البته محمدرضاشاه پهلوی هم اعتقاد چندانی به برابری زنان و مردان نداشت و حتی در یک مورد هم تمایل نداشت از میان زنان نخستوزیر برگزیند. در یکی از مصاحبهها وقتی باربارا والترز از او پرسید که «آیا زنان برای اداره حکومت مناسب هستند»، شاه پاسخ منفی داد و بعد در مقابل این سؤال قرار گرفت که اگر چنین است، چرا یک زن را ولیعهد کردهاید!
بااینحال محمدرضاشاه در اغلب موارد متأثر از فشارهای بینالمللی بود که خواستار دادن حقوق زنان به آنها بودند. علاوه بر این، نخستوزیرهای تحصیلکرده در اروپا و تکنوکراتهای مدرن که به ساختار حکومت پهلوی راه پیدا کرده بودند، در احقاق حقوق زنان نقش مؤثری بازی کردند. این معادله پسازآنقلاب به شکلی جدی دستخوش تغییر شد.
نگاه جمهوری اسلامی به زنان
در دوره جمهوری اسلامی اما وضعیت متفاوت بود؛ حکومت اسلامی بر سر کار آمده بود که از ابتدا بنیانگذار آن، خود یکی از مخالفان جدی حقوقِ زنان بود. آیتالله خمینی در ماجرای «حق رأی زنان» در جریان انتخابات انجمنهای ایالتی ولایتی دوره پهلوی در نامهای خطاب به شاه چنین نوشت: «دولت در انجمنهای ایالتی ولایتی، اسلام را در رأیدهندگان و منتخبین شرط نکرده و به زنها حق رأی داده است! این امر موجب نگرانی علمای اعلام و سایر طبقات مسلمین است.»
همچنین آیتالله خامنهای رهبر کنونی جمهوری اسلامی نیز خود را ادامهدهنده راه «نواب صفوی» میداند که نگاه «مدرسوار» او به زنها موضوعی پنهان نیست. گواه ماجرا اینکه تاکنون در هیچ مراسم رسمی و غیررسمی، تصویری از همسر و دختر آیتالله خامنهای در هیچ رسانهای منتشر نشده است و همین نکته نگاه رسمی حاکمیت به جایگاه زنان در ایران را بهتر مشخص میکند. وضعیت سایر مراجع تقلید و روحانیون ردهبالای جمهوری اسلامی نیز بهتر از این نیست؛ از جمله آیتالله مطهری که تعدادی از مهمترین کتب او در توجیه مسائلی است که ثابت کند حق زن و مرد برابر نیست یا حجاب برای زن چقدر لازم است!
هایده مغیثی در کتاب «زنان و انقلاب ۵۷» مینویسد: «تساوی جنسیتی به نظر مطهری و دیگران توطئه غرب، و زنانی که از این خواست حمایت میکردند، عوامل غرب بودند. بنابراین، با توسل به سنت و تاریخ، این نظر القاء میشد که در پس قانونِ جدیدِ خانواده منافع امیریالیستی نهفته است!»
خود مطهری چنین میگوید: «روزگاری ما طلیعهدار علم، فلسفه و تعقل در جهان بودیم. امروز، دیگران نظرات خود درباره مشابهت حقوق زن و مرد را تحت نام مقدس حقوق برابر به ما تحمیل میکنند.»
با این وصف میشد حدس زد که پساز انقلاب ۵۷ چه اتفاقی برای زنان خواهد افتاد و مشخص بود «سیل» راهش را پیدا خواهد کرد!
نخستین مقابله زنان و جمهوری اسلامی
عباس امانت مورخ برجسته ایرانی مشکل جمهوری اسلامی با زنان را مشکلی ایدئولوزیک و اساسی توصیف میکند: «یکی از کارزارهای جدی اجتماعی و سیاسی جمهوری اسلامی، نظارت بر نقشهای جنسیتی بود. باوجود ستایش مقام رفیع زن در قانون اساسی و لفاظیهای مطول درباره «بازیافتن وظیفه خطیر و پر ارج مادری»، جمهوری اسلامی نگاهی پدرسالارانه به زنان داشت و با آنان از همین دیدگاه برخورد کرد یا حداقل کوشید که چنان کند. معیارهای مردسالارانه شریعت، چنان که رژیم و فقهای آن تفسیر کرده بودند، آگاهانه برابری جنسیتی را نفی کرد. این معیارها که هیچ تأثیری از گفتمان فمینیسم نپذیرفته بودند، نهتنها ظاهر فیزیکی زن بلکه نقشهای اجتماعی و خانوادگی، جایگاه قانونی و حقوق مدنی وی را نیز تعیین کردند. معلوم است که برجستهترین نشانه این جنسیت جدید اسلامی، حجاب اجباری و توجه وسواسی رژیم به اجرای معیارهای عفاف بود.»
نخستین رویارویی و صفآرایی زنان و انقلابیون تازهنفس درست چند روز پس از پیروزی انقلاب رخ داد که آیت الله خمینی چنین گفت: «وزارتخانه اسلامی نباید در آن معصیت بشود. در وزارتخانههای اسلامی نباید زنهای لخت بیایند؛ زنها بروند، اما باحجاب باشند. مانعی ندارد بروند؛ اما کار بکنند، لکن با حجاب شرعی باشند.» (صحیفه امام، ج۶، ص ۳۲۹)
داماد آیتالله خمینی هم مصاحبهای با رادیو کرد و گفت قوانین اسلامی موبهمو باید طبق نظر امام اجرا شوند که این مصاحبه زنگ خطری برای نیروهای غیر اسلامی بود که در انقلاب و سقوط شاه نقش مؤثری بازی کرده بودند.
«ای جماعت، طایفه اُناث (زنان) را در حبس و حجاب نگاهداشتن، قطعنظر از آنکه ظلم عظیم است در حق نصف بشریت، از برای طایفه ذکور نیز خسارت لاتُحصی (بیشمار) دارد. از امروز طایفه اُناث را در حبس و حجاب نگاه مدارید و ایشان را بیتربیت مگذارید و در حق ایشان ظلم و ستم روا مبینید.» / فصل مکتوب دوم میرزا فتحعلی آخوندزاده «باید زنان را جزو محجورین قرار داد و اینها حق رأی ندارند. زن محجور است حق معامله و تجارت ندارد. رفتن دختران به مدرسه هم حرام است.» آیتالله مدرس تفاوت میان نگاه میرزا فتحعلی آخوندزاده و سیدحسن مدرس که هر دو یک دوره زمانی میزیستهاند، از زمین تا آسمان است؛ یکی روشنفکری مدرن بود که معتقد بود تحقق «آزادی» و «دموکراسی» جز با حضور زنان ممکن نمیشود و دیگری هم بر این باور بود که زن «ناقص» است و اداره امورش هم باید توسط مرد انجام شود. مسیر مبارزه مدنی زنان در تاریخ ایران در تلاقی این دو نگاه پیش رفته و هیچگاه متوقف نشده است. «جان فوران» جامعهشناس انگلیسی فعالیت زنان در تاریخ ایران را اینگونه شرح میدهد: «زنان در طیف کاملاً گسترده و چشمگیری فعالیت میکردند و برخلاف مردان تقریباً همگی در اردوی انقلاب بودند. حضورشان در اغلب رویدادهای کلیدی از جمله بسطنشینی ۱۲۸۵ تهران، تظاهرات تبریز و مقاومت آذر و دی ۱۲۹۰ ثبت شده است. محروم کردنشان از حق رأی نیز آنها را از مشارکت سیاسی و سایر اشکال فعالیت مثل تأسیس مدرسه و روزنامه باز نداشت. زنان دهها انجمن برای خود را برپا کردند و به کنش سیاسی ادامه دادند.» |
پسازاین اظهارنظر زنان به خیابان ریختند و گروههای بنیادگرای آن زمان خشونت غیرقابل وصفی علیه زنان به کار بردند. حد کتک زدن تا آنجا بود که خود آیتالله خمینی از میزان خشونت گلایه کرد! اما عاملی که فضا را موقتاً آرام کرد سخنان آیت الله طالقانی بود که تقریباً تمام گروهها به او حسن ظن داشتند: «هیچ اجباری در کار نیست مسئله چادر مطرح نیست، مسئله حجاب یکی از مظاهر این حرکت انقلابی است. حضرت آیتالله خمینی نیز اجبار و اکراهی به شکل اکراه بیان نکردهاند. هو جنجال راه نیندازند و همانطور که بارها گفتیم همه حقوق حقه زنان در اسلام و در محیط جمهوری اسلامی محفوظ خواهد ماند؛ و از آنها خواهش میکنیم که با لباس ساده با وقار، روسری هم روی سرشان بیاندازد به جائی بر نمیخورد. اجباری حتی برای زنهای مسلمان هم نیست.»
محمد قائد در مقاله «ظهور، صعود و معظلات جانکاه» مینویسد: «فراموش نکنیم اگر گواهینامه رانندگی تمام شهروندان مؤنث را در یک ضرب باطل نکردند تا حدی به برکت وجود زنانی از خانوادههای عصمت و طهارت بود که اتومبیل شخصی داشتند، و البته مرهون این واقعیت که برای سیستمی برآمده از اقلیتی در بازار و حوزه، درازیِ صف رأیدهندهها اهمیت حیاتی دارد.»
مبارزات زنان ایران در دهه ۶۰؛ سالهای «پونز» و «اِپُل»
مبارزات مدنی زنان ایران در سالهای پایانی دهه ۵۰ و سالهای دهه ۶۰ عموما در موضوع حجاب خود را نشان میداد. مهمترین مقابله جمهوری اسلامی و زنان، خود را در موضوع حجاب نشان داد و چنانچه نشان داده شد اولین گروه مخالف جمهوری اسلامی زنان بودند که تظاهرات وسیعی را به راه انداخته بود.
تظاهرات علیه حجاب اجباری از ۱۱ تا ۲۱ اسفند ادامه داشت؛ البته جمهوری اسلامی در این تاریخ «رفراندوم» را در پیش داشت و طبیعی بود «موقتاً» از موضع خود عقبنشینی کند؛ بااینحال کمتر از یک سال پس از رفراندوم، حجاب رسماً در ایران اجباری شد.
یکی از مهمترین مبارزات زنان، در واکنش به حجاب اجباری بود که البته معترضان به شدیدترین شکل سرکوب شدند. زنان گفته بودند در اعتراض، سیاه خواهند پوشید و کمیته انقلاب، زنان معترض را طاغوتی معرفی کرد و نخستین پاکسازی از همینجا آغاز شد. ریشهری حاکم وقت شرع در خاطرات خود ذکر کرده که بهتنهایی ۱۳۰ زن را از ارتش اخراج کرده است.
حجاب اجباری در سالهای بعد بخشنامه شد. در بخشنامه آن زمان چنین میخوانیم: «مردها لباس مناسب بپوشند و دکمههایشان را باز نگذارند. خانمها موظف به پوشیدن مانتوی بلند (روپوش) با آستینهای بلند که تا مچ دست را بهخوبی بپوشاند و تا زیر زانوان را دربرگیرد. استفاده از روسری که بهخوبی در زیر گلو گره خورده و موهای سر را کاملاً بپوشاند. پوشش پا بهوسیلهی جورابهای ساده و ضخیم و یا شلوار. لباس یادشده باید در رنگهای ساده باشد.»
برخوردهای سخت و تلخ حکومت با زنان در دهه ۶۰ البته نتیجه داد و تقریباً پوشش زنان ایران همانی بود که حاکمیت میخواست؛ طرح مانتوهای بلند تا مچ پا با «اپل» های بزرگ که بهصورت کامل برجستگی بدن زنان را میپوشاند، مهمترین نشانه به یاد مانده از این دهه هستند و کسانی که ذرهای از این فرم مطلوب حکومت تخطی میکردند، به شدیدترین شکل عقوبت میشدند. وقایع تلخ کتک زدن زنان و «فرو کردن پونز به پیشانی زنان» در همین دوره در واکنش به زنانی انجام میشد که پوشششان خوشایند جمهوری اسلامی نبود.
خشونتها بهقدری بود که ناطق نوری وزیر وقت کشور در سخنانی گفت: «آیا شما انقلابی هستید؟ قطعاً حزبالله مشت به چشم بیحجاب نمیزند. تیغ نمیکشد و نسبت زنا به کسی نمیدهد.»
جعفر شیرعلینیا پژوهشگر ایرانی درباره وقایع آن دوره مینویسد: «حضور موتورسواران در تظاهرات چهرهی وحشتناکی به اعتراضها علیه بیحجابی میداد و زنها و بچهها را وحشتزده میکرد؛ وحشتی که با شکستن شیشههای مغازهها چندبرابر میشد.»
البته حکومت هیچگاه زیر بار اقدامات کمیتههای انقلاب نمیرفت و خشونت علیه زنان را کار گروههای نفوذی میدانست. آیتالله خامنهای رئیسجمهور وقت سال ۱۳۶۴ چنین میگوید: «بعضی اتفاقات که افتاده؛ از جمله وارد یک مطب شدن یا مثلاً داخل یک کافه که چای میخوردهاند رفتن، کار حزباللهیها نبوده و کار گروههای نفوذی است.»
در تمام دهه ۶۰ شرایط کشور به نحوی بود که هرگونه تحرک به بهانه «وضعیت جنگی» توجیه میشد؛ جالب آنکه بخش عمده افرادی که حامیان سرسخت حجاب اجباری بودند، گروهی بودند که به «اصلاحطلبان» معروف هستند. فیضالله عربسرخی، مصطفی کواکبیان، اکبر گنجی، سعید حجاریان، محسن امینزاده، علیرضا علویتبار، محسن آرمین و… از مهمترین چهرههایی بودند که در گروههای چون «فلاح، امت واحده، توحیدی صف، توحیدی بدر، فلق، منصورون و موحدین» گرد هم آمده بودند.
بهجز موضوع حجاب اجباری، بخشی از زنان نیز برای آزادیهای مذهبی فعالیت میکردند که البته عمده آنها بهایی بودند که حکومت برخوردهای خشنی با آنها داشت. عباس امانت در کتاب «تاریخ ایران مدرن» چنین روایت میکند: «یکی از چندین اعدامی که به دستور دادگاههای انقلاب انجام شد، پرونده زنان بهایی شیراز بود. در خرداد ۱۳۶۲ ده زن بهایی در شیراز که غالباً بیستوچندساله بودند، به اتهام آموزش اصول دیانت خود به کودکان بهایی دستگیر شدند. این آموزشها در کلاسهای روز جمعه انجام میگرفت؛ کلاسهایی که در خانه بهاییان برگزار میشد. دادگاه مختصری برگزار شد و این زنان باوجود فشار مفرط، از دیانت خود توبه نکردند و دادگاه آنها عوامل رژیم صهیونیستی خواند و حکم به اعدامشان داد.»
اما مهمتر از این موضوع اعدامهای وسیع دهه ۶۰ بود که عموماً سمپاتها یا اعضای «سازمان مجاهدین خلق» و «چریکهای فدایی خلق» بودند. زنان زیادی در آن سالها عضو گروههای چریکی شده بودند که عمدتاً در دهه ۶۰ اعدام شدند. تعداد اعدامشدگان حدود ۴ هزار نفر تخمین زده شده که گفته میشود حدود ۴۰۰ نفر از آنها زن بودند. اعدام این زنان تأثیر مهمی بر جنبش زنان در سالهای بعد گذاشت؛ چه اینکه مهمترین زنانی که قائل به پراتیک سیاسی بودند و عمدتاً جزو قشر آگاه یا تحصیلکرده بودند، در این سالها از میان برداشته شده بودند. بهاینترتیب دهه ۶۰ برای مبارزات زنان ایران یکی از سختترین دورهها بود که در حقیقت نفس مبارزات را گرفت. بااینحال برخی چهرهها نیز همچنان توانستند تأثیرگذاری خود را حفظ کنند؛ از جمله اشرف دهقانی از اعضای چریکهای فدایی خلق (انشعاب شاخه ۱۹ بهمن) که بعد از فرار از ایران در خارج فعالیت خود را حفظ کرد و اگرچه زندگی کاملاً مخفیانه دارد و حتی تصویری از او موجود نیست، اما در زمینههای مختلف مقاله مینویسد. در نمونه دیگر آذر ماجدی همسر منصور حکمت که از دهه ۶۰ تاکنون در حزب کمونیست ایران (حکا) و بعدها حزب کمونیست کارگری (حکک) فعالیت داشت.
مبارزات مدنی زنان در دهه هفتاد؛ مبارزه تا مرز جان!
دهه هفتاد را میتوان به دو بخش تقسیم کرد؛ بخش نخست در دوره ریاست جمهوری آیتالله هاشمی رفسنجانی و بخش دوم از سال ۱۳۷۶ به بعد در دوره سیدمحمد خاتمی. در سالهای ابتدایی دهه هفتاد که جنگ پایان یافته بود و نهادهای انقلابی تا حدی منضبطتر شده بودند، زنان توانسته بودند وارد فعالیتهای روشنفکری هم بشوند. در این دوره چهرههایی از طیف روشنفکرتر، زنانی همچون پروانه اسکندری (فروهر)، مهرانگیز کار، شهلا لاهیجی، شیرین عبادی، هایده مغیثی و… پیشروتر از بقیه بودند. پروانه اسکندری و همسرش داریوش فروهر فعالیت سیاسی میکردند و در میان قشر سکولار توانسته بودند نفوذ خوبی به دست بیاورند. مهرانگیز کار و شیرین عبادی فعالیت حقوقی میکردند و در دورهای که وکالت کاملاً امری «مردانه» به شمار میرفت، آنها توانسته بودند این الگو را بشکنند. مهرانگیز کار همچنین «سازمان زنان ایران» که در دوره پهلوی تأسیسشده بود را پسازآنقلاب باز به راه انداخت. شهلا لاهیجی نیز از معدود زنانی بود که در حوزه کتاب فعال بود. اگرچه فعالیت آنها از سالهای ابتدایی دهه ۶۰ آغاز شده بود، اما اوج درخشش آنها در دهه هفتاد بود که انتشارات «روشنگران و مطالعات زنان» توانست نمایشنامههای بهرام بیضایی را بهصورت منسجم چاپ کند و بهترین کتابها در حوزه آزادیهای زنان چاپ کند.
در دهههای ابتدایی انقلاب چنان خفقانی ایران را فرا گرفته بود که نسلهای بعد اساساً با مفاهیمی همچون «حق زنان» و «آزادیهای جنسی» غریبه بودند. در چنین شرایطی مبارزات زنان بیش از هر چیز معطوف به مسائل آموزشی بود؛ ایجاد مراکز رفاه خانواده برای زنان طبقه پایینشهری، ایجاد امکانات آموزشی (سوادآموزی و آموزشهای حرفهای)، تسهیلات بهداشتی (آموزش بچهداری و تنظیم خانواده، چکاپهای منظم، توزیع وسایل پیشگیری از بارداری)، مشاوره حقوقی و آموزشهای اینچنینی بخشی از فعالیتی بود که در سازمانهای زنانه پیشرو انجام میشد. بااینحال آموزشهای گروههای سکولار موردقبول حاکمیت نبود و زنان فعال در این حوزه به «ترویج دیدگاههای غربی» و «رواج فحشا» و اتهاماتی از این دست متهم میشدند؛ کما آنکه بسیاری از چهرههای فعال هم در فضای آن زمان توان ادامه کار را نداشتند و در سالهای بعد «کار» و «لاهیجی» و «عبادی» از ایران خارج شدند. همسر مهرانگیز کار به طرز فجیعی به قتل رسید و فجیعتر از آن هم سرنوشت پروانه فروهر بود که حتی بعد از قتل سینههایش را بریده و روی بدنش گذاشته بودند!
از جمله نقشهای دیگر زنان در این دوره، در سینمای ایران به خوبی خود را نشان میداد. کارگردانان زن روایتی فمینیستی از جامعه ایران به مخاطبان ارائه میدادند که این موضوع تأثیر بسیار زیادی در جامعه آن دوره داشت؛ فیلمهای نظیر «دو زن» ساخته تهمینه میلانی یا «زیرپوست شهر» ساخته رخشان بنیاعتماد، «لیلا» ساخته داریوش مهرجویی، سه فیلم مهم دهه هفتاد بودند که راوی ظلم به زنان و تلاشی برای «آگاهی زنان» و البته آگاهی جامعه مردسالار بود. اگرچه این فعالیتها در زمره کنشهای سیاسی دستهبندی نمیشود اما نمیتوان از تلاش زنان در تاریخ انقلاب سخن گفت و مبارزات فرهنگی را نادیده گرفت؛ چنانچه در دورههای بعد هم فیلمهایی با همین تم همچون «زیر سقف دودی» و «عرق سرد» ساخته شد.
حاکمیت دوگانه در این دوره در ایران شکل گرفته بود. دولت به «تساهل و تسامح» معتقد بود و نیروهای سنتی، منتقد شدید وضعیت بودند و رئیسجمهور و دولت را به ترویج بیدینی متهم میکردند. عمده فتواهای قتل و از بین بردن نیروهای سکولار در همین دوره توسط مراجع سنتی صادر میشد و نیمه دوم دهه هفتاد نیز برای زنان ایران در چنین شرایطی گذشت؛ بااینحال آن چنانکه «جان فوران» نیز تصریح کرده، فعالیت زنان در هیچ دورهای متوقف نشد؛ حتی دورهای که بیم قتلهای خودسرانه میرفت.
دهه هشتاد؛ اندکی فرصت!
در دهه هشتاد دولت اصلاحطلب سیدمحمد خاتمی تا حدودی توانسته بود آزادیهای اجتماعی را برای زنان فراهم بیاورد. در این دوره برای نخستین بار معاون رئیسجمهور، زن بود. «ان. جی. او» های متعددی شکل گرفته بود و در مقایسه با دورههای دیگر جمهوری اسلامی وضعیت به مراتب بهتر بود. تعداد زنانی که به مجلس راه یافته بودند هم بیشتر بودند.
در حقیقت در دهه هشتاد، مسیری که زنان پیشرو را آغاز کرده بودند، تأثیر عمدهای بر زن مذهبی گذاشته بود و با اندکی اغماض میتوان اینگونه نتیجه گرفت که ورود زنان اصلاحطلب به دنیای سیاست، بیش از هر چیز محصول تلاش نسل قبلی آنها بود. چهرههایی چون آذر منصوری، مرضیه افخم، شهربانو امنی، سهیلا جلودارزاده، فاطمه حقیقتجو، فاطمه راکعی، فریده ماشینی، صدیقه وسمقی، جمیله کدیور، الهه کولایی و فائزه هاشمی و. . عمدتاً در این دوره فعالیت خود را آغاز کردند.
در سالهای پایانی دهه هفتاد، جنبش دانشجویی در ایران بسیار رشد کرده بود و این چهرهها تماماً در دانشگاههای ایران فعال بودند.
در کنار زنان مذهبی که نام برده شد، گروههای سکولار نیز فعالیت داشتند؛ از جمله گروههای دانشجویی تحکیم وحدت، داب (دانشگاه، آزادی برابری)، شورای صنفی دانشجویان، گروههای چپگرا و کارگری و گروههایی از این دست، فرصتی بود که زنان سکولار نیز بتوانند فعالیت کنند.
این گروهها برنامههای مختلف دانشجویی را سامان میدادند و در مواردی از مردان پیشروتر بودند. بااینحال در دولت محمود احمدینژاد فعالیت آنها بسیار محدود شد.
اگرچه در دولت احمدینژاد نخستین بار بحث ورود زنان به استادیومها مطرح شد یا برای نخستین بار «وزیر زن» در تاریخ جمهوری اسلامی انتخاب شد، اما وضعیت زنان خیلی موردتوجه دولت نبود. چنانچه حتی احزابی مثل تحکیم وحدت منحل شدند و بعداً نام آنها نیز به گروههای اصولگرا داده شد؛ بااینحال در این دوره هم مبارزات زنان متوقف نشد. آمارهای مهمی از ورود نسلی از زنان به عرصههای مختلف وجود دارد که در عین «فشارهای جنسیتی» پیش میرفتند. مهمترین نسل زنان در این دوره به عرصه «رسانه» وارد شدند؛ نسلی که در دهههای بعد در مهمترین رسانههای ایران و جهان حضور داشتند؛ «اعظم ویسمه، آمنه شیرافکن، نگین شیرآقایی، فرناز قاضیزاده، نوشین احمدی خراسانی، مهسا امرآبادی، ژیلا بنییعقوب، مسیح علینژاد، ریحانه طباطبایی، فریبا پژوه، بدرالسادات مفیدی، شیوا نظرآهاری، فرشته قاضی، مولود حاجیزاده، آمنه موسوی» از جمله این چهرهها هستند که در هشتاد نسل زنان روزنامهنگار را تشکیل میدادند و در رسانههای مختلف جریانسازی کردهاند.
بخشی از آنها پسازآنتخابات سال ۱۳۸۸ به زندان محکوم شدند و در مواردی از روزنامهنگار به فعال سیاسی هم تبدیل شدند.
در سالهای پایانی دهه هشتاد زنان فعال حقوق بشر نیز به عرصه وارد شدند که «نسرین ستوده» و «نرگس محمدی» هستند. این چهرهها به وکالت، چهره حقوق بشری دادند و در کنار دفاع از متهمانی که وکالتشان را بر عهده داشتند، به افشاگری درباره آنچه در زندانهای ایران میگذرد، دست زدند؛ که البته هر دو به زندان محکوم شدند. «زینب طاهری»، «هدی عمید» و «فرزانه زیلابی» از دیگر وکلا بودند که در دهه بعد به خاطر دفاع از متهمان به زندان رفتند.
سالهای پایانی دهه هشتاد تحت تأثیر دو پدیده مهم بود؛ یکی افزایش فعالیتهای سیاسی و دیگری رشد نهادهای صنفی کارگری. تأثیر پدیده اخیر، علاوه بر روزنامهنگاران و فعالان سیاسی، موجب رشد زنانی شد که متمایل به گروههای کارگری و دیدگاههای کارگری بودند. مهمترین نمود نهادهای صنفی در سندیکای نقاشان (شاهرخ زمانی)، کانون صنفی معلمان (محمود بهشتی لنگرودی، محمد حبیبی، رسول بداقی، اسماعیل عبدی)، سندیکای اتوبوسرانی (رضا شهابی و منصور اصانلو، ابراهیم مددی، داود رضوی) و سندیکای هفتتپه (اسماعیل بخشی، علی نجاتی) و دیگر گروههای چپگرا بود که برخی از زنان نیز جذب شعارهای عدالتگرایانه و البته تحت ظلم آنها شده بودند و تلاش میکردند صدای آنها باشند. هاله صفرزاده و پروین محمدی از مهمترین زنانی هستند که در این دوره فعالیت کردند و فعالیتشان مبتنی بر «ایدههای طبقاتی» مارکسیسم بود.
دال مرکزی گروههای چپگرا این بود که تبعیض علیه زنان، تاریخی است بنابراین باید برای زنان «تبعیض مثبت» قائل شد تا بتوانند از بار این ظلم تاریخی رهایی یابند؛ آن چنانکه «جان استوارت میل» در کتاب «انقیاد زنان» میگوید: «هیچیک از طبقات فرودست به اندازه زنان به خاطر مناسبات خاصی که داشتهاند، تناسبات طبیعیشان دستخوش تحریف و انحراف نشده است… زنانی از کودکی از جامعه آموختهاند همواره سنتها و افکار عمومی را فرمانروای بلامنازع خود بدانند. وضعیت زنان تغییر نخواهد کرد، مگر اینکه نهادهای اجتماعی همان آزادیای را که برای رشد خلاقیت و اصالت در مردان فراهم کردهاند، برای زنان نیز فراهم آورند.» این جریان که متأثر از دیدگاههای مارکسیستی زتکین، کولنتای و مهمتر از آن کارل مارکس بود، در دهه نود البته فعالیت بیشتری پیدا کرد و هرچند به لحاظ تئوریک در اندازه نسل پیشین خود چه پیش از انقلاب و چه بعد از انقلاب نبود، اما جسارت ازدسترفته زنان را زنده کرد.
مبارزات زنان ایران در دهه ۹۰
آن چنانکه گفته شد در دهه ۸۰ زنان متمایل به گروههای چپگرا توانسته بودند سازماندهی بهتری داشته باشند، هم گفتمان خود را در دانشگاهها بسط دهند. چهرههایی همچون سپیده قلیان، مرضیه امیری، مریم وحیدیان، ندا ناجی، ملیکا قرهگوزلو لسلا حسینزاده و… عمدتاً در دانشگاهها به گروههای چپگرا نزدیک بودند و در رسانهها نیز پیگیر اخبار کارگری بودند.
در این دوره همچنین نسل تازهای از دختران دانشجو فعالیت میکردند که توانستند بعد از سالها بار دیگر «شورای صنفی دانشجویان» را زنده کنند. چندین کانال تلگرامی با محوریت دختران دانشجو فعالیت میکرد؛ از جمله کانالهای «فتیگ» و «شورای صنفی» که دختران در آن بسیار تأثیرگذار بودند و توانسته بودند جریان دانشجویی را سامان بدهند.
بسیاری از این چهرهها در جریان اعتراضات سال ۱۳۹۶ و پسازآن در اعتراضات آبان ماه ۱۳۹۸ بازداشت شدند و احکام سنگین بالای ده سال گرفتند.
یکی از اتفاقات مهم زنان در دهه ۹۰ پدیده دختران خیابان انقلاب بود که در آن دختران و زنان به نشانه اعتراض به «حجاب اجباری» در ایران با حرکتی نمادین روسری خود را در خیابان از سر برمیداشتند و بعضی از دختران در نقاطی از شهر روی سکو رفته و روسری خود را به نشانه اعتراض بر سر چوب میزدند. ویدا موحد نخستین زنی بود در خیابان انقلاب روسری سفیدش را بر سر چوب کرد. پس از او چهرههای دیگری نیز این کار را انجام دادند. البته تمام این چهرهها بعداً مهاجرت کردند.
۱۴۰۱ و اوج مبارزات زنان ایران
تا پیش از سال ۱۴۰۱ در جریان اعتراضات زنان در کنار مردان قرار داشتند اما از سال ۱۴۰۱ یک شیفت پارادایم مهم در تاریخ مبارزاتی ایران ایجاد شد؛ آن اینکه این بار برای نخستین بار در تاریخ مردسالار ایران، این مردان بودند که در حمایت از زنان به اعتراض برخاستند.
مهمترین وجه اعتراض ۱۴۰۱ زنانه بودن آن بود و این بار زنانی که به «حجاب اجباری» اعتقادی نداشتند، پیشاهنگ اعتراضات و تجمعات خیابانی بودند و عمده شعارها نیز رنگ و بوی زنانه داشت. در جامعه مردسالار و شیعی ایران، این یک استثناء بود؛ کافی است به خاطر بیاوریم که اساساً جرقه اعتراضات ۱۴۰۱ در واکنش به درگذشت غریبانه مهسا امینی در گشت ارشاد بود و حتی چهرههایی که بهعنوان نماد اعتراضات مطرح شدند هم عموماً دختر بودند؛ دخترانی که در تجمعات کشته شده بودند؛ از نیکا شاکرمی و حدیث نجفی گرفته تا سارینا اسماعیلزاده و نسیم صدقی و اسرا پناهی؛ همگی نمادهای زنانه در یکی از مردسالارانهترین کشورهای جهان شدند؛ آن چنانکه میتوان این جمله را درباره آن تصدیق کرد: «هرکس که چیزی از تاریخ بداند، نیز میداند که تغییرات بزرگ اجتماعی بدون شورانگیزی زنان غیرممکن است.» نامه کارل مارکس به لودویگ کوگلمان
ارسال نظرات