بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار، به بهانه مرگ غافلگیرکننده‌ی کیومرث پوراحمد

بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار، به بهانه مرگ غافلگیرکننده‌ی کیومرث پوراحمد

خبر هولناک و تأسف‌بار مرگ فیلم‌ساز هنرمند، مهربان و خنده‌روی سینمای ایران کیومرث پوراحمد بسیاری را در شوک فرو برد. خبرگزاری‌های مختلف از مرگ او به‌عنوان «خودکشی» یا «مرگ خودخواسته» نام می‌برند و برخی هم این مرگ را مشکوک توصیف می‌کنند و طبق معمول نظام‌های دیکتاتوری به حکومت منتصب می‌کنند هرچند جمهوری اسلامی آن‌قدر رفتار عجیب و پرتناقضی انجام داده است که هیچ‌چیز از آن بعید نیست اما بعید است که نقش مستقیمی در «مرگ» پوراحمد داشته باشد.

خودکشی (Suicide) طبق تعریف عملی عمدی است که باعث مرگ فرد می‌شود. دلایل خودکشی متنوع‌اند. اما عمدتاً نابه‌خویش است اما «مرگ خودخواسته» یا «مرگ آسان» یا «اُتانازی» یا «هومرگی» (Euthanasia) که از زبان یونانی به سایر زبان‌ها رفته است به معنی «مرگِ خوب» است، در اصطلاح، شرایطی است که در آن بیمار بنا به درخواست خودش به صورت طبیعی و آرام بمیرد. هرچند «خودکشی» در تمام کشورها و فرهنگ‌ها مذموم است اما «مرگ خودخواسته» چنین مذمومیتی ندارد.

چند ماه پیش که در شهر لیون در جنوب شرقی فرانسه محمد مرادی در روز دوشنبه ۵ دی با انداختن خود از بالای پل گالیه‌نی به درون رودخانه رون خودکشی کرد. دقایقی قبل از آن نوار ویدئویی از خود منتشر کرد درحالی‌که پشت سرش رودخانه رون بود گفت: «این یک ویدئو درباره خودکشی من است. من قرار است وقتی شما این ویدئو را می‌بینید، درون این رودخانه غرق شده باشم.»

و با تأکید بر این که زندگی خوبی دارد و بیماری افسردگی ندارد و مشکل مالی هم ندارد اعلام کرد:‌ «امیدوارم مرگ من توجه دست کم بخشی از رسانه‌ها در خارج از کشور را به خودش جلب کند. و همین‌طور امیدوارم این پیامی باشد به مردم ایران که فکر نکنند ایرانیان خارج از کشور در غم آنان شریک نیستند.»

او در اوج امیدواری نسبت به پیروزی انقلاب مهسا ویدئو خود را پایان می‌دهد و با جمله «زن، زندگی، آزادی» و اطمینان از این که این جنبش پیروز می‌شود به زندگی خود پایان می‌دهد و برای همیشه خاموش می‌شود.

اما مرگ کیومرث پوراحمد مرا بیشتر یاد مرگ ولادیمیر مایاکوفسکی می‌اندازد. درست در زمانه‌ای که بسیاری در جهان پس از جنگ خونین جهانی اول از دموکراسی (چه جمهوری و چه پادشاهی مشروطه) زده شده بودند و بر اساس اندیشه‌های مارکس، بلشویک‌ها به رهبری لنین، در روسیه به قدرت رسیدند و شیوه شورای را مطرح کردند که تنها سابقه‌ای در کمون پاریس به مدت چند ماه داشت و نام روسیه را به شوروی (Soviet Union) تغییر دادند و در اولین اقدامات لنین حق رأی زنان، لغو تمام معاهدات استعماری و آزادی مستعمره‌های روسیه... را برقرار کرد این امید جان تازه‌ای گرفت. اما لنین خیلی زود ترور شد و دیگر عملاً نقشی در سیاست نداشت و استالین موفق شد قدرت را در دست بگیرد و هرآن‌چه انقلاب اکتبر رشته بود پنبه کرد. عملاً حکومت شوراها که قرار بود از محله تا کل کشور به‌طور مستقیم توسط مردم اداره شود تبدیل به یکی از خشن‌ترین دیکتاتوری‌های جهان شد. این که آیا سیستم شورایی امکان‌پذیر است یا نیست موضوع بحث ما نیست مسئله این است که امیدی که در دل میلیون‌ها انسان کاشته شده بود برداشته شد و ولادیمیر مایاکفسکی با شلیک گلوله به زندگی خود خاتمه داد.

کیومرث پوراحمد هرچند در دوران پادشاهی محمدرضا شاه به‌عنوان دستیار نادر ابراهیمی در سریال تلویزیونی «آتش بدون دود» وارد عرصه فیلم و سریال شد اما اوج دوران شکوفایی او در «جمهوری اسلامی» بود. با ساختن «قصه‌های مجید» که از شبکه دوم سیما در آخرین سال دهه شصت و نخستین سال دهه هفتاد پخش شد وارد خانه‌های مردم ایران شد و کودکی و نوجوانی و جوانی بسیاری را ساخت. چند سال بعد هم با سریال سرنخ دوباره در خانه‌های مردم جا باز کرد. در این فاصله چند فیلم سینمایی درخور هم ساخت. تا جایی که می‌توان او را یکی از هنرمندان شاخص دوران جمهوری اسلامی می‌نامند.

۱۳۸۸ نقطه عطفی شد در جمهوری اسلامی و پس از سرکوب مردم نوعی یأس بر تمام جامعه مستولی شد و هنرمندان هم از این موضوع در امان نماندند به‌ويژه کسی مانند پوراحمد که امید داشت با اصلاحات تدریجی جمهوری اسلامی استحاله شود و به نظامی دموکراتیک با آزادی‌های فردی و اجتماعی تبدیل گردد. هرچند پس از سال ۹۲ با روی کار آمدن دولت روحانی پشت سر هم فیلم ساخت اما در فیلم‌هایش شوق‌وذوق انرژی سابق نبود و با دی ماه ۹۶ و آبان ۹۸ و بعد ساقط کردن هواپیمای اوکراین توسط سپاه دیگر میخ آخر را بر تابوت اصلاح‌طلبی زده شد و امید تمام کسانی که به اصلاحات نظر داشتند ناامید شد. پس از قتل ژینا امینی و آغاز انقلاب زن، زندگی، آزادی، پوراحمد هم در کنار مردم ایستاد.

آخرین فیلم پوراحمد «این پرونده باز است» نام دارد که بدون او در چهل و یکمین دوره جشنواره بین‌المللی فیلم فجر حضور پیدا کرد او در نشست خبری فیلم خود در این جشنواره حضور پیدا نکرد و در صفحه اینستاگرام خود نوشت «جشنواره فیلم فجر دیگر جشن سینمای ایران نیست، جشن دو سه ارگان خاص است، در این چند ساله جشنواره برای من هیچ ارزش و اهمیتی نداشته به‌خصوص در این سال خون‌بار و دردناک، با این همه داغی که بر دل داریم دیگر چه جشنی چه جشنواره‌ای؟»

ماجرای مرگ او هنوز کاملاً گشوده نشده است. طبق شنیده‌ها از آدم‌های موثق پوراحمد به تنهایی معمولاً به ویلایی در بندرانزلی می‌رفته است که توسط زن و شوهری به او اجاره داده می‌شده است. ۱۵ فروردین هم چنین می‌کند وقتی آن زن و شوهر می‌خواهند برایش غذا ببرند می‌گوید لازم نیست خسته است و می‌خواهد استراحت کند فردا صبح وقتی پسر خانواده وسایل صبحانه را می‌برد می‌بیند کیومرث پوراحمد با کمربندش خود را حلق‌آویز کرده است و هشت صفحه نوشته است. که با آمدن نیروی انتظامی در اختیار آن‌ها قرار می‌گیرد. دادستان عمومی و انقلاب استان گیلان نیز اعلام کرد که بر اساس بررسی‌های اولیه مرگ وی به علت خودکشی بوده است.

متأسفانه عکس حلق‌آویز شدن کیومرث پوراحمد شاید به دلیل این که شایعه قتل او را خنثا کنند منتشر شد که کاری بس غیراخلاقی ست اما انتشار آن عکس به دلیل آن که به روشنی آثار زخم و خراشیدگی در دست‌های او دیده می‌شد نه تنها شایعه قتل او را خنثا نکرد که به آن دامن زد.

همه منتظر انتشار آن هشت صفحه بودند که سید مهدی فلاح میری دادستان عمومی و انقلاب مرکز استان گیلان آب پاکی روی دست همه ریخت و گفت نامه خصوصی‌ست و اگر خانواده او صلاح بدانند منتشر می‌کند. اگر راست بگویند و نامه در اختیار خانواده باشد. همسرش مهرانه ربّی پریشان‌احوال است و تنها فرزندش مریم پوراحمد در فرانسه است و هیچ خبری از او در دست نیست.

مراسم خاک‌سپاری پوراحمد در بهشت‌زهرا قطعه هنرمندان هم بی‌حاشیه نبود و کتایون ریاحی و گلاب آدینه بدون حجاب اسلامی در مراسم حضور پیدا کردند و خشم امت جمهوری اسلامی را برانگیختند.

روزها و ماه‌های آینده روزها و ماه‌های سرنوشت‌سازی ست. ما مردم در داخل و خارج از ایران اگر پشت هم نباشیم سرنوشت شومی در انتظارمان است. امید که مرگ هولناک کیومرث پوراحمد ما را به خود بیاورد و دست از خودخواهی‌ها و لجاجت‌ها برداریم و متحد شویم و آخرین پرده‌ی این حکومت جنایت‌کار را هم خنثا کنیم. یاد و نام کیومرث پوراحمد گرامی باد و امیدوارم این آخرین مرگ از این دست باشد که امید به زندگی و آینده‌ای روشن رهگشای ماست نه مرگ‌های این‌چنینی.

*بخش اول عنوان از قطعه‌ی از شهر «مرگ وارطان» نوشته احمد شاملو گرفته شده است.

برچسب ها:

مصطفا عزیزی، کارگردان،‌ تهیه‌کننده و نویسنده سینمایی است.
مشاهده همه پست ها

ارسال نظرات