جزییات بیشتر و دردهای یک دختر خانم ورزشکار و فعال و مبارز را بیشتر از زبان خودش بخوانید:
سلام خانم سفر خسته نباشید، چه زمان کابل را ترک کردید و اکنون در چی وضعیت قرار دارید؟
نیلوفر سفر: سلام بر شما و با ابراز امتنان که جویای احوال ما شدید. در روز ششم آمدن طالبان به کابل در یکی از پروازهای نظامی از میدان هوایی کابل وارد کشور ترکیه شدم و مدتی را در ترکیه گذراندم با یک آینده نامعلومی که در انتظارم بود هیچگونه جوابی را از نهادهای مسوول که در انتقال زنان مورد خطر در افغانستان نقش داشتند؛ دریافت نکردم و راهی کشور بوسنیا شدم. چون بوسنیا کشوری است که منحیث راه ترانزیت به اروپای غربی استفاده میشود خودم را به بسیار مشکل آنجا رساندم متأسفانه از اینجا هم برگه خروجی یا ترک خاک را دریافت کردم. بعد مانند هزاران افغان و مهاجر دیگر کوشش کردم خود را به کشورهای اروپای غربی برسانم. ولی متأسفانه که موفق نشدم و در یک آیندهای بسیار نامعلوم قرار دارم. چون میخواستم در اینجا فعالیت داشته باشم و درس بخوانم اما با برگه خروجی نمیتوانم هیچ کاری را انجام بدهم. چون با این برگه اگر تاریخی را که تعیین کردهاند از این کشور خارج نشوم مرا اجبارآ به افغانستان خواهند فرستاد.
گفتید که کوشش کردید خود را به اروپا برسانید پس چی چیز مانع رفتنتان شد؟
نیلوفر سفر: در مرز کروانسی با فیر پولیسهای مرزی روبرو شدم متأسفانه ضمن اینکه موفق نشدم و خیلیها مشکل است که برایتان بگویم که چی مشکلات را دیدم و چی وضعیتهای بدی را متقبل شدم.
شما گفتید که از بوسنیا برگه خروجی دریافت کردید، آنها در برابر شما چی تصمیم گرفتند؟ منظورشان از دادن این برگه چی بود؟
نیلوفر سفر: من که با پولیسهای مرزی کرواسی روبرو شدم برایم بسیار دردآور بود و این تجربه برایم مثل یک کابوس مانده است و همواره مرا میآزارد. من اینقدر سخت فکر نمیکردم و ساده میپنداشتم ولی با برخورد پولیسهای مرزی کروانسی وقتی روبرو شدم حتی من که یک خانم بودم و قبل از اینکه خود را برایشان بشناسانم پنج یا شش فیر کردند و من هم ناچار بودم که تسلیم شوم و وقتی با ایشان صحبت کردم و تمام مشکلات خود و مردم افغانستان خصوصاً زنان افغانستان را برایشان گفتم اصلا هیچ توجه و رحمی نکردند و بسیار برخورد زشت کردند و یک بیکی که با خود داشتم با وجودی که این بیک مال من بود و میدانید که در ستکول و یا بیک زنان و دختران وسایل بسیار شخصی آنها میباشد یعنی همان بیک حریم خصوصی من بود از آنها خواهش کردم تا بیک امرا در یک جای گوشه باز کنند. اما آنها قبول نکرده و هیچ رحم نکردند و بسیار رویه زشت کردند و بعد از اینکه مرا رد مرز کردند از طریق چنگل شش ساعت پیاده رفتم تا به سرک عمومی برسم و دوباره سوار تکسی شده به مرکز بیایم.
شما در این سفر تنها بودید و یا در جمع یک گروپ؟
نیلوفر سفر: خودم شخصاً تنها بودم ولی این سفر با یک گروه بود که همه آنها قرار بود وارد اروپا شوند که متأسفانه موفق نشدیم.
شما گفتید که از کابل به ترکیه رفته و از آن طریق به بوسنیا آمدید از این میان قصه کنید که در مسیر راه چیها را تجربه کردید؟
نیلوفر سفر: از ترکیه تا بوسنیا نظر به داکومنتی که به من ساخته شد و من برای آن هزینه هم کردم توانستم از ترکیه تا بوسنیا از طریق سفر هوایی از راه امن بیایم و چند روز منتظر ماندم چون ترکیه هم دیگر مهاجرین و افغانها را نمیپذیرفت. بنا منتظر ماندم تا از نهادهای مسوول جوابی دریافت کنم و بعد به بوسنیا انتقال شوم ولی وقتی در آنجا از هیچ نهاد مسوول که مسوولیت انتقال زنان افغانستان را داشتند هیچگونه جوابی دریافت نکردم مجبور شدم که راه دیگری را انتخاب کنم که متأسفانه به هیچکدامش موفق نشدهام.
شما که نظر به شرایط بد امنیتی افغانستان به تنهایی خانه و کاشانه را ترک کردید و بدون فامیل مجبور به ترک وطن شدید احساستان را در مسیر راه طولانی مهاجرت بگویید. چی چیزهای را تصور میکردید که اتفاق نیافتاد و افتاد؟
نیلوفر سفر: یکی کابوس برایم روزی بود که کشور ما و خاک ما از دست ما گرفته شد و این کابوس و درد هنوز فراموش نشده بود که کابوس مهاجرت بوجود آمد و من در راه مهاجرت بدتر از کابوس دست دادن خانه و کاشانه و ملک مشکلات را تجربه کردم که گفتنش برایم خیلیها مشکل است و حتی که از زندگی ناامید شدم. یعنی بسیار متأثر استم که خودم و امثال خودم خانمهای زیادی در مهاجرت هنوز سرگردان و آواره استند و آیندهشان نامعلوم است و مخصوصاً خانمهای که هنوز هم در افغانستان ماندهاند و در سرنوشت تلخ و تار بسر میبردند. واقعا نمیتوانم اینهم احساس را در جملات کوتاه برایتان بیان کنم.
چی چیزی روانتان را ناراحت میکند؟
نیلوفر سفر: از اینکه من بیست سال در کشورم کار کردم، زحمت کشیدم و درس خواندم و به خودم رشته ایجاد کردم. در کل به وطنم عشق داشتم و به مردم عشق میورزیدم و اینکه در ظرف یکروز و یا میتوان گفت در یک چند ساعت ما معامله شدیم و مجبور به ترک خاک خود شدیم و زندگی و همه چیز ما را کنار گذاشتیم و فقط در فکر این شدیم که چگونه جان خود را نجات بدهیم و به کجا پناه ببریم که حداقل زنده بمانیم این از تلخترین خاطرات برای من و امثال من است. اینکه وطن حیثیت مادر را دارد برای هر افغان دست دادن مادر کار آسان نیست و از دست دادن وطن دردی است که اصلا هیچکس نمیتواند در یکی دو جمله کوتاه آنرا بیان کند.
شما منحیث خبرنگار، مهماندار طیاره و رییس فدارسیون بولینگ در افغانستان فعالیت داشتید و حالا فصلی که زندگیتان را رقم میزند این فصل را چگونه میبینید؟ و چگونه وضعیتتان را با بیست سال گذشته مقایسه میکنید؟
نیلوفر سفر: اگرچه در بیست سال گذشته هم زنان در زمان جهموریت در شرایط خوب بسر نمیبردند؛ ولی بازهم نظر به حال فرق داشت. چیزی مبارزه خود ما بود و چیزی هم شرایط کمی فرق میکرد، ولی حالا که بدتر و بدتر شده و طالبها اصلا زنان را در صحنه قبول ندارند و میخواهند زنان را از جامعه کاملا حذف کنند و نمیخواهند زنان درس بخوانند، نمیخواهند کار بکنند و فقط میخواهند به خانه باشند. این خودش یک بیسرنوشتی کلان است برای تمام زنان افغان و یک ناامیدی که همه ما کاملآ از زندگی ناامید شدیم. من بعضی اوقات فکر میکنم که ما به این سیاره جایی نداریم که پناه ببریم. پس حداقل یک راهی برای ما نشان داده شود و گفته شود که برای زنده ماندن آنجا برویم و پناه ببریم.
ارسال نظرات