منوچهر نیکنفس
عمو نوروز سلام، عمو نوروز درود
مقدمت باعث خوشحالی بود
دیدنت عادت هر سالی بود
یادگار جم و جمشیدی تو
ماندنی با مه و خورشیدی تو
با بهار آمدهایی جانت شاد
کام یاران تو هم شیرین باد
آمدی خوش بود این آمدنت
عمو نوروز فدای قدمت
همگی منتظرانت بودیم
از ته دل نگرانت بودیم
آخر این راه بسی دشوار است
توی این راه خطر بسیار است
ساربان غم زده و بیمار است
کاروان خسته و سنگین بار است
شحنه در حانه عسس بیدار است،
عمر مردار خوران بسیار است
بهتر آنست مواظب باشیم
برحذر از ره کاذب باشیم
پشت هر سنگ خزیده ماریست
عقرب نیش زن جراریست
گزمهای بر سر هر بازاریست
امر معروف کن غداریست
خون فشانی پس هر دیواریست،
بهتر آن است مواظب باشیم
بر حذر از ره کاذب باشیم
آمدی خوش بود این آمدنت
عمو نوروز فدای قدمت
میپذیرم ز تو با شکر و سپاس
دستههای گل سرخ، شاخههای گل یاس
خوشهای از گل شب بوی سفید
توشهایی از شکر و نقل و نبید
کوزهای از عسل ناب دماوند که تو
از برای من و ما آوردی
از ره مهر و وفا آوردی
در سبد باز چه داری دیگر از ره آورد سفر،
سبزه و سنجد و سیب و سمنو،
یا از آن سنبل خوش بو
که تو چیدی زچمن،
از چمنزار وطن
میپذیرم ز تو با شکر و سپاس
دستههای گل سرخ، خوشههای گل یاس
آمدی خوش بود این آمدنت
عمو نوروز فدای قدمت،
سکهای را که برای من و ما آوردی،
که بر آن واژهی زیبای وطن حک شده است
و بر آن روی دگر
نقشی از صورت بابک شده است
میپذیرم از تو با شکر و سپاس
دستههای گل سرخ، شاخههای گل یاس
این یکی مال من است
نام خوب وطن است
سال دیگر که بهار آوردی
سبزه و سیب و انار آوردی
عمو نوروز جوانمردی کن
با من خسته تو همدردی کن
بر زمین نه سبد شادی را
در کف ما بنه آزادی را
آمدی خوش بود این آمدنت
عمو نوروز فدای قدمت
ارسال نظرات