«فران مرادی» نویسنده و کارگردان ایرانی-کانادایی از لندن انتاریوست. او را بیشتر با نخستین فیلم بلندش «تهرانتو» میشناسند. او پیش از تهرانتو فیلمهای کوتاه شکسته، تعطیلات برای فقرا، تحویل مخفیانه، از طریق تفرقه و پودر سیاه و گناه و قسمتهایی از مجموعههای تلویزیونی تیم عجیب و غریب و هالی هابی را کارگردانی کرده است.
به گزارش هفته و به نقل از «سیبیسی»، تورنتو که شهری چندفرهنگی است بهترین جا برای ساخت تهرانتوی فران مرادی بود که فیلمی عاشقانه و کمدی است که بازتابدهندهی حال و هوای باهمستان ایرانیان این شهر است. با این حال این فیلم اصلا قرار نبود که در تورنتو ساخته شود.
مرادی در ابتدا میخواست که داستان عاشقانهاش دربارهی یک پسر و یک دختر که هر یک با هویت فرهنگیشان نگاه متفاوتی دارند، در ایرانی خیالی ساخته شود که انقلاب اسلامی درش رخ نداده و ایران در چنبرهی جمهوری اسلامی گرفتار نشده و زنان، مثل گذشته، میتوانند موهایشان را به دست باد بسپارند، بی آن که گرفتار گشت ارشاد شوند و فیلمسازان هم به علت ساختن فیلمهای انتقادی اسیر غل و زنجیر نگردند.
اما یکی از دوستان مرادی به او کمک کرد تا متوجهی این نکته شود که این باعث پیچیدگی غیر ضروری برای این عاشقانهی سادهی فرهنگمحور میشود. اگر او به دنبال جایگزینی برای تهران است، فارغ از ساختارها و حاکمیت جمهوری اسلامی، فقط کافی است که به تورنتو و اطرافش نگاه کند تا جامعهی شکوفای ایرانی مهاجر را ببیند.
مرادی میگوید که اگر از Yonge و Steeles بگذرید، میبینید که همهی تابلوهای خواربارفروشیها به زبان فارسیاند.
تهرانتو که اکنون به صورت دیجیتالی در دسترس است، داستان جوانانی را روایت میکند که نگرش آنها نسبت به فرهنگ ایرانی بر اساس مهاجرت در قبل یا بعد از انقلاب شکل گرفته است. بدیع (سامی آزرو) در جمهوری اسلامی زندگی کرده و هنوز هم جامعه و فرهنگ ایرانی خود را در تورنتو عزیز میدارد، در حالی که شارون/ شیرین (مونا ضیغمی) در کانادا از پدر و مادری به دنیا آمد که خود را بیش از ایرانی پاریسی معرفی میکنند.
برای دریافتن این تنش فراگیر در میان مهاجران لازم نیست که ایرانی باشید تا آن را دریابید. کسانی که جزء اولین مهاجراناند، اغلب با نژادپرستی مواجه میشوند و ناچار میگردند که هویت فرهنگیشان را کنار بگذارند تا بتوانند با جامعهی جدید سازگار شوند. این امر به نفرت از خود و تضاد پیدا کردن با مهاجران جدیدتر که به میهن وابستگی بیشتری دارند، منجر میشود.
مرادی که زادهی کاناداست چنین نگاهی به باهمستان ایرانیان کانادا ندارد. او میگوید که بخش اول فیلم با روایت این کلیشهها آغاز میشود و نیمهی دوم فیلم هم دربارهی درهم شکستن این کلیشهها و نشان دادن این پیچیدگی است که چرا برخی این جوریاند.
مرادی میگوید که فیلمش تا حدی بر اساس تجربههای خودش است که برای برخی چنان که باید ایرانی نیست و برای برخی دیگر چنان که باید کانادایی نیست. کوشش مرادی در تهرانتو این است این دو نگاه متضاد در باهمستان را با همدیگر آشتی دهد.
مرادی میگوید که پس از گفتوگو با دیگر ایرانیان کانادا دربارهی سینمای ایران و گرایشی که برای نشان دادن بدبختیهای ایرانیان در این سینما هست، تصمیم گرفت که فیلمی شاد بسازد.
مرادی میگوید که این دسته از مردم حس میکنند که از غم و اندوهشان بر پردهی سینما سوء استفاده شده است. بنابراین، فهمیدم که باید فیلمی بسازم که نمایانگر بخش دیگری از آن چه هستیم، یعنی گرما و خنده و عشقی که با آن بزرگ شدهایم، باشد.
پس از آن که مرادی در برنامهی پرطرفدار «چندشنبه با سینا» حضور یافت، پیامهای بسیاری از ایرانیهایی که میخواستند فیلمنامههایشان را برای او بفرستند دریافت کرد. این فیلمنامهنویسان امیدوارند که مرادی داستانهای آنها را که امکان روایت شدنش در ایران نیست، روی پرده ببرد. مرادی میگوید که آنها فیلمنامههایشان را میدهند و انتظاری جز شنیده شدن صدایشان ندارند.
مرادی در گفتوگو با سیبیسی از «تعارف» ایرانی هم حرف زده و گفته که این سنت را میتوان در کوچکترین حرکات، مثل نگه داشتن در برای دیگران یا اصرار بر این که مهمانتان از خوردنیها و نوشیدنیها بیشتر بخورد و بنوشد، میتوان دید. پسِ فلسفهی «تعارف» فداکاری برای بالا بردن دیگری است.
او در ادامه گفته که این به فیلمسازی هم تسری یافته. فیلمسازان جوان ایرانی با همین گشادهدستی حاضرند که داستانهایشان را بی آن که سود چندانی به خود آنها برسد در اختیار بگذارند. مرادی این نگرانی را دارد که فرهنگ فردمحور غربی از این رفتار ایرانی سوء استفاده کند.
او خاطرنشان میکند، فرهنگ ایرانی میگوید که «نه، لطفا، اول شما همه چیز را بگیرید»، و فرهنگ غربی میگوید که «من باید این را بپذیرم تا بتوانم جلوتر باشم.» چنین، یک گروه از فیلمسازان میتواند از داستانهای گروه دیگر بهره گیرد و جلو بیفتد.
مرادی میگوید که در حال پاسخ به این فیلمنامهنویسان است و آن چه را که نمیتواند انجام دهد سرراست به آنها میگوید و پاسخ نه میدهد، چون نمیخواهد این دارایی فرهنگی را از آنها بگیرد و سودی به دست آورد که آنها بهرهای ازش نخواهند برد.
ارسال نظرات