رها سمیعیپور
گلجاهی که در فیلم مستند کوتاه با نام The forbidden dance برنده جوایز متعددی از جمله جایزه فیلم کوتاه برلین و جشنواره هنر تورنتو شده، به اجرای رقص ایرانی پرداخته است.
هورآسا یکی از انگیزههای مهاجرتش را رقصیدن فارغ از محدودیتها عنوان میکند. او دغدغه سالهای جوانیاش در ایران را خروج رقص از کلاسهای زیرزمینی و حذف محدودیت اجرای رقص صرفا برای بانوان میداند.
گفتوگوی ما را با هورآسا گلجاهی درباره چگونگی آشنایی او با رقص کلاسیک ایرانی، مشکلات یک زن رقصنده در ایران، مهاجرت و زندگی او در کانادا میخوانید.
هورآسا جان کمی در مورد خودتان و نحوه آشناییتان با رقص بگویید.
هورآسا گلجاهی: من متولد سال ۱۳۶۹ هستم. در تهران به دنیا آمدم و رشته زبان و ادبیات اسپانیایی خواندم. خانواده پدریام آذری هستند، به همین دلیل من از کودکی با رقص آذری آشنا بودم و علاقه بسیاری هم به این رقص دارم اما از ۹ سالگی به صورت مداوم در کنار اساتیدی که قبل از انقلاب از افراد مطرح گروههای رقص ایران بودند، دورههای رقص ایرانی را گذراندم و تا ۱۸ سالگی به عنوان هنرجو و از ۱۸ سالگی کمکمربی بودم و رقص همیشه برای من یک شغل نبود و یک عشق بود. در سال ۲۰۱۷ با ویزای دانشجویی رشته زبان و ادبیات اسپانیایی به کانادا مهاجرت کردم و همزمان رقص ایرانی را هم در دانشگاه تدریس میکردم. بعد در تورنتو رقصهای دیگری را هم یاد گرفتم و روی مطالعات رقص متمرکز شدم. مدت ۵ سال هم هست که مشغول آموزش رقص هستم.
از چه سالی آموزش و کار حرفهای رقص را آغاز کردید؟ مختصری در مورد رقص کلاسیک ایرانی توضیح میدهید؟
هورآسا گلجاهی: من در ایران کلاسهای منفرد نداشتم و کمک مربی استادم بودم اما از سال ۲۰۱۷ و بعد از مهاجرتم به کانادا این فرصت را یافتم که آموزش حرفهای رقص را آغاز کنم. در مورد رقص کلاسیک ایرانی داستانها و تعاریف مختلفی وجود دارد. قدمت رقص ایرانی که امروز شاهدش هستیم، به ۷۰ -۸۰ سال پیش بازمی گردد. در دوران پهلوی دولت برای هنرهای مختلف از جمله هنر رقص بودجه میگذارد و بالرینهایی را از کشور آمریکا و انگلیس به ایران دعوت میکند و آنها روی رقصهای محلی مطالعه میکنند و با توجه به فرم فیگورهای این رقص ها، آموزش این رقص آکادمیک را در ایران گسترش میدهند. بعد از آن این رشته به صورت رشته دانشگاهی و هنرستانی تدریس میشد که به آن رقص ایرانی، ملی، مینیاتور یا کلاسیک میگفتند و حتی گاهی از آن با نام رقص قجری نام برده میشود. بعدها این رقصها به صورت آکادمیک در ایران پیش نمیرود اما متوقف نمیشود و هنوز هم اساتید مطرح در ایران از جمله استاد خودم خانم فرزانه کابلی که جزو بهترینها هستند و شاگردانشان میراث دار این رقص میشوند.
چرا از میان رقصهای مختلف، رقص کلاسیک ایرانی را انتخاب کردید؟
هورآسا گلجاهی: همانطور که گفتم من با رقص کلاسیک بزرگ شدم. همانند نوازندهای که سازی را از بچگی یاد میگیرد و بخشی از وجودش میشود. بعدها که بزرگتر شدم، ادبیات فارسی و موسیقی ایرانی از علاقه مندیهای دیگر من بودند و من میتوانستم با رقص این دو علاقهام را نشان دهم. حتی الان هم که رقصی را طراحی میکنم با توجه به موسیقی و ادبیات و شعر آن، رقص را طراحی و اجرا میکنم. مضاف بر این، من فکر میکنم رقص میراثی است که من با خود به کانادا آوردم و وظیفهام میدانم آن را به نسلی که در کانادا بزرگ میشوند، یاد دهم.
شما رقص سماع را نیز آموزش میدهید کمی درباره رقص سماع و علت گرایشتان به این سبک رقص را بگویید؟
هورآسا گلجاهی: سماع جزو رقصهای نیایشی به شمار میآید و تاریخچه رقص نیایشی به زمانی بازمی گردد که انسانها در قبایل زندگی میکردند و برای هر الههای رقصهای خاص خودشان را داشتند مانند رقص تقاضای باران و رقص شیوا در هند. بعد از سالها این رقصها با تمدنهای مختلف، معانی مختلفی به خود میگیرند تا زمانی که اسلام گسترش مییابد و عرفای اسلامی در مناطق خاورمیانه شکلهای مختلف نیایش را دارند. در قونیه هم مولانا شیوه ای از رقص نیایشی را اجرا می کند (که آغاز این شیوه که ما امروز به عنوان سماع میشناسیم، داستانهای مختلف خودش را دارد) و سپس از طریق فرزندش سماع امروزی به یک مسلک و مکتب مبدل می شود که امروز ما در قونیه شاهدش هستیم و شکل نمادین و مذهبی به خود میگیرد اما امروز با افکار مختلف و مهاجرت این رقص به اروپا و آمریکای شمالی، شکل این رقص تغییر یافته و برخی آن را نوعی مدیتیشن هم میدانند. خود من، رقص سماع را از یک درویش یاد گرفتم و حس کردم ترکیب رقص کلاسیک و سماع با ادبیات عرفانی که علاقه مندی من بوده میتواند راهی برای بیان آن بخش از شعر و موسیقی ایران باشد.
چطور شد که به کانادا مهاجرت کردید؟
هورآسا گلجاهی: دغدغه سالهای جوانی من همیشه این بود که رقص را از کلاسهای زیرزمینی فراتر برده و آن را از اجراهای تنها برای بانوان خارج کنم و یکی از انگیزه های مهاجرت من هم همین بود. تصمیم داشتم اگر فرصت مهاجرت برای من پیش بیاید، حتما رقص و فرهنگی را که از بچگی یاد گرفتم به کانادا منتقل خواهم کرد. رقص برای من مثل ارمغانی است که با خودم از ایران به کانادا آوردم.
شما بهعنوان یک زنِ رقصنده چه زمانی که در ایران زندگی میکردید و چه زمانی که به کانادا مهاجرت کردید، چه موانع و مشکلاتی سر راهتان وجود داشت؟
هورآسا گلجاهی: من در ایران به دلیل شرایطی که همه از آن آگاه هستیم به رقص به عنوان یک شغل اصلی نگاه نمیکردم و بیشتر برای من یک آرزو بود که روی صحنه اجرا داشته باشم و البته ما گروههایی را داریم که برای بانوان اجرا دارند اما آرزوی من هرگز این نبوده که برای گروه خاصی اجرا کنم اما در کانادا به هنر رقص اهمیت داده میشود و تنها مشکل فرهنگی که در میان ایرانیان کانادا وجود دارد این است که تصور میکنند رقص را میدانند و آموزش رقص جزو اولویتهای خانوادهها برای فرزندانشان نیست. موضوع دیگر اینکه من وقتی در اجراهای نوروز میبینم که با لباس شمالی رقص آذری اجرا میشود یا با لباس اقوام دیگر رقص اقوام دیگری را اجرا می کنند، آزرده میشوم. ما به عنوان بیننده با حضور در این اجراهای رقص، گویی به فرهنگ آن مناطق خیانت میکنیم.
استقبال ایرانیان کانادا در مواجهه با رقصهای شما چطور بود؟
هورآسا گلجاهی: ایرانیان کانادا به عنوان بیننده به رقص های من خیلی علاقهمند هستند. مخصوصا رقص سماع برایشان خیلی جذاب است اما سر کلاس با این باور حاضر میشوند که ما این رقص را بلد هستیم و بعد از مدتی متوجه میشوند که آنطور که تصور میکردند آسان نیست. چون در نگاه اول آسان به نظر میرسد اما بعد از اجرا میبینند که اجرای آن به این سادگی نیست و نیاز به تمرین مداوم دارد و باید این چالش را بپذیرند که حداقل یک هفته تمرین کنند تا آن فیگور را یاد بگیرند و عجول بودن در یادگیری گاهی مانع پیشرویشان میشود.
تا به حال اجراهایی را هم در کانادا روی صحنه داشتید؟
هورآسا گلجاهی: بله من سال ۲۰۱۹ در دانشگاه وسترن به مناسبت نوروز برنامه داشتم. در نوروز امسال هم موزه آقاخان تورنتو دعوت بودم و سه روز اجرا داشتم. هفته گذشته هم با گروه موسیقی و رقص خودم در استودیوی دیوید برثمن در شهر آرورا برای جوامع غیر ایرانی اجرا داشتم. در دو فیلم مستند کوتاه هم که درباره رقص ایرانی در کانادا بود هم حضور داشتم. اولین فیلم با نام The forbidden dance است که برنده جوایز متعددی از جمله جایزه فیلم کوتاه برلین و جشنواره هنر تورنتو شده است و دومین فیلم هم به زودی اکران خواهد شد.
شما در کانادا و اخیراً در مونترال، کارگاههای رقص بسیاری برگزار میکنید کمی در مورد این کارگاهها توضیح دهید؟
هورآسا گلجاهی: من در زمان پندمیک در ونکوور و مونترال شاگردهای آنلاین داشتم. بعد از پندمیک که کارگاهها رونق گرفت، قرار شد کارگاهی در مونترال برگزار شود که دوستانی که این دو سال هنرجوی من بودند و دوستان جدید دیگر هم در این کارگاهها شرکت کنند. این کارگاه در دو بخش برنامه ریزی شده است که بخش اول رقص ایرانی است و فیگورهای ایرانی را کار میکنیم و کورئوگرافی (طراحی یک رقص برای یک موسیقی) که خودم آن را اجرا خواهم کرد را بچهها به صورت گروهی و فردی انجام میدهند. بخش دوم هم رقص سماع است که من در کارگاه در مورد تاریخچه رقص سماع صحبت میکنم و با هم اجرای گروهی خواهیم داشت و معمولا در هر کارگاه من یک اجرای اختصاصی دارم که ذوقی را که از بچهها دریافت میکنم به آنها هدیه میدهم.
با توجه به اینکه شما رقص کلاسیک ایرانی را آموزش میدهید آیا شاگردانتان همه ایرانی هستند؟
هورآسا گلجاهی: نه من چند شاگرد کانادایی دارم که به رقص ایرانی علاقهمندند و ۴-۳ ماه هست که با هم رقص گروهی را شروع کردند و حتی شاگردانی دارم که اصالت هندی دارند اما در کانادا بزرگ شدند. یکی از شاگردانم هم اصالت شیلی- ایرانی دارد که هنرجوی حضوری من هم هست. در جولای هم کارگاه رقص سماع برای کامیونیتیهای کانادایی- هندی برگزار کردیم. من به کامیونیتیهای ایرانی بسنده نمیکنم چرا که هدفم این است که رقص ایرانی را همه جوامع ببینند، چون رقص ایرانی بسیار مهجور است و نیاز به معرفی دارد.
بهعنوان یک زنِ رقصنده و حتی یک شهروند ایرانی ساکن تورنتو را چگونه توصیف میکنید؟
هورآسا گلجاهی: من به بخش هنری و استودیوهای رقص تورنتو علاقه بسیاری دارم و از اینکه میبینم فستیوالها به رقص توجه ویژه دارند بسیار خوشحالم میکند. تورنتو از نگاه من به عنوان یک رقصنده، یک شهر پر از هیاهوست که همه مشغول کار هستند اما گوشهای وجود دارد که معبد من است و نامش موسسه رقص هورآساست.
و سخن آخر…
هورآسا گلجاهی: من میخواهم به مخاطبان فارسی زبان بگویم که هر هنری که ما از سرزمینمان داریم از جمله موسیقی، رقص، خوشنویسی و… که خیلی هم مورد توجه هنرمندان کشورهای دیگر است را به صورت اصولی یاد بگیریم و حفظشان کنیم چراکه به مرور زمان از بین خواهد رفت.
ارسال نظرات