نگاهی به زمینه‌های تاریخی زن ستیزی در ایران (۳)

نگاهی به زمینه‌های تاریخی زن ستیزی در ایران (۳)

زنان ایران در سده‌‌های گذشته، در عرصه‌ها‌ی گوناگون زندگی پایین‌دست نگاه داشته‌شده و ناچار به پذیرش وضعیت فرودست خود در جامعه بوده‌اند. یکی از مهمترین حقوقی که از زنان گرفته شده امکان داشتن فرصت‌های تحصیلی بوده است. گرچه ما فقط اطلاعات اندکی درباره میزان با سوادی زنان در قرون گذشته در دست داریم اما یکی از منابع نشان می‌دهد که تا سال ۱۳۰۴ تنها ۳ در صد کل زنان ایرانی باسواد بوده‌اند. در آن زمان در باور عمومی سوادآموزی زنان مخالف قوانین شرعِ اسلام و در نتیجه «خطری برای جامعه» قلمداد می‌شد. این باور از سوی گروه بزرگی از روحانیون به طور مرتب تبلیغ و ترویج می‌شد. مخالفت با آموزش زنان تنها از زاویه باورهای دینی نبود.

بخش پایانی

گروهی دیگر بر این باور بودند که که زنان نمی‌توانند آموزش ببینند و با سواد شوند چرا که مغزشان ظرفیت و استعداد جذب دانش را ندارد. به طوری که الیز ساناساریان در کناب «جنبش حقوق زنان در ایران» می‌نویسد: «باسواد بودن زنان چنان ننگی محسوب می‌شد که بسیاری از زنان باسوادی خود را پنهان می‌کردند.»

اما در طول تاریخ ایرانِ معاصر گروه نه‌چندان بزرگی از زنان با فداکاری‌ها و از‌خودگذشتی بسیار تلاش کرده‌اند تا به فرودستی و فلاکت زنان پایان دهند. آنها دریافته‌ بودند که محرومیت از فعالیت‌های اجتماعی یکی از نتایج عدم آموزش زنان است. این فعالان به خاطر تلاش‌های مسالمت‌آمیز اجتماعی-فرهنگی و سیاسی‌شان بهای سنگینی پرداخته‌اند. این جمله چکیده‌ای از وضعیت زنان در سال‌های پس از مشروطه است که افضل وزیری، از نخستین معلمان مدارس دخترانه در یکی از مقالاتش نوشته بود: «زن را در چادر در خانه مخفی و محبوس کرده و از هر دانشی دور نگاه داشته‌اید و در کار خارج هم شرکت نمی‌دهید، از بردن نامش هم عار دارید و به نام‌های منزل یا بچه‌های خانه از قبیل مادر حسن از او یاد می‌کنید. از حقوق انسانی هم حقی برای او قائل نیستید و تمام حقوق به نفع مردان تعبیر و به مورد اجرا گذاشته می‌شود.» (منبع: دستاوردهای جنبش زنان در دوره مشروطه، اثر مریم حسین‌خواه)

چادر و روبندی که تمام صورت و بدن زن را می‌پوشاند و او بدون این پوشش امکان ظاهر شدن در ملأ عام را نداشت، سنت جاری ایران قرن نوزدهم بود. طاهره قره‌العین، شاعر و دانشمند قرن نوزدهم، اولین زنی بود که در آن دوران تاریک کشف حجاب کرد و بهای شهامت و دانشمندی‌اش را با جان خود پرداخت. او در روز ۱۵ آگوست ۱۸۵۲، به فتوای روحانیون شعیه کشته، و جسدش به چاهی افکنده شد و روی آن با سنگ انباشته گردید. نقل شده است که او در آخرین لحظات زندگی‌اش گفته است: «شما می‌توانید مرا به قتل برسانید ولی نخواهید توانست مانع آزادی زنان بشوید.»

امروز همچنان فریاد طاهره از آن دورها به گوش می‌رسد، که در یکی از اشعار خود ندای آزادی و مساوات نوع بشر را به همراه دارد:

محکوم شود ظلم به بازوی مساوات

معدوم شود جهل ز نیروی تفّرس ۱

گسترده شود در همه جا فرش عدالت

افشانده شود در همه جا تخم تَّونُس۲

مرفوع شود حکم خلاف از همه آفاق

تبدیل شود اصل تباین۳ به تجانس۴.

 

با وجود هزینه‌های سنگینی که زنان در مبارزات خود پرداختند دست از فعالیت‌های سیاسی و فرهنگی خود برنداشتند و در زمینه‌های مختلف، از ادبیات تا عرفان، علوم و ریاضیات، خوشنویسی، نقاشی، شعر، موسیقی، آوازه خوانی، و.... مسیر پیشرفت‌های شگفت‌انگیز را در پیش گرفتند.

جنبش زنان چگونه در ایران شکل گرفت و توانست زنان را از کنج اندرونی‌ها به مدرسه و دانشگاه بفرستد؟

مریم حسین‌خواه در «دستاوردهای جنبش زنان در دوره مشروطه» می‌نویسد: «در زمانی که زنان حق بیرون آمدن از خانه و دخالت در امور اجتماعی را نداشتند، فمینیست‌های اولیه ایرانی که در پی مبارزات ملی‌گرایانه‌ی دوره مشروطه با راه‌اندازی نشریات و انجمن‌های زنان نخستین پایه‌های لرزان جنبش زنان در ایران را بنا نهاده بودند، برای تغییر این وضعیت چهار خواسته اساسی را دنبال می‌کردند: آموزش زنان، تغییر قوانین خانواده، حق رأی و مشارکت سیاسی، و رفع حجاب.»

حسین‌‌خواه در ادامه درباره یکی از موارد مبارزات زنان در جنبش مشروطه‌ می‌نویسد که علیه حجاب اجباری بود. به نوشته‌ی او تعدای از زنان حجاب‌های خود را کنار گذاشتند و در بازار دست به تظاهرات زدند و فریاد زدند: «زنده باد مشروطه… زنده باد آزادی مشروطه که به ما آزادی عطا کرد و ما باید فارغ از هرگونه محدودیت‌های مذهبی باشیم و آن گونه که می‌خواهیم زندگی کنیم.» منبعی که مریم حسین‌‌خواه برای این رخداد معرفی می‌کند همچنین گزارش کرده‌است که این زنان «فاحشه‌هائی بودند اجیرشده توسط مخالفان، تا مشروطه‌خواهان را بدنام کنند و مردم را علیه آنان برانگیزند.» اما نکته اینجاست که درستی و نادرستی ادعای مذکور اهمیت درجه اول ندارد «چرا که پی‌جویی آن زنان دیگر امکان‌پذیر نیست.» و از سوی دیگر مهم این است که هم مشروطه‌خواهان هم مخالفان از پذیرش اینکه اقدام گستاخانه‌ی زنان زیر چتر حمایتی آنان باشد ابا داشتند.

به هر حال نوعی پیوند بین جنبش ملی و جنبش حقوقی زنان وجود داشت. در مراحل نخست جنبش زنان یا از فعالان مشروطه‌خواه و یا از کسانی بودند که خانواده‌هایشان (غالبا پدرا‌نشان) از زمره روشن‌فکران ملی‌گرا محسوب می‌شدند. برای نمونه صدیقه دولت‌آبادی نخستین مدیر مسئول نشریه زنان، بانو امیر صحی ماه‌سلطان یکی دیگر از فعالان به ویژه در عرصه سوادآموزی، محترم اسکندری سازمان‌دهنده اصلی جمعیت نسوان وطنخواه از این دسته بودند. (منبع: جنبش حقوق زنان در ایران، الیز ساناساریان ترجمه نوشین احمدی خراسانی)

این زنان روشن‌فکر و آگاه که معمولا از اشراف و طبقه مرفه جامعه بودند، سوادآموزی را از فرزندان خود آغاز نمودند، آنان را تشویق به آموزش سواد می‌نمودند و سپس دخترانی که برای باسواد شدن باید به مکتب رفته و فقط قرآن می‌آموختند، با تلاش زیاد برای تحصیل و آموزش نوین روانه مدارس نموده، موجب تحولاتی برای تغییر جایگاه فرودست زنان در خانواده و جامعه گردیدند. این زنان، جنبش جدیدی را آغاز نمودند، و به موازات آن برای بالا بردن سطح آگاهی زنان، با تلاشی بی‌وقفه راه مبارزه با بی‌سوادی را در پیش گرفتند. آنها باوجود ‌عدم پذیرش مردان، موقعیت‌هائی هر چند اندک را کسب نمودند.

اندکی پیش از آن و هم‌زمان با تغییر و تحولاتی که در عصر قاجار به وقوع پیوست اولین مدارس نوین در ایران توسط چند مبلغ مذهبی آلمانی از هیئت تبلیغی Basell Mission در حدود ۱۸۳۰ میلادی در تبریز تأسیس شد. اما این مدرسه دوام نیاورد و بعد از سه سال به علت کمبود دانش‌آموز تعطیل گردید. بعد از آن میسیونرهای مسیحی برای مسیحیان مدارس پسرانه و بعد دخترانه در اطراف ارومیه، به شرط ‌عدم شرکت دختران مسلمان تأسیس کردند. بعدها کشیش‌های لازاریست فرانسوی، (فرقه‌ای مسیحی) مدارس دیگری در سایر نقاط تأسیس و تعدادی دانش‌آموز مسلمان هم شرکت می‌کردند. با ورود آموزش نوین میسیونرهای مسیحی و بیداری روشن‌فکران جامعه تعداد این مدارس بیشتر و تعداد شرکت‌کنندگان در این مدارس رو به افزایش نهاد. در ادامه آنها برای جذب بیشتر دانش‌آموزان مسلمان، مدارس را غیرمذهبی کردند تا آنجا که در یک مدرسه از ۱۴ دانش‌آموز فقط سه نفرشان ارمنی و بقیه مسلمان بودند. دیگر اینکه ۲۰ عضو دربار سلطنتی قاجار به طور رایگان در یکی از این مدارس تحصیل کردند و ناصرالدین میرزای ولیعهد یکی از این بسست نفر بود. لازاریست‌ها، تا سال ۱۸۴۸ میلادی ۲۶ مدرسه پسرانه با مجموع ۴۰۰ دانش‌آموز و ۶ مدرسه دخترانه داشتند. (منبع: مدارس فراموش شده -سُلی شاهوار)

در قسمت دیگری از این کتاب آمده: در وضعیت فرهنگی و تجمعاتی زنان نیز تغییرات اساسی رخ داد. از سال ۱۸۵۶ فرقه دیگری به نام هیئت دختران نیکوکار به لازاریست‌ها پیوست و با همکاری یکدیگر مدارسی برای پسران و دختران تأسیس نمودند. اولین مدرسه دخترانه توسط فرانسویان در تهران به نام سنت جوزف درسال ۱۸۷۵م، افتتاح گردید. تعداد این مدارس در ارومیه به ۲۶ مدرسه پسرانه و ۱۰ مدرسه دخترانه رسید که به ترتیب  ۴۱۸ و ۴۰۰ دانش‌آموز داشت. همین هیئت در سال ۱۹۰۰م، مدرسه ژاندارک را پایه‌گذاری و مدارس دیگری را نیز تأسیس نمودند. به تدریج ارامنه، اقلیت‌های مذهبی، همچون زرتشتیان، یهودیان، به اهمیت سوادآموزی پی‌برده شروع به تأسیس مدارس نمودند. بهائیان، که از آغاز پیدایش کسب علم و دانش را یکی از فرائض می‌شمردند به دشمنی‌های موجود، در خانه‌ها کلاس‌های سوادآموزی دایر نموده و کودکان را آموزش می‌دادند اما به دلیل کمبود معلم اکثریت بی‌سواد باقی می‌ماندند. در عین حال اکثریت مردم شیعه مذهب ایران نیز تا پایان قرن نوزدهم از چنین شرایطی محروم بودند، اما نیاز و تقاضای فزاینده مردم مسلمان شیعه که خواستار آموزش نوین برای اطفالشان بودند راه را برای ابتکارات فردی مسلمانان هموار ساخت.

از تحولات دیگر که می‌توان در این دوره نام برد، شرکت در امور اجتماعی، سیاسی و تشکیل احزاب بود که از همین دوره آغاز گردید. همچنین در فعالیت‌های فرهنگی زنان تغییرات عمده‌ای بوجود آمد. راه‌اندازی مدارس دخترانه و حق تحصیل زنان فراگیرترین خواسته فعالان زن دوران مشروطه بود... مثلا در همان دوران اواخر قرن نوزده و اوائل قرن بیستم، مدارسی در نقاط مختلف ایران بر روی زنان مفتوح و تدریجاً افکار عمومی پذیرای ضرورت کسب سواد و علم و دانش برای زنان گردید. در اثر رشد سواد و ورود به عرصه‌های عمومی، زمینه مناسب برای شرکت ایشان در امور اجتماعی نظیر تهیه روزنامه‌ها و مجلات و تشکیل اجتماعات تربیتی زنان میسر گردید. البته باید اشاره نمود که زنان در عصر ناصرالدین شاه و قبل از مشروطیت در دوره مظفرالدین شاه وقتی عرصه را بر خود تنگ یافتند جبراً فعالیت سیاسی خودرا آغاز نمودند. (منبع: مدارس فراموش شده -سُلی شاهوار)

اما مانع بزرگ در راه شرکت هرچه بیشتر زنان، بی‌سوادی و عدم آگاهی از حقوق اجتماعی خود بود چراکه برای توده‌ی زنان، تسلط مردانه امری پذیرفته بود و برده‌وار به زندگی و خدمت به خانواده ادامه می‌دادند. در حالیکه زنان روشن‌فکری که برای هویت خود ارزش قائل بوده، همواره برای برون‌رفت از آن موقعیت تلاش می‌نمودند، با وجود مخالفت‌های درونی و بیرونی، بالاخص روحانیون، چاره این مشکلات را مبارزه دانسته و اولین قدم در راه رفع محدودیت‌ها را کسب سواد و آگاهی از حقوق خود و دنیای خارج از خانه یافتند. یکی از زنان پیشرو این تاریخ طوبی خانم رشدیه بود که مدرسه دخترانه‌ی «پرورش» را درسال ۱۹۰۳-۱۹۰۴ در تهران تأسیس کرد. مدرسه خانم رشدیه فقط چهار روز دوام آورد و با مخالفت شدید و صدور فتوائی که این مدرسه بر خلاف اصول شیعه اسلام است تعطیل گردید. سه سال بعد بی‌بی خانم استرآبادی، از پیشگامان احقاق حقوق زنان، و بنیانگذار نخستین مدرسه دخترانه در ایران پس از تلاش‌های فراوان موفق شد نخستین مدرسه دخترانه ایران را با نام مدرسه دوشیزگان در سال ۱۲۸۵ هجری شمسی تأسیس کند... تأسیس مدرسه دختران در ایران با موجی از مخالفت‌ها مواجه شد. (منبع: مدارس فراموش شده، سلی شاهوار)

پس از چانه زنی‌های بسیار در نهایت به بی‌بی خانم با رعایت دو نکته اجازه دادند مدرسه را راه بیاندازد. نخست باید تابلوی مدرسه را پائین بیاورد. در شرایط پذیرش دختران تغییراتی به وجود بیاید و به جای پذیرش دختران هفت تا دوازده‌ساله تنها از دختران چهار تا شش‌ساله ثبت‌نام به عمل بیاورند. تا آغاز انقلاب مشروطیت در دسامبر ۱۹۰۵میلادی، مدارس دخترانه در تهران صرفا مدارس خارجی بودند اما در سال ۱۹۰۸ مدرسه دخترانه ناموس توسط خانم طوبی آزموده، یکی دیگر از زنان پیشرو آن دوران افتتاح شد. طوبی آزموده که شاهد تجارب تلخ بی‌بی خانم بود، در منزل شخصی مدرسه ناموس را تأسیس کرد. (منبع: انقلاب مشروطه و جنبش زنان، پرتال جامعه‌شناسی دانشگاه تهران)

مدرسه تأییدیه دوشیزگان وطن، دومین مدرسه دخترانه‌ای بود که در اوایل سال ۱۹۱۱میلادی توسط یک خانم بهائی به نام منیره خانم آیادی تأسیس گردید و چند تن از دختران بهائی من‌جمله اشراقیه خانم ذبیح و قدسیه خانم اشرف از شاگردان این مدرسه بودند. سال‌ها بعد، پس از تأسیس مدرسه تربیت بنات، اشراقیه خانم به تدریس مشغول شد و خانم اشرف برای تحصیل به آمریکا رفت. وی نخستین دختر ایرانی بود که در آمریکا به دانشگاه راه یافت. در آن زمان که زنان ایرانی در پس حجاب و روبند چهره خود را از انظار پنهان می‌کردند ورود این دختر بی‌حجاب ایرانی که به قصد تحصیل به آمریکا رفته بود غوغائی در میان خبرنگاران افکند. قدسیه خانم در دانشگاه کلمبیا ثبت‌نام نمود و چند سال بعد موفق به اخذ مدرک فوق لیسانس در رشته هنر و علوم انسانی شد.

بعد از آن در ماه می‌۱۹۱۱یک مدرسه دخترانه بهائی دیگری به نام مدرسه تربیت بنات باز شد. در سال‌های بعد مدارس دخترانه بهائی بیشتری در شهرها، مراکز استان‌ها و روستاهائی که ساکنین بهائی آن زیاد بودند افتتاح شد. مظفرالدین شاه یا بر اثر استدلال و یا به لحاظ اینکه خود به لزوم گسترش مدارس نوین باور داشت، از تأسیس این مدارس در ایران پشتیبانی نمود که احتمالاً به فرایند اصلاحات و بخصوص اصلاحات آموزشی و هم چنین به حمایت خود مظفرالدین شاه مرتبط باشد. به روایت تاریخ در آن زمان که روابط شرق و غرب رو به گسترش بود و بعضی از جوانان از طرف دولت یا شخصا، اقدام به سفر برای تحصیل در دانشگاه‌های معمولا فرانسه و یا آلمان می‌نمودند، با بازگشت آنان، و ورود افکار نو بینش جدیدی در درون جامعه در حال شکل گرفتن بود و حکومت و مردم متوجه عقب ماندگی خود و پیشرفت ممالک دیگر اروپائی شده بودند. بنا به ضرورت، پیشرفت ایران را منوط به تشویق جوانان به تحصیل و سوادآموزی دانسته، تحول گسترده‌ای در گشودن مدارس جدید ایجاد گردید. در این میان گروه‌‌های بزرگتری از زنان شروع به مبارزه و تلاش برای هموار نمودن موانع نمودند. (منبع: مدارس فراموش شده، سلی شاهوار) / پایان

توضیحات:

۱ تفرس: باهوشیاری دریافتن

۲ تجانس: دوستی و موانست

۳ تباین: جدا شدن از یکدیگر اختلاف داشتن -تفاوت

۴ تجانس: از یک جنس بودن

ارسال نظرات