به گزارش هفته، لطفاله منصوری که نام لطفی منصوری را برای خود انتخاب کرده بود، کارگردان و مدیر اپرا بود که اوج موفقیتش در این حرفه، میان سالهای ۱۹۷۶ تا ۲۰۰۱ بود که مدیریت کمپانی اپرای کانادا و اپرای سانفرانسیسکو را بر عهده داشت. او همچنین پایهگذار «برنویس» در اپراست -برنویس در بالای صحنه اپرا، به هنگام اجرای بازیگران، ظاهر میشود تا تماشاگران بتوانند متن اپرا را دنبال کنند.
لطفی که فرزند حسن منصوری و مهری جلیلی بود در ۱۵ ژوئن ۱۹۲۹ در تهران زاده شد و در دبیرستان زردشتیان، فیروز بهرام، درس خواند.
خانوادهاش او را به آمریکا فرستادند تا پزشکی یا اقتصاد یا مهندسی بخواند، ولی او که شیفتهی هنر بود، هر چند در در لسآنجلس کالیفرنیا روانشناسی خواند و در میان سالهای ۱۹۵۷ تا ۱۹۶۹ در همان جا به مقام استادیاری رسید، ولی چون دلبستهی موسیقی بود، در همهی کلاسهای موسیقی دانشگاهش شرکت کرد. این علاقه شاید به این دلیل بود که مادرش هنرجوی ابوالحسن خان صبا بود و نزد او ویولن را آموخته بود.
منصوری در سال ۱۹۵۴ با مارجری تامپسون ازدواج کرد، ازدواجی که حاصلش دختری به نام شیرین بود.
او به تئاتر و سپس سینما و تلویزیون رو آورد و سرانجام هم اپرا را پیدا کرد و شیفتهی آن شد.
در اواخر دههی ۵۰ میلادی حرفهی کارگردانی را با تولید «کوزی» (Cosi) در لسآنجلس آغاز کرد و پس از آن چندین نمایش تئاتر موزیکال را روی صحنه برد.
در دههی ۶۰ (از ۱۹۶۰ تا ۱۹۶۶) در اپرای زوریخ کارگردان صحنه بود و چندیش کار موفق را به انجام رساند. از ۱۹۶۶ تا ۱۹۷۶ همین حرفه را در اپرای ژنو دنبال کرد و همزمان کارهایی را در آمریکا نیز با موفقیت روی صحنه برد.
او همچنین در زمان شاه و در آن سالهایی که اپرای تهران تازه به راه افتاده بود، به دعوت دفتر اپرای تهران به ایران آمد و "کارمنِ" بیزه و "آیدا"ی وردی را در تالار رودکی به روی صحنه آورد.
او دربارهی پیشزمینههای ساخت و پرداخت کمدی موزیکال در ایران گفته بود که «باید متن و موسیقی مورد استفاده ایرانی باشد و از سنتهای قدیمی خودمان مایه بگیرد. مثلا تئاترهای روحوضی دستمایه بسیار خوبی برای ساختن کمدی موزیکال است. ما همه عوامل اساسی لازم برای ایجاد اپرا را در اختیار داریم. تنها باید این عوامل را با ترکیبی درست و منطقی عرضه کرد.»
فعالیت منصوری در کانادا هم در خلال سالهای ۱۹۷۶ تا ۱۹۸۸ بود که سمت مدیرکلی کمپانی اپرای کانادا (Canadian Opera Company) در تورنتو را داشت. در همین انتاریو و در سال ۱۹۸۳ بود که سیستم برنویس را به اپرا معرفی کرد.
پس از تورنتو، در سال ۱۹۸۸، به سانفرانسیسکو رفت و به عنوان چهارمین مدیر این اپرا خدمت کرد. در همین سمت بود که چندین اپرا که تحسین منتقدان را برانگیخت روی صحنه برد که از آنها میتوان به مرگ کلینگ هافر جان آدامز (۱۹۹۲)، روابط خطرناک کنراد سوزا (پاییز ۱۹۹۴)، هاروی میلک اثر استوارت والاس (۱۹۹۶)، اتوبوسی به نام هوس اثر آندره پروین (پاییز ۱۹۹۸)، و مرد مرده راه میرود از جیک هگی (پاییز۲۰۰۰) اشاره کرد. این تولیدات برای او شهرت وافری در آمریکا به هم زد، ولی سرانجام در ۲۰۰۱ کنارهگیریاش را اعلام کرد.
او در گفتوگویی با سان فرانسیسکو کرونیکل، دربارهی کتاب خاطراتش با عنوان «لطفی منصوری: سفر اپراگونه»، به تنهاییاش در جهان اپرا اشاره کرده و گفته است: «38 سال با اپرای سان فرانسیسکو همکاری کردم، اما این احساس را داشتم که این مردم مرا نمیشناسد.»
او سرانجام پس از طی یک زندگی پرفراز و نشیب در تهران، زوریخ، ژنو، تورنتو و سانفرانسیسکو، در ۳۰ اوت ۲۰۱۳، در ۸۴ سالگی، بر اثر سرطان لوزالمعده درگذشت، در حالی که در جهان اپرا با کارهای به یاد ماندنیاش ماندگار شد.
منابع: وبسایتهای lotfimansouri، bbc، imdb، bruceduffie، elmnet، ensani، digitalarchive
https://web.archive.org/web/20130127224618/http://www.lotfimansouri.com/
https://www.imdb.com/name/nm0543976/
http://www.bruceduffie.com/mansouri.html
https://elmnet.ir/article/1866048-57432
http://ensani.ir/file/download/article/20120504121209-6099-919.pdf
https://www.bbc.com/persian/arts/2013/09/130904_l51_mk_opera_lotfi_mansouri
https://digitalarchive.tpl.ca/people/51086/mansouri-lotfi/objects
ارسال نظرات