گفت‌وگو محمود کریمی حکاک با هنرمند نقاش، شریل د سیانتیز

زنان ایران در میان ۱۰۰ پرتره‌ی هنرمند آمریکایی

گفت‌وگو محمود کریمی حکاک با هنرمند نقاش، شریل د سیانتیز

شریل دِ سنتز، نقاش هنرمند آمریکایی از یک سوی عاشق بوم و رنگ و قلم‌مو است و از سوی دیگر مجذوب نبرد شجاعانه‌ی زنان ایران برای آزادی. دکتر محمود کریمی حکاک، استاد تئاتر در دانشگاه سی‌ینا Siena ‌ در ایالت نیویورک، در میانه اکتبر ۲۰۲۲، یک ماه بعد از آغاز «انقلاب ژینا» در ایران، با شریل دِ سنتز در توسان، آریزونا دیداری داشت و گفت‌وگوی زیر را انجام داد. این گفت‌وگو به زبان انگلیسی منتشر شده و اکنون برای اولین بار به زبان فارسی در «هفته» منتشر می‌شود. شما می‌توانید دیگر آثار شریل را در نشانی www. cheryldeciantis. com مشاهده کنید. /تحریره هفته

درباره محمود کریمی حکاک

محمود کریمی حکاک شاعر، نویسنده، مترجم و هنرمند تئاتر است که آثار خلاقه و آکادمیک‌اش بر گفت‌وگوی میان‌فرهنگی و گسترش صلح تمرکز دارد. کریمی حکاک بیش از ۷۰ نمایش به صحنه آورده که نیمی ‌از آن‌ها بر اساس اشعار و اسطوره‌های ایرانی تنظیم‌شده‌اند. از او پنج کتاب و چندین مقاله در دست است. آخرین اثر او «شکسپیر در تهران» پاییز ۲۰۲۳ توسط انتشارات Routledge راتلج منتشر خواهد شد. پروفسور حکاک در دانشگاه‌های مختلف، در آمریکا، اروپا و زادگاهش ایران، تدریس کرده و هم‌اکنون به‌عنوان استاد هنرهای خلاق در دانشگاه سینا Siena در شمال ایالت نیویورک مشغول به تدریس است.

 

شما از ۲۰۱۵، نزدیک به هفت سال پرتره‌ی زنان را می‌کشید و بیش از ۱۰۰ پرتره را نقش زده‌اید. چه شد که دست به این کار زدید و این چه معنای برایتان دارد و چرا این کار را می‌کنید؟

همیشه عاشق پرتره بوده‌ام و تا جایی که توانستم شبیه‌سازی کرده‌ام، البته نه همیشه بی‌نقص. گویا چیزی در مغزم هست، درست همان‌طور که برخی از هنرمندان به‌طور ذاتی با رنگ و نشانه‌ها دریچه‌های به معنا می‌گشایند.

 

مهسا امینی ۲۲ساله را در ۱۳ سپتامبر ۲۰۲۲ گشت ارشاد جمهوری اسلامی بازداشت کرد.
به لطف خبرنگاران زنی که اینک در بازداشت‌اند، می‌دانیم که او را زدند و
سه روز بعد در بازداشت پلیس جانش را از دست داد.
قتل او جرقه‌ی بزرگ‌ترین اعتراضاتی را که ایران پس از انقلاب اسلامی شاهدش است رقم زده.

 

یکی از آموزگارانی که برایش احترام فراوانی قائلم «بتی ادواردز» است. او به ما هشدار می‌داد که مراقب باشید که چه چیزی برای نقاشی انتخاب می‌کنید، چون عاشقش خواهید شد. من این حرف را درست می‌دانم. تلاشم این است که راهی به روح زن‌ها بیابم. در این راه شریک زندگی‌ام، کنتون هایت، یاریگر بود، گرچه کارهایش سانتی‌مانتال نیستند، ولی از نظر حسی بسیار برانگیزاننده‌اند و این برایش بسیار اهمیت دارد و در کارهایش به این موضوع وفادار است.

برخی پرتره‌ها به ناگزیر چیزهایی درباره‌ی من می‌گویند. زندگی البته می‌تواند چرخش‌های عجیب غریبی داشته باشد و ما هرگز نمی‌توانیم به ژرفای درون شخص دیگر نفوذ کنیم، در این مواقع من پرتره‌ی کسی را که احترامی برایش قائل نیستم نمی‌کشم. یکی از پرتره‌های تازه‌ی من از لیز چنی، سیاستمدار محافظه‌کار آمریکایی، است که حرفه‌اش را برای گفتن حقیقت و متوقف کردن روند چیرگی ترامپ بر حزبش و دمکراسی شکننده‌ی ما به خطر انداخته است.

 

چگونه انتخاب می‌کنید که چه کسی را بکشید؟ و چرا زنان را می‌کشید و مردان را نه؟

می‌خواهم زنان را بکشم، چون خود یک زنم و نیاز به این دارم که تصاویر زنان را ببینم. این فوق‌العاده است، چون همه‌ی ما نیاز به دیدن تصاویر زنان الهام‌بخش، قدرتمند و جذاب داریم. البته ای‌کاش از مردان واقعی هم بیشتر تجلیل می‌شد، آن مردانی که کار درست را انجام می‌دهند و تعدادشان هم بسیار زیاد است. من نوه‌هایی دارم و دوست دارم که آن‌ها پرتره‌های زنانی که شاید در زندگی‌شان با آن‌ها رودررو نشوند را ببینند -کسانی که الهام‌بخش من بودند. من به زندگی و دستاوردهای هنرمندان از هر نوع علاقه‌مندم، زنانی که علوم را پیش برده‌اند، زنانی که به جامعه خدمت کرده‌اند، زنانی که تخیل ما را پرواز داده‌اند. زنان جدی، زنان سرکش. خوبی اینترنت این است که زنانی را که پیش‌ترها دیده نمی‌شدند می‌توان یافت و از آن‌ها قدردانی کرد.

 

سارینا اسماعیل‌زاده، ۱۶ ساله، در ۲۳ سپتامبر، به شدت مورد ضرب و شتم نیروهای امنیتی قرار گرفت.
امنیتی‌ها بعد مدعی شدند که از بام پریده و خودکشی کرده است.
خانواده‌اش را هم زیر فشار گذاشتند تا سکوت کنند. او در یکی از فیلم‌های ویدئویی‌اش گفته بود که هیچی بهتر از آزادی نیست.

 

 

چرا مهم است که پرتره‌ها شبیه صاحب پرتره باشد؟

تصاویری که شاهدش هستیم برای من خیلی کارتونی‌اند. البته که آن‌ها ارزشمندند و کار بسیاری از هنرمندانی که تصاویر دختران جوان را کار می‌کنند عالی است، ولی من بر این باورم که یک شباهت درخور به فرد آن وقار و منزلتی که فرد لیاقتش را دارد به او می‌دهد و این باعث می‌شود که با دقت بیشتری به زن به‌عنوان یک شخص نظر کنیم. بنابراین سعی من این است که تا حد امکان کارم شبیه سوژه‌ام درآید. گاهی وقت‌ها کارم خوب است و حس می‌کنم روح سوژه را دریافته‌ام. شباهت خوب برای من دریافت چیزی است که در ذات سوژه هست و در این موقع است که آن زن وجهه‌ی واقعی‌اش را می‌یابد.

کم‌وبیش هیچ‌کدام از زن‌هایی را که نقش زده‌ام نمی‌شناسمشان. بسیاری از آن‌ها اصلاً در قید حیات نیستند. من تا جایی که می‌توانم از اینترنت عکس جمع‌آوری می‌کنم، به‌طوری‌که نه‌تنها می‌توانم عکسی را که می‌خواهم از روی آن نقاشی بکشم انتخاب کنم، بلکه اطلاعات موجود را به‌گونه‌ای طبقه‌بندی کنم. این‌که از زاویه‌ی متفاوت او چه جوری نگاه می‌کند؟ در نور متفاوت؟ با عبارات مختلف؟ در سنین مختلف؟ در مورد برخی از زنان می‌خواهم جوانی آن‌ها را تجلیل کنم. دیگران از نظر من سالخورده‌ترهای قدرتمندی‌اند، بدون توجه به آنچه در جوانی انجام داده‌اند، و ما به تصاویر مثبتی از سالخورده‌ترها نیاز داریم، کسانی که چیزی از زندگی‌شان به یادگار گذاشته‌اند. برای من مهم است که زن خندان نشان داده شود.

 

شریل دِ سنتز Cheryl De Ciantis از زبان خودش

نقاشی از کودکی مرا شیفته و شیدای خودش کرده. هر ابزاری که استفاده می‌کنم (نقاشی رنگ روغن، طراحی ترکیبی و مجسمه‌سازی)، یا هر چیزی که به دستم می‌آید، وسیله‌ای برای کاوش است: کندوکار در یک ایده، یک داستان، یک چهره، و البته همه‌ی چهره‌ها شگفت‌انگیزند. تازگی‌ها به یکی از اولین دلبستگی‌هایم بازگشته‌ام: پرتره، چه پرتره‌ی موجودات افسانه‌ای و چه واقعی. من سپاسگزار همه‌ی سرمشق‌ها و دوستانِ هنرمند، معمار، مورخ، پژوهشگر، شاعر، فیلم‌ساز، هنرمند تئاتر و کلا این آدم‌های استثنایی هستم که به من اعتمادبه‌نفس دادند تا زندگی‌ام را صرف کارهایی کنم که به من انرژی می‌دهند. همچنین، تلاش دارم تا آموخته‌هایم را به نسل جوان انتقال دهم و هم‌زمان از آن‌ها هم یاد بگیرم.

 

چرا ترسیم پرتره‌ی زنان ایرانی برایت جذاب شد؟

می‌دانستم که زنان ایرانی بیش از چهار دهه است که زیر سیطره و سرکوب رژیمی منفور زندگی می‌کنند. وقتی خبر اعتراضات پس از قتل مهسا امینی را شنیدم و دیدم که زنان در خیابان‌ها حجاب‌هایشان را می‌سوزانند و خواهان پایان رژیم‌اند، بسیار متأثر شدم. بی‌درنگ در پی خبرهای ایران افتادم تا بفهمم که واقعاً چه در این کشور دارد می‌گذرد. دریافت خبرهای مهم از کشورهای دیگر کم‌وبیش سخت است. در اینجا ما هنوز در انزوا هستیم و بسیاری از ما از آسیب ترامپ و تهدید جدی فاشیسم در این کشور بی‌خبرند. ما آسیب زیادی دیده‌ایم. در چنین فضایی از دیدن خبرهای تظاهرات ایران گیج و مبهوت بودم و شما، مثل قبل، آگاهی مرا در این مورد افزایش دادید. به لطف تو من حس روشنی از زیبایی و ژرفای فرهنگ ایرانی دارم. همیشه با آن دسته از ایرانی‌هایی که پادشاهی پهلوی را که غربی‌ها هم از آن حمایت می‌کردند سرنگون کردند و بعد هم رقابت را به مردان مذهبی متعصب باختند و زنان سرکوب شدند، احساس همدردی داشته‌ام. نوشته‌های اخیرت کمکم کرد تا جریان‌های تاریخی را ببینم. این‌که سنی از ما گذشته است، سبب می‌شود تا مسائل را متفاوت از زمان جوانی ببینیم. البته چنین نیست که هنوز ایده‌آل‌گرا نباشم ولی واقع‌گرا هم هستم و می‌توانیم ببینیم که چه چیزی در پیش است و این خبر خوبی نیست.

 

تظاهرکننده‌ای ناشناس در خیابانی در تهران، سپتامبر ۲۰۲۲

 

سرکوب زنان به بلندای تاریخ قدمت دارد و حتی قدمتش از تاریخ هم بیشتر است. این سرکوب را بسیاری از ما درونی کرده‌ایم. مادرانمان این را به ما یاد داده‌اند و بدتر این‌که بسیاری از زنان هم فعالانه در این سرکوب نقش داند و شریک جرم‌اند. نیمی از سیاستمداران جدید در آمریکا زنانی‌اند که جمهوری‌خواهان از آن‌ها حمایت می‌کنند. این مرا مریض می‌کند. من از زنانی که در این روندها نقش دارند خشمگینم. این است که باید زنانی که مقاومت می‌کنند به رسمیت شناخته شوند و از ایشان حمایت شود.

من به گرد چهره‌ی زنانی که در اعتراضات ایران جان باخته‌اند گلبرگ‌های گل رز در حال افتادن را کشیده‌ام. گلبرگ‌ها برای من نشان‌دهنده‌ی امید و اشتیاق هر یک از این زنان و انتخاب‌هایی است که انجام دادند و جانشان را فدا کردند. ما باید به آن‌ها احترام بگذاریم و نام آن‌ها را زنده نگه داریم. رنگ گلبرگ‌ها برای هر کدام کمی متفاوت است، زیرا هر یک رؤیاها و باورهای خود را داشت. امیدوارم به کشیدن گلبرگ‌های رز ادامه ندهم.

 

نسرین ستوده از سال ۲۰۱۰ به جرم دفاع از فعالان حقوق بشر در ایران زندانی بوده
و پروانه‌ی وکالتش تعلیق شده است و اجازه‌ی خروج از کشور را هم ندارد.
او که در حال حاضر به دلیل اعتصاب غذا در زندان، مرخصی پزشکی دارد،
در مورد آزار و اذیت زندانیان و استفاده از مجازات‌های شنیع قضایی
برای خاموش کردن صدای منتقدان جمهوری اسلامی به صراحت صحبت می‌کند.

 

زنان در ایران می‌گویند که دیگر از چیزی هراس ندارند، مثل خواهر جان‌باخته حدیث نجفی. با این همه تلاش مبارزاتی امیدوارم که آن‌ها پیروز شوند. تو گفتی که حرکت انقلابی این بار متفاوت است. گفتی این اعتراض را که زنان رهبری‌اش می‌کنند نمی‌توان با اعتراض‌های قبلی مقایسه کرد. این بار ما پیروز می‌شوریم و من شنیده‌ام که مردم از همه طبقات با خشم علیه خشونت وحشیانه گشت ارشاد به پا خاسته‌اند. اجازه بدهید بگویم که زن‌های گشت ارشادی بدترین بدترین‌ها هستند. من به آن‌ها شفقتی ندارم، فقط عصبانی‌ام. من زنانی را که نمی‌توانم با آن‌ها همدردی کنم، نمی‌کشم و زنانی را که برایشان متأسفم نمی‌کشم. خواه در قدرت باشند، خواه بزدل باشند. همان‌طور که تو بارها گفته‌ای، زنان فوق‌العاده قوی هستند و خودت را قدردان آن‌ها می‌دانی. تو مرا با قدرت زنان ایرانی آشنا کردی.

 

چرا این تصاویر برایت مهم‌اند؟

ما از تظاهرات می‌شنویم و از شجاعت تظاهرکنندگان، حتی اگر رژیم اینترنت را محدود کرده است. زندگی و نام آن‌ها برایم مهم است و برای همه ما مهم است که این را بدانیم. یکی از دوستان من اینجا در آمریکا، زنی که بسیار برایش احترام قائلم، گفت که از تظاهرات و تظاهرکنندگان آگاه است، اما نامشان را نمی‌داند. اگر من این کار را انجام دهم و به او سایر افراد نام و چهره‌شان را نشان دهم، آن گاه بیشتر ما می‌دانیم که چه اتفاقی می‌افتد. هر کسی کاری انجام می‌دهد، یکی اطلاعات را به اشتراک می‌گذارد، تحقیق می‌کند و…. مشارکت من هم از لحاظ هنری است و این‌که تا جایی که می‌توانم چهره‌ای به زنان جان‌باخته بدهم و همچنین به کسانی که خشونت و مرگ را تاب آورده‌اند. ما مدیون آن‌ها هستیم و نیز مدیون مردانی که در کنار آنان ایستاده‌اند. امید دارم که نقش زدن چهره‌ی آنان باعث این شود که مردم انسانیت خود را فریاد بزنند. ما باید شجاعتی را که آن‌ها از خود نشان می‌دهند ببینیم. همه‌ی ما اینک به دیدن این شجاعت نیاز داریم، به ویژه زنان، تا جلوی خلاف‌کاری‌های قدرتمندان را بگیریم. خلافکاری‌هایی که هم در ایران و هم در ایالات‌متحده وجود دارد. باید جلوی این خلاف‌کاری‌ها را گرفت.

 

 

به چشم غزل رنجکش، دانشجوی حقوق، در ۱۵ نوامبر ۲۰۲۲ شلیک شد
و پس از عمل جراحی در اینستاگرام خود نوشت: «بعد از ۴ ساعت کلاس و ۹ ساعت کار برای استراحت به خانه برمی‌گشتم.
آخرین تصویری که چشم راستم ثبت کرد لبخند مأمور در لحظه شلیک بود.»
در نوامبر ۲۰۲۲.۱۴۰ چشم‌پزشک در ایران نامه‌ای نوشتند و گزارش دادند
که بسیاری از افرادی که در مراکز درمانی تحت درمان قرار می‌گرفتند،
پس از هدف قرار گرفتن عمدی با گلوله از ناحیه یک یا هر دو چشم نابینا شده‌اند.
پست بعدی او از یک سلفی مسحورکننده که جراحت او را نشان می‌دهد، بیانیه‌ای از مقاومت است.

 

ما به‌عنوان هنرمند این را می‌دانیم که هنر نوعی عرفان است و راهی عمیق برای حضور در هستی، جست‌وجوی خرد و ادراک، حتی آن زمان که آسیب و بی‌عدالتی را نمی‌توانیم درک کنیم. تو در این راه چه آموخته‌ای؟

برخی گمان می‌کنند که هنرمندان توانایی قضاوت عینی ندارند. این حرف بی‌معنی است. قرار دادن مظاهر خلاق در جهان مستلزم انتخاب‌ها و قضاوت‌های آگاهانه است. در مرحله‌ای از زندگی‌ام، مجبور شدم به خود این اجازه را بدهم که خویش را هنرمند بنامم. همه ما از این رنج می‌بریم که فکر کنیم ممکن است کارمان ارزشمند، به اندازه‌ی کافی خوب و چنان‌که باید مهم نباشد. مطمئنم افرادی که خود را هنرمند نمی‌دانند، اما معنا را از راه‌های دیگر، مانند نوشتن، دنبال می‌کنند، از طریق تمرین در رشته‌شان این فرصت را می‌یابند که خود را زیر سؤال ببرند و یاد بگیرند که به خود اعتماد کنند. حرف من این نیست که بدون قید و شرط به خود اعتماد کنیم، بلکه در برابر این احتمال که اشتباه می‌کنیم و این احتمال که حق با ماست، رویکرد بازی داشته باشیم. سقراط فیلسوفی را وصف می‌کند که رفتن شبانه‌ی او از آکادمی به خانه همچون تماشای تلویزیون است. او هیچ سؤالی از خود نمی‌پرسد. سقراط در عوض به هنگام رفتن به خانه، در خلوت خویش و به‌دوراز مباحث و بگومگوهای همکارانش، به ندای درونش گوش می‌سپارد که ازش می‌پرسید: «واقعاً منظور تو همان چیزی بود که امروز بر زبان راندی؟ از کجا دریافتی که درست می‌گویی؟» و گویا این صدا هرگز خاموشی نمی‌گیرد.

بی‌عدالتی نادرست است، حال این‌که چگونه درکش کنیم و داوری‌ای در این باب داشته باشیم، پیچیده است. باید کاری کنیم که من آن را «زمان ایستایی» نام نهاده‌ام. این کم‌وبیش یک توان جادویی است. زمانی است که ما همهمه‌ی پیرامون ما خودمان را خاموش می‌کنیم و اجازه می‌دهیم که آن ندای درون برخیزد و بپرسد: «از کجا می‌دانی آنچه می‌اندیشی درست است؟ واکنش درست چیست؟ این اندیشه چه سرانجامی برایت و دیگران خواهد داشت؟ وقتی دریافتی که خطا کرده‌ای چه می‌کنی؟ مسئولیتت را چگونه پیش خواهی برد؟» هر یک از ما منحصربه‌فرد هستیم و مسئولیت داریم تا جایی که می‌توانیم خود را در اختیار کائنات قرار دهیم و هرگز از تلاش بازنایستیم. من چه آموخته‌ام؟ می‌دانم که سرکوب زنان در ایران خلاف حقیقت است. می‌دانم که سرکوب زنان در آمریکا همچنین خلاف حقیقت است. می‌دانم که خشم من در برابر آن به من انرژی می‌دهد و این چیز مثبتی است. مردم به درستی می‌گویند: «اگر خشمگین نیستی، به این معناست که چنان‌که باید توجه نداری».

 

از خشم حرف می‌زنی، مردم وقتی با حقایق دهشتناک جهان روبرو می‌شوند با احساساتش آنچه باید بکنند؟

قبل از هر چیز به دیگران و به خودتان توجه کنید. در مرحله بعدی – روی سخن من با خودم هم هست - سعی کنید تا حد امکان غیرجانبدار باشید. به دنبال اطلاعات قابل‌اعتماد باشید، سؤال بپرسید، اولین چیزی را که می‌شنوید یا می‌خوانید باور نکنید، آن را بررسی کنید. هم با دلتان و هم با سرتان. وقتی اتفاقات بدی در حال رخ دادن است، مخصوصاً برای افرادی که با آن‌ها همدردی می‌کنیم، خواه نزدیک ما باشند یا دور، باید یاد بگیریم که سرچشمه‌هایی را پیدا کنیم که به همه ما کمک می‌کنند به راه خود ادامه دهیم. چیزهایی را که یاد می‌گیرید با دیگران به اشتراک بگذارید و چشم‌بسته زندگی نکنید. به اطلاع‌رسانی خود ادامه دهید و به حقیقت خود اعتماد کنید. بکوشیم چیزها را چنان‌که هستند ببینیم.

و اینجا من به‌عنوان یک انسان سالخورده و با تجربه حرف می‌زنم -بله باتجربه و سالخورده، چراکه من این هستم- روزگار ما روزگار تاریکی‌ست. مثلاً می‌دانی که قتل یکی از بیشترین دلایل مرگ زنان باردار است ((۱))، بگذار با همان نامی که هست بنامیمش. این نتیجه تنفر، پلیدی و مردسالاری است و همیشه هم چنین بوده.

بله، من از خشم می‌گویم و این نوعی غریزه در محافظت از خود در میان دیگر چیزهاست. این خشم مرا به کارهایی در راستای محافظت از دیگران واداشته و مرا نیز در موقعیت‌های آسیب‌پذیر حفظ کرده که یک موردش زمانی بود که نزدیک بود که دزدی گلویم را ببرد. قدرت در خشم وجود دارد. ما باید به خشم خود احترام بگذاریم، آن را با دقت و آگاهی پرورش دهیم، و از انرژی آن استفاده کنیم تا ما را به سمت ایستادن با قدرت در برابر بی‌عدالتی سوق دهد. هر کسی که در آمریکا واقعیت را انکار نمی‌کند، می‌تواند ببیند که حاکمیت قانون در خطر جدی است. من به روند قضایی اعتقاد دارم، ولی خوب می‌دانم که این روند را قدرتمندان به هر قیمتی و برای حفظ قدرت دائمی و مطلقشان زیر پا می‌گذارند. این «ازمابهتران» معمولاً در دسترس نیستند، اما گروه بسیار بزرگ‌تری وجود دارد که کاملاً در دست‌رس است.

 

ما به‌عنوان هنرمند چه کاری از دستمان برمی‌آید، به ویژه در زمان تفرقه‌پراکنی، دوران خشونت‌طلبی و دوران ستیزه‌خویی چه می‌توانیم بکنیم؟

هنر حیاتی و حیات‌بخش است. ما خود را در جامعه‌ای عقل‌گرا تصور می‌کنیم، اما پیوسته از مفروضات عینی خود چشم‌پوشی می‌کنیم، و در عوض تصمیم می‌گیریم برخی «حقایق» را به برخی دیگر ترجیح دهیم و با دیدگاهی کاملاً جانب‌دارانه و مغرضانه، که عمدتاً مبتنی بر به‌دست‌آوردن قدرت و تثبیتِ تسلط بر دیگران است، چه در سطوح بالا یا پایین‌تر قدرت. همه ما باید توانمندی‌مان را ابراز کنیم و این با اعمال قدرت بر دیگران بسیار متفاوت است. هر کسی که کلمه Truth (حقیقت) را با حرف T بزرگ به کار می‌برد –و این بسیار شامل تندروهای مذهبی می‌شود– دارد خود را گول می‌زند، و همان‌طور که هر روز می‌بینیم، از دیگران سوءاستفاده می‌کند. هنرمندان به حقایق دسترسی دارند. بسیاری از این حقایق وقتی قابل‌مشاهده می‌شوند که بتوانیم از منافع شخصی چشم بپوشیم. به‌عنوان‌مثال، هیچ چیز واضح‌تر از این نیست که دونالد ترامپ یک دروغگوست. شما به دروغ‌های آخوندهای حاکم بر ایران اشاره کرده‌اید که می‌گویند که برای حفظ اسلام دروغ هم می‌توان گفت. ناسیونالیست‌های مسیحی در آمریکا هم از همین قماش‌اند. خنده‌دار نیست؟

 

آیا امیدی هست؟

همیشه امید هست. ما باید با امید زندگی کنیم، حتی با چیزهای وحشتناکی که می‌بینیم. من به جوان‌ترها امید زیادی دارم. من ۷۰ ساله‌ام و آن‌قدر زیسته‌ام که تغییرات زیادی را دیده‌ام و بارها و بارها هم نظراتم را تغییر داده‌ام و خوب می‌دانم که همیشه باید به برداشت‌هایم شک کنم. این به معنای امتناع از اعتماد نیست، بلکه به این معنی است که چشمانم را باز نگه‌دارم و تا آن جا که ممکن است مطابق آنچه می‌بینم زندگی کنم. اما راستش را بخواهید، این دیگر دنیای من نیست، دنیای نسل آینده است. من به آن‌ها امید زیادی دارم -علی رغم تهدیدهایی که از هر طرف برای تداوم بشریت وجود دارد، چه به دلیل تغییرات اقلیمی و چه به دلیل این‌که ما به سادگی از انسان بودن دست بکشیم و اجازه دهیم اقتدارگرایان برای ما تصمیم بگیرند. جوانان تفاوت را بیشتر می‌پذیرند و نیز خودشان را و همان‌طور خودت در مقاله‌ی اخیرت اشاره کردی، آن‌ها مزیت شکست‌ناپذیری و جاودانگی جوانی را دارند.

امید من، بیش از هر چیز بر این پایه است که باور دارم انسانیت خلاق و زاینده است. خلاقیت از ورای ما سرچشمه می‌گیرد و توسط ما همیشه جاری است و قابل‌توقف نیست. در برابر گروهی که روح خود را له می‌کنند تا قدرت له‌کردن دیگران را بیابند خیل بزرگی از انسان‌ها هستند که با شگفتی و عشق به زندگی به خود می‌نگرند و به همه چیز و همه‌کس که این زندگی را با آن‌ها سهیم هستیم. این همان چیزی است که می‌تواند این امکان را به ما بدهد که زنده بمانیم و حتی شاید روزی به‌عنوان یک گونه در میان همسایگانمان روی زمین و در کلیت کیهان رشد کنیم.

 

سپاسگزارم شریل و سپاس از کاری که انجام می‌دهی.
برچسب ها:

ارسال نظرات