به گزارش هفته، او به درخواست سیبیسی که از برندگان جایزه ادبی Governor General's 2022 خواسته تا مطلبی با موضوع درمان بنویسند به «قفس نامرئی» پرداخته و داستان پرندهای را تعریف کرده که سالها در قفس اسیر بوده و برای زنده ماندن ناچار بوده که پذیرای زخمهایی شود. سپس روزی فرارسیده که در قفس باز شده و پرنده به آزادی رسیده، ولی با آن همه زخم، با همهی آرزویی که دارد، توان پرواز کردن ندارد. چون او باید نخست زخمهایش را درمان کند و سپس برای اوج گرفتن پرواز کند.
این تجربهی هر نویسنده، تصویرگر و فرد خلاقی است که برای زنده ماندن باید زیر سایه استبداد با محدودیتهای فراوان کار کند و دست به خودسانسوری بزند. محدودیتهای شدید و خودسانسوری به خلاقیت، ذهن و حتی روح هنرمند آسیب میزند.
کاظمی نوشته است: «تصور کنید پرندهای پرجنبوجوش را که سرشار از شوق به پرواز است، ولی مدت زمان زیادی است که در قفس اسیر شده. برای زنده ماندن سالها ناچار شده که با زخمهای جسم و روحش کنار بیاید. این پرنده روزی را منتظر است که درِ قفس باز شود و آزادی را در آغوش گیرد. او هر روز رویای این لحظه را میبیند و تصور میکند که چگونه در آسمان اوج خواهد گرفت. اما وقتی آن دم فرامیرسد و درِ قفس باز میشود، او به سختی پر میکشد، چون زخمهایش باید التیام یابند.
این حکایت من و همهی افراد خلاق است که برای زنده ماندن ناچار بودند که به فعالیتشان زیر سانسور گسترده ادامه دهند. کموبیش همهی شغلها در ایران، به ویژه شغلهای مرتبط با رسانه، تحت کنترل شدیدند تا به ایدئولوژی رژیم اسلامی پایبند باشند. سانسور سیستمی چندلایه و گسترده است که همه را از نویسندگان، مترجمان و ناشران گرفته تا تصویرگران، فیلمسازان و هنرمندان کنترل میکند. محدودیتها و ممنوعیتها به گونهای تنظیم شدهاند که هر اثری بازتابدهندهی ایدئولوژیای باشد که رژیم قصد ترویجش را دارد و هر تصویر و محتوایی جز این درجا سرکوب و در نطفه خفه میشود. این نظام آن قدر قوی است که هنرمندان چارهای جز پذیرش و تن دادن به سانسور ندارند، وگرنه بسته به خط قرمزی که رد کردهاید باید پی عواقبش را هم به تن بمالید - مجازاتهایی که از ممنوعالکاری گرفته تا تبعید و زندان را در بر میگیرد.
ماهیت کار تصویرگران به گونهای است که سانسورگران به راحتی میتوانند اجازه انتشار تصویر را ندهند و هنرمند را مجبور کنند تا بارها و بارها تصویرسازی کند تا شاید به یکی از آنها اجازهی چاپ دهند. بنابراین، اغلب تصویرگران بیشتر زمانشان را درگیر مبارزه با سانسور و در عین حال اتلاف دائم وقت و انرژیشان میکنند. از آن جا که آنها به مرور زمان با محدودیتها آشنا میشوند اندکاندک به سازشی با این مقوله میرسند و دست به خودسانسوری میزنند. خودسانسوری زخمی است که بر خود و هویت هنریتان وارد میکنید.
در حوزهی کاری من، در میان تمام مسائل ممنوعه، بدن زن حساسترین خط قرمز بود و هست. حجاب یکی از اصلیترین مفاهیمی است که نظام اسلامی آن را ترویج میکند. سالهاست که حجاب بر زنان ایرانی و هر عکسی که قرار است معرف آنها باشد، تحمیل شده، حتی بر دختران کوچک در تصویرسازیها و نیز شخصیتهای کارتونی زن. من آن زمان با این اجبار مبارزهها کردم. به یاد دارم که در یکی از کارهایم شخصیتها زن بودند و من آنها را به صورت کرم طراحی کردم. در واقع کاراکترها را کرم انتخاب کردم تا به بحث حجاب و مشکلات احتمالی فرم بدن خانمها نپردازم، اما ناشر گفت که کرمها هم باید حجاب و آستین داشته باشند!
سانسور فقط محدود به حجاب نبود. خیلی مسائل ممنوعه دیگر هم بود که مطمئنم امروز هم وجود دارند.
بعد از مهاجرتم به کانادا بالاخره آن آزادی را که در پیاش بودم یافتم. اما در شش ماه نخست نمیتوانستم بدون خودسانسوری کار کنم. دریافتم تمام تصاویری که در ایران از افراد کشیدهام حسی ندارند. محدودیتها از بین رفته بودند، اما اثر طولانیمدت نامرئی آن خطوط قرمز، همچنان ذهن من را محدود میکردند. انگار خلاقیتم را از دست داده بودم.
برای شناختن دنیای جدید اطرافم وقت گذاشتم. سعی کردم در جامعه ادغام شوم و شروع کردم به کشیدن مردم در پارکها، سواحل و هر جا که میتوانستم بدنها را در آزادی ببینم. باورم نمیشد که اجازه داشته باشم مردم را با حیوانات خانگیشان بکشم، مخصوصا سگهایشان را که در جمهوری اسلامی ممنوعاند. من در برخی از گروههای طراحی، به ویژه دورههای طراحی عریان، در دانشگاههای هنر شرکت کردم. این به راستی روند درمانی برایم بود که به من کمک کرد هویت هنری و سبک طراحیام را پیدا کنم. شاید این زخمهای گذشته است که کاری که اینک انجام میدهم را چنین برایم مهم کرده است. زخم جایی است که از آن نور به تو وارد میشود و این پاسخ شمس به پرسش مولانا در این باره است.»
ارسال نظرات