیانو را فروخت، چون میگفت ما با شنیدن پیانو، گریه میکردیم. وقتی به خانه جدید نقلمکان کرده بودیم، مادرم دیگر پیانو را فروخته بود و ما پیانویی نداشتیم.
هنوز هم همان حس اولیه را نسبت به پیانو دارید؟ تا حالا شده که احساس کنید که کاش ساز دیگری انتخاب میکردید؟
ساناز ستوده: اصلاً. وقتی در ایران بودم، یعنی در همین چند سال اخیر، سهتار را شروع کردم، چون دوست دارم با موسیقی ایرانی، آشنایی بیشتری داشته باشم تا از عمق درونم، موسیقی ایرانی را بفهمم. خیلی دوست داشتم که آواز را به شکل حرفهای انجام میدادم، ولی هیچوقت فکر نمیکردم که بخواهم ساز دیگری بزنم.
در یک مقاله میخواندم که پیانیستها نسبت به سایر موزیسینها، ویژگیهای جالبی دارند. مثلاً بیشتر از ذهنشان استفاده میکنند، تجربهگراتر هستند، در بیان اظهاراتشان صریحتر هستند و بیشتر دل را به دریا میزنند. آیا واقعاً بهعنوان یک پیانیست فکر میکنید که چنین ویژگیهایی دارید؟
ساناز ستوده: ببینید در مورد دل به دریا زدن، فکر میکنم چنین فردی باشم. بارها ریسک کردم و بدون توجه به نتیجه، کارهایی انجام دادهام. از نظر اینکه ما پیانیستها از ذهنمان بیشتر استفاده میکنیم، شاید درست باشد، چون ما نوازندههای پیانو در مقایسه با نوازنده سازهای دیگر، نیاز به هماهنگی بیشتری برای اجرا داریم. مثلاً ساز ویولن، یک خط موسیقی را دنبال میکند، اما در پیانو، دست چپ و دست راست ما همزمان دو خط موسیقی با دو ملودی و ریتم مختلف را به طور همزمان اجرا میکند. مثلاً این تجربه را داشتهام که موزیسینهایی که ساز دیگری میزنند، وقتی میخواهند پیانو بنوازند، به ما میگویند که شما پیانیستها، کار خارقالعادهتری انجام میدهید، چون دست چپ و دست راست شما، دو کار جداگانه انجام میدهد.
اتفاقاً در آن مقاله اشاره شده بود که پیانیستها، میتوانند در زندگی هم چند کار را به شکل همزمان انجام دهند. آیا واقعاً همینطور است.
ساناز ستوده: بله. میتوانم بگویم که وقتی در حال تمرین هم هستم، گاهی به چیزهای دیگر هم فکر میکنم. میشود گفت که پیانیستها، قابلیت «مالتی تسک» دارند.
از پیانیستهای ایرانی و خارجی، کدامشان بیشتر روی شما تأثیر گذاشته است و یا حتی از آنها الگو گرفتهاید؟
ساناز ستوده: پیانیستی که خیلی دوست دارم و الگویم به شمار میرود، پیانیست قدیمی آرتور روبینستاین (روبینشتاین) است که اتفاقاً در فیلمی که درباره خودش وجود داد، صحنههای اول فیلم در مورد اجرایش در اصفهان و سپس اجرایش در بنای پرسپولیس است که البته متعلق به زمان قبل از انقلاب اسلامی بوده است.
ما در گذشته یک فستیوال شیراز هم داشتیم که از بزرگترین موزیسینهای بینالمللی برای اجرا در این فستیوال دعوت میشد. مجموعه پرسپولیس یک آمفیتئاتر طبیعی در فضای باز است که متأسفانه الان نمیشود از آن استفاده کرد. یعنی هیچ موزیسینی نمیتواند مجوز بگیرد که آنجا اجرا کند، در حالی که صحنه بسیار زیبایی است که میتوان در آنجا اجرای موسیقی داشت.
البته من قبل از اینکه این فیلم را ببینم، به این پیانیست علاقه داشتم، چون به نظرم هنرمندان قدیمی، خیلی شخصیتهای خاصی هم بودند. آنها در مورد سایر جنبههای زندگی نیز صاحبنظر بودند. آنها آدمهای روشنفکری بودند که فقط پیانیست یا هنرمند نبودند. به نظرم الان هم خیلی مهم است که هنرمندان و موزیسینها، تکبعدی نباشند. به نظرم تجربه در زندگی خیلی مهم است، اما مثلاً میبینید بخصوص در بین پیانیستهای کلاسیک، تمرکزشان روی این است که فقط پیانیست باشند و تکنیکشان بالاتر برود، در حالی که معتقدم آن تجربه زندگی و آن شخصیت فرد است که هنرمند را متفاوت میکند. به همین دلیل میتوانم بگویم یکی از شخصیتهای موردعلاقه من در دنیا که پیانیست هم هست، آرتور روبینستاین است.
اتفاقاً یادم میآید که در فیلم اجرای روبینشتاین در تخت جمشید، او بسیار چهره جدی داشت. در کل با شما هم عقیده هستم که شخصیت هنرمندان از آنها چهرههای متفاوتی میسازد.
ساناز ستوده: بله، ولی نمیدانم چرا این شخصیتهای متفاوت را بیشتر در بین هنرمندان قدیمی میتوانیم ببینیم، اما حالا انگار همه هنرمندان امروزی یک مدل شخصیتی را دنبال میکنند، در حالی که هنرمندان قدیمی، شخصیت واحد، مستقل و متعلق به خودشان را داشتند. آن موقع، هر هنرمندی، یک چهره واحد و متفاوت بود، ولی الان همه انگار یک مدل را دنبال میکنند. به همین دلیل، من بیشتر هنرمندان قدیمی را دوست دارم و کارهایشان را میبینم. آنها بیشتر برای من الهامبخش هستند.
وقتی گذشته هنری شما را مرور میکردیم، یک مارکوپولوی واقعی بودید. یعنی انگار هیچوقت در یک نقطه خاص جغرافیایی نبودید و نقاط مختلف دنیا را گشتهاید.
ساناز ستوده: اتفاقاً پدرم به شوخی میگفت آنقدر که تو در حال پرواز هستی، مراقب باش که از مدار خارج نشوی. (خنده) همینطور است. در جاهای زیادی بودم و زندگی کردم.
چطور شد که وارد کانادا شدید؟ داستان مهاجرتتان به کانادا را برایمان بگویید.
ساناز ستوده: بعد از پایان دوران هنرستان موسیقی، به خانوادهام گفتم که میخواهم موسیقی کلاسیک را ادامه بدهم. مادرم هم شخصیتی است که وقتی خواستهای از ایشان داشتیم، پشتش را میگرفت و رهایش نمیکرد. (خنده) خلاصه مادرم پیگیر کانادا آمدن ما شدند. ما سال ۲۰۰۳ به کانادا آمدیم و به دانشگاه مکگیل رفتم. یادم میآید که ما تابستان به کانادا رسیدیم و موقع امتحانات ورودی دانشگاه تمام شده بود، ولی مادرم یک دوستی داشتند که فردی را در دانشگاه مک گیل میشناختند. ایشان گفتند که درباره من صحبت کرده بودند و قرار شد که من دیرتر یعنی در ماه اوت، امتحان بدهم. در نهایت، امتحان دادم و در ماه سپتامبر همان سال، درسم را شروع کردم.
بعد در آخرین سالی که در دانشگاه مکگیل بودم، در یک فستیوال در نزدیکی وین اتریش رفتم و دو ماه آنجا بودیم. آنجا با یک پیانیست بریتانیایی آشنا شدم که در Royal Academy of Music، تدریس میکردند و از این طریق با آکادمی بیشتر آشنا شدم. یادم میآید که دوباره در یک امتحان دیروقت در تورنتو برای ورود به Royal Academy of Music شرکت کردم. آزمون دیرهنگام این آکادمی در ماه مارس در تورنتو برگزار میشد. رفتم و امتحان دادم. امتحان هم برایم حالت fun داشت. چون با خودم گفتم که حتی اگر در این آکادمی هم قبول شوم، هم تحصیل در این آکادمی گران است و هم اینکه اگر قرار باشد تنهایی به لندن بروم، برایم دیگر خیلی ماجراجویانه بود. دوستم هم میخواست امتحان بدهد. گفتم خب من هم میروم امتحان میدهم. بعد آنجا تنها فردی که برای آزمون گرفتن به تورنتو آمده بود، رئیس بخش پیانو آن آکادمی بود که فرد خیلی مطرحی بود. بعد از اینکه از من آزمون گرفت، برای من نامه نوشت که تو بورسیه شدی و Full scholarship گرفتی و از سپتامبر در این آکادمی درس بخوان. چون من دیر امتحان داده بودم، با سرعت کارهای ویزای ورود به لندن را انجام دادم. درواقع همه چیز خودش پیش رفت و بدون هیچ برنامهریزی قبلی. حتی دانشگاه مگ گیل رفتن هم برایم بدون برنامهریزی قبلی بود. معمولاً برای رفتن به Royal Academy of Music متقاضیان از یک سال قبل، برنامهریزی میکنند، ولی برای من بدون برنامه از پیش تعیین شده بود.
یعنی انگار تصمیماتتان را در لحظه میگیرید و معمولاً هم تصمیمتان به نتیجه میرسد.
ساناز ستوده: دقیقاً. یعنی همیشه همه کارهایم همینطوری است. مسافرت رفتنهایم یا حتی رفتن به شهر دوبی در امارات برای تدریس، تصمیماتی بود که در لحظه اتفاق افتاد و خدا را شکر هم که این تصمیمات، خوب پیش رفته است.
شما در کانادا هم در یک منطقه نبودید. در تورنتو، مونترال، ونکوور و نقاط دیگر کانادا، یا زندگی و تحصیل کردهاید و یا به آنجا رفتوآمد داشتهاید؛ بنابراین میتوان گفت که با جامعه ایرانیان این شهرها هم ارتباط داشتید. چه فرقی بین جامعه ایرانیان کانادا در شهرهای مختلفش مشاهده کردید؟
ساناز ستوده: مونترال بیشتر جامعه دانشجویی است. یعنی بیشتر شهری برای درسخواندن است و همچنین شامل ایرانیانی است که از قدیم به کانادا آمدهاند. البته راستش من با جامعه ایرانیان مونترال، رابطه نزدیکی نداشتم. بیشتر از طریق مادرم، دوستانی داشتیم، اما به ونکوور که رفتم، دیدم که جامعه ایرانیان قوی دارد. از آنجا که ایرانیان زیادی هم در ونکوور هستند، آنجا حس میکردم که در ایران هستم، چون همه دوستانم و افرادی که آنجا با آنها رفتوآمد داشتم، ایرانی بودند. به نظرم جامعه ایرانی سطح بالایی در ونکوور وجود دارد. عمدتاً ایرانیان ونکوور از نظر تحصیلات، تخصص و حرفه و موفقیتها، سطحشان خیلی بالا است. درواقع یکی از الهامبخشترین جوامع ایرانی که دیدم، در ونکوور بود.
در تورنتو خیلی زندگی نکردم که بتوانم نظر بدهم. میدانم که در تورنتو هم جامعه ایرانی خیلی قوی وجود دارد. افراد زیادی را در تورنتو میشناسم. در تورنتو، تنوع بیشتری در بین ایرانیان وجود دارد. از نظر فرهنگی هم جامعه ایرانیان تورنتو، کارهای زیادی انجام دادهاند. مثلاً فستیوالهای تیرگان واقعاً یکی از بهترین فستیوالهایی است که ایرانیان سازماندهی کردهاند. هم از نظر سطح حرفهای و هم از نظر خیلی چیزهای دیگر. دیدن اینکه جامعه ایرانیان تورنتو اینقدر خوب و فعال است، برایم بسیار خوب و جالب است.
اتفاقاً چند روز قبل هم جشنواره تموز در تورنتو اجرا شد که بسیار در سطح بالایی بود.
ساناز ستوده: بله. اتفاقاً اگر چند روز زودتر به تورنتو میرسیدم، حتماً در آن جشنواره هم شرکت میکردم. در کل به نظرم جامعه ایرانیان تورنتو خیلی فعال است و کارهای جالبی انجام میدهند.
گویا شما در دوبی هم مشغول فعالیت هنری هستید؟ چطور شد که این شهر را انتخاب کردید؟
ساناز ستوده: من در دوبی، تازه کارم را با Canadian University Dubai شروع کردم. البته قبلاً هم در دوبی، اجرا داشتم. در امارات، بیشتر کنسرتها در ابوظبی است. در دوبی، فرهنگ کنسرت رفتن تازه در حال جا افتادن است. تازه دولت در تلاش است که با حمایت از هنرمندان و اعطای ویزای طلایی ۱۰ ساله، هنرمندان را در دوبی جذب کند تا بتوانند بخش فرهنگی این شهر را رشد بدهند.
اما ابوظبی، قدمت بیشتری در اجرای کنسرت دارد. من در ابوظبی هم اجراهای متعددی داشتهام. البته اینها که میگویم مربوط به دوران قبل از پاندمی کرونا بود. در دوران کرونا به مدت دو سال خیلی جاها تعطیل شد، اما دوباره اجراهایم را از سر خواهم گرفت و در ماه سپتامبر در دوبی و ابوظبی، اجراهای موسیقی خواهم داشت.
فکر میکنید مهاجرت چه تأثیری روی کار شما داشته است؟ درواقع مهاجرت چه تأثیری در کار هنری شما گذاشته است که بتوانید آثار هنری متفاوتی خلق کنید؟
ساناز ستوده: مهاجرت از نظر سطح کاری، تأثیر زیادی روی من داشته است. اگر در ایران بودم، نمیتوانستم در این سطح کاری، فعالیت داشته باشم. البته من دو بار مهاجرت داشتهام. یکبار به کانادا و یکبار به انگلیس. هر دوی این مهاجرتها، روی سطح کار من خیلی تأثیرگذار بود.
ایران جو بستهای داشت و اگر در ایران بودم، نمیتوانستم در این سطح کار کنم. میگویند وقتی به کشور دیگری میروید و جای دیگری زندگی میکنید، این کار به تو این توانایی را میدهد که چهارچوبهای ذهنی خود را بشکنید و خلاقیت بیشتری داشته باشید، چون با یک جای جدید آشنا میشوید و باید رابطههای جدید بگیرید. من همیشه توصیه میکنم که افراد در هر کجا زندگی میکنند، بروند کشور یا جای دیگری درس بخوانند. یعنی یک جای دیگری غیر از محل زندگی خود، تجربه کسب کنند. این کار باعث میشود عمق افراد بیشتر شود.
باید در نظر بگیرید که در کار من داشتن روابط کاری برای حضور در سطح بینالمللی بسیار مؤثر و مهم است. من به دلیل اینکه در جاهای بیشتری زندگی کردهام، روابطم خیلی گستردهتر است و بیشتر فرهنگهای مختلف را میفهمم. همه اینها روی کار من بهعنوان یک هنرمند و یک پیانیست، خیلی تأثیر میگذارد که به طور عمیق بتوانید مکانهای مختلف را تجربه کنید و آدمهای مختلفی را ببینید. من از جهت فرهنگی، بیشتر با آدمها ارتباط داشتهام و همه اینها باعث میشود که کار من عمق بیشتری داشته باشد و این کار روی ایجاد خلاقیت در کارم هم بسیار مؤثر است.
شما سالهاست که مهاجرت کردهاید. ساز غربی میزنید و بهعنوان یک هنرمند بینالمللی شناخته میشوید. آیا همچنان خودتان را یک ایرانی میدانید؟ یعنی فردی که وابستگیهای فرهنگی به ایران دارد.
ساناز ستوده: من شاید الان نتوانم با سبک زندگی در ایران، ارتباط برقرار کنم، ولی با فرهنگ کهن ایران و آیین میتراییسم و مهرپرستی در ایران، بیشتر رابطه میگیرم و دوست دارم که آن فرهنگ را در کار خودم هم بگنجانم. اتفاقاً در حال برنامهریزی یک کنسرت در برلین در تاریخ ۱۱ نوامبر هستیم و این پروژه بر اساس موسیقی میتراییسم است. این کار را با یک ارکستر در برلین اجرا میکنیم. آقای سهراب پورناظری، آهنگساز و اجرای کمانچه این کار را برعهده دارند.
درکل، من عاشق فرهنگ اصیل ایران هستم و خودم را یک ایرانی میدانم. همیشه این عشق به فرهنگ اصیل ایرانی حتی در موقعی که کار کلاسیک اجرا میکنم، تبلور دارد. شاید بهنوعی خودم را الان بین غرب و شرق میدانم. من بهعنوان یک نوازنده که ساز غربی میزند و پیشینه شرقی دارد، بین دو دنیای شرق و غرب هستم. یعنی نه خودم را کاملاً غربی و نه خودم را کاملاً شرقی میدانم.
بهعنوان سؤال پایانی میخواهیم بدانیم کدام قله است که در کار هنریتان دوست دارید آن را فتح کنید؟
ساناز ستوده: تا حالا تمرکزم روی این بوده است که کارهای آهنگسازان دیگر را اجرا کنم، اما الان دوست دارم بیشتر روی اجاری آثاری تمرکز کنم که خودم خلق کرده باشم. حال یا بهصورت تنهایی و یا با همکاری سایر هنرمندان. میخواهم آثار خودم را در صحنههای بزرگ دنیا اجرا کنم.
درباره ساناز ستوده ساناز ستوده در تهران به دنیا آمد و بزرگ شد. پدرش آرشیتکت و مادرش متخصص حوزه سلامت است. ساناز ستوده، نوازنده پیانو، فارغالتحصیل رشته موسیقی از دانشگاه مکگیل کانادا است. او در معتبرترین سالنهای کنسرت جهان و همچنین فستیوالهای مختلف در اروپا، آمریکای شمالی و خاورمیانه اجرا داشته است. به عنوان یک پیانیست متبحر در رپرتوار انفرادی و مشترک با نوازندگان، هنرمندان و ارکسترهای مشهور در سراسر جهان اجرا و همکاری داشته است. رادیو بی.بی.سی بریتانیا، تلویزیون Okarina Musique در فرانسه، کانال تلویزیونی بویلر روم و تلویزیون ابوظبی در امارات میزبان مصاحبهها و اجراهای زنده ساناز ستوده بودهاند. ساناز ستوده هر دو مقطع B.Mus و M.Mus خود را در تکنوازی پیانو در دانشگاه مک گیل در کانادا با مارینا مدیوانی، شاگرد امیل گیلز به پایان رسانده است. در سال ۲۰۱۱، ساناز تحصیلات تکمیلی خود را در اجرای پیانو انفرادی در آکادمی سلطنتی موسیقی لندن، انگلستان، با پیانیستهای بریتانیایی جولیوس دریک و کریستوفر التون به پایان رساند. او در مؤسسه Franz-Schubert در اتریش و Académie Francis Poulenc در فرانسه با بورس تحصیلی شرکت کرده است. بعلاوه ساناز افتخار دریافت بورسیه تحصیلی کورک را از آن خود کرده است. او درحال حاضر به طور تمام وقت در Canadian University Dubai به تدریس مشغول است. |
ارسال نظرات