هفته گذشته، دانشگاه کارلتون، میزبان کنفرانسی بزرگ با سخنرانانی مطرح بود که توسط کمپین «زن ایرانی-زندگی-آزادی» اتاوا-گاتینو و با مدیریت پروفسور ابراهیم کریمی و همکاری کاوه شکوری، تحت عنوان «وحدت در تنوع میان ایرانیان» برگزار شد.
بیشتر سخنرانیها و بحثها به زبان انگلیسی بود اما افرادی هم بودند که به زبان فارسی، ترکی و کردی صحبت کردند که خود نشانگر تنوع در اجرای برنامه و انتخاب افراد از گروهها و دیدگاهها متفاوت بود.
آنچه در ادامه میآید، خلاصهای است از موارد مطرح شده -و البته صحبتهای بیشتر افراد شرکت کننده- در این رویداد است و شما میتوانید کامل آن را در یوتیوب و کانال پروفسور کریمی مشاهده کنید.
کوتاه درباره پروفسور کریمی
پروفسور ابراهیم کریمی از برگزارکنندگان اصلی این برنامه بودد. ایشان متولد ۱۹۷۷ در سقز (استان کردستان) است. تحصیلات خود را تا مقطع کارشناسیارشد رشته فیزیک در ایران به پایان رساند و برای ادامه تحصیل در مقطع دکترا به ایتالیا مهاجرت کرد. پس از اخذ دکترا و پژوهش در اتحادیه اروپا در سال ۲۰۱۲ به کانادا مهاجرت کرد. کریمی جوایز بسیاری را در این سالها از آن خود کرده است اما یکی از مهمترین آنها، مدال هرتزبرگ از انجمن فیزیکدانان کانادا در سال ۲۰۲۰ بود. |
مایکل پارسا، نماینده پارلمان کانادا: آزارهای طولانی و تولد جبهه متحد علیه رژیم
همه ما در اینجا برای هدف مشترکی گرد هم آمدهایم؛ ایجاد تغییرات مثبت در ایران، حمایت از مردم صلحدوست ایرانی که برای حقوق اولیه خود و برای پایان دادن به ظلم و چالشهای اقتصادی به خیابانها آمدهاند. ما در این مکان؛ افراد بسیار زیاد با سوابق و تجربیات و مهارتهای گوناگونی را داریم؛ پروفسور، وکیل، فعال (مدنی) و… که همه با هم یکی شده این برای ایجاد تغییر در ایران برای ایرانیان.
آزارهای طولانی (جمهوری اسلامی) همه ما را به عنوان یک جبهه متحد علیه رژیم گرد هم آورده است. بیشتر ما قساوت این رژیم شیطانی را تجربه کردهایم و تصمیممان را هم گرفتهایم. ما به اینجا رسیدهایم که اگر متحد شویم دستاوردهای بیشتری را نسبت به زمانی که به صورت فردی کار میکنیم؛ برای مردم ایران بدست میآوریم.
مردم مطالبهشان را مطرح و خواستار تغییر رژیمی هستند که همواره اقلیتها و انسانهای بیگناه را آزار داده است، از بهاییان گرفته تا افراد LGBT و اعضای قوم و قبیلهها و… چراکه آنها همگی، همدیگر را دوست دارند و رژیم موفق به چند دسته کردنِ مردم نشده است.
این مردم دیگر با سرکوب رژیم ساکت نمیشوند. خیلیها (در این سالها) برای آزادی، کشته شدند که مرگشان تنها برای عزیزان و خانوادههایشان، یک تراژدی نبود. بلکه برای همه کسانی که برای آینده بهتر در حال مبارزه هستند، یک تراژدی بود.
استقامت مثالزدنی و عزم مردم، توجه همه دنیا را به خودش جلب کرده است. جامعه بینالملل شروع به حذف این رژیم کرده است، مثالهایاش (اخراج از) کمیسیون مقام زن (سازمان ملل) و به تازگی هم اقدام پارلمان اروپا در شناسایی «سپاه پاسداران» به عنوان گروهی تروریستی است.
همیشه رسیدن به آزادی و دموکراسی (در جامعه دیکتاتوری)، دور از ذهن به نظر میرسد، اما شدنی است و ما روزی شاهدش خواهیم بود، به شرط اینکه در کنار یکدیگر بمانیم. آن وقت است که دیگر پزشکی به خاطر اینکه وظیفهاش را انجام داده، کشته نمیشود، آن وقت است که ۱۷۶ مسافر که در میانشان درخشانترین و خوشفکرترین افراد هستند، کشته نمیشوند.
رویا طلوعی، فعال حقوق بشر و حقوق زنان: انقلابی به نام «زنان» و به کام «مردان»
انقلابی به نام «زن» در جریان است اما «مردسالاری» مرکزگرا خیلی سعی میکند که آن را به کام خودش بکند. عرصه سنتی سیاسی ایران، مرد سالار است. شما میتوانید عکسهای تظاهرات زنان ۱۳۳۰ را در اینترنت ببینید که از همان زمان پلاکاردهایی را حمل میکردند که میگفتند، آنها هم میتوانند نقش سیاسی داشته باشند و این خواست را زنان داشتند. اما هنوز بعد از گذشت هفتاد و اندی سال، ما میبینیم عرصه سنتی سیاسی در اختیار مردسالاری است و حضور زنان زیر سقفهای شیشه و بیشتر نمایشی است.
من در یک توییت، به حزب دموکرات پیشنهاد کردم که یک آپدیت جدی (در قوانینشان) لازم دارند تا از غالب سنتی و پدرسالار در بیاید، وقتی انقلابِ زنان است؛ ۵۰ درصد رهبری را به زنان بدهند و زنان سیاسی باید دبیر کل و سخنگو این حزب و دیگر احزاب باشند. تعلل بیشتر از این به ضرر احزاب و (به کل) این جنبش میشود.
در انقلاب ژینا -انقلاب زنان- دلایل بسیاری بسترساز این انقلاب بودهاند اما جنبش زنان، نقش بسیار مهم و عمدهای داشته است. جنبش زنان ایران، کردستان و دیگر مناطق ایران هرچند به تأسی از جنبش جهانی زنان بوده است اما خواص و ویژگیهای خودش را هم دارد. این جنبش، دارای ویژگیهای مدرن، شبکهای، تا حدود زیادی در برگیرنده، فاقد رهبری هرمی و دارای ویژگی فرهنگسازی و آگاهی بخشی است.
نقاط منفی هم این جنبش دارد. یکی از مواردش، «سلبریتی گرایی» در خیزش است و یکی از مشکلاتش عدم آگاهی فمینیستی (آنها) است و به همین دلیل خیلی راحت، سلبریتی میتواند، مورد استفاده ابزاری مردسالاری سیاسی قرار بگیرد و اشکالات مردسالاری سال ۵۷ را به وجود بیاورد. ما با رژیم بسیار سفاکی روبرو هستیم و خستگی و فشار هرچه بیشتر میشود، در معرض این خطر قرار میگیریم -که مانند انقلاب سال ۵۷- بگوییم، این رژیم برود و هرچه باداباد.
صالح کامرانی، وکیل و فعال حقوق بشر: فارسها و تعیین حق برای غیرفارسها
یکی از مشکلات مطرح در این سالها؛ باور فارسهاست به اینکه میتوانند برای غیرفارسها تعیین حق کنند. حتی در ادبیات ۹۶ساله فارسی هم شاهد این موضوع هستیم و به غیر از نویسندگانی معدودی چون جلال آل احمد، کمتر نویسندههایی دیدیم که به مسئله غیرفارسها اشاره کرده باشند.
این باور -که فارسها حق تعیین حق برای غیر فارسها را دارند- از جمله گرههایی است که هنوز باز نشده است و باز شدن این گره، سرعت تغییر بنیادین امروز ایران را که شکل انقلابی به خودش گرفته است، میتواند شدت ببخشد.
آرام- نویسنده بلوچ: کنشِ سیاسی افراد به حاشیه رانده شده
ایران کشوری پهناور با ادیان، ملتها، زبانها فرهنگها، ادیان و عقاید سیاسی است و هرگونه تلاش برای کتمان این واقعیت، (نشانِ) سرکوب، تبعیض و نژاد پرستی است.
ملت بلوچ توسط دولت مرکزی همیشه به حاشیه رانده شده است و با نمایندگی محدود در امر سیاست منطقه و با توسعه اقتصادی ضعیف، در معرض استثمار قرار گرفته است. تمرکز دولت بر استخراج منابع طبیعی به تخریب محیط زیست بلوچستان و جابه جایی نابرابر ثروت شده است.
هزاران بلوچ نه به شهروندان درجه دوم بلکه عملا به موجودات نامریی تبدیل شدهاند. فهم موقعیت فعلی بلوچستان بدون در نظر گرفتن ستمهای چند لایه، محسوس و نامحسوس در این جغرافیا و ابعاد پیچیده آن ممکن نیست. بنابراین دادخواهی که ما به دنبال آن هستیم، پرسشهای بنیادینی را مطرح میکند و کنشی سیاسی است که با رنج، آغاز میشود و کورسویی در تاریکی و تباهی استبداد و اقتدارگرایی است.
این جنبش با توجه به شرایط تاریخی و گفتمانی این روزها؛ راه تازهای را بر (خواستههای) مردم بلوچ گشوده است و روی مسایلی تاکید دارد که دولتهای گذشته در ایران هیچ کاری برای رفع آنها نداشتهاند اما با وعدههای گوناگون، رای مردم بلوچ را به نفع خود تصاحب کردند.
آینده ملل غیر فارس به شکل حکومت آینده ایران بستگی دارد، لازم است که یک برنامه علمی، بلندمدت و جامع، برای تکثر قدرت در ایران داشته باشیم، به طوریکه جمهوری اسلامی را به آخرین حکومت مرکزگرا و اقتدارگر در تاریخ ایران تبدیل کند و این امر مهمترین گام در راه تحقق دموکراسی در ایران است.
رضا مریدی، سیاستمدار: ایران دموکراتیک با حکومتی غیرمتمرکز
موضوع این گردهمایی «اتحاد و اتفاق ایرانیان در تکثر»شان است و من با همین موضوع شروع میکنم. لازم است به این موضوع اشاره کنم که در ایران هیچ وقت سرشماری که نشان بدهد، آمار هر تبار به چه میزان است، انجام نگرفته است. اما از آنچه برآورد میشود هیچ تبار و قومیتی در حداکثر نیستند و بسیاری معتقدند ایران، کشوری چند تباری و قومیتی است.
تبار، قوم، ملت، ملیت و…هم کلماتی است که باید به آنها دقت بیشتری شود و متخصصین بگویند که واژهای که معنای درستتری را در زبان فارسی متبادر کند، کدام است تا موجب سوءتفاهم و نگرانی نشود.
در کانادا ما کلمه subnation را استفاده میکنیم که به معنای مردمی هستند که در طول تاریخ، جغرافیای خاصی خودشان را داشتهاند، مانند مردم آذربایجان یا ترکهای قشقایی و گیلیک و بلوچ و بختیاری و لر و کرد و… که میشود آنها را یک ملیت به حساب آورد. اما کلمه قوم، گروهی از مردمان هستند که منطقه جغرافیایی خاصی ندارند مانند هموطنان ارمنی، آسوری و کلیمی و افغانهای ایرانی و ایرانیان آفریقاییتبار.
در نتیجه «ملت ایران» از ملیت و قومهای مختلف تشکیل شدهاند و در گذر تاریخ در این قسمت کره زمین، دورشان خط کشیده شد و همه مردم دنیا و سازمان ملل آن را به نام «ایران» پذیرفتند.
اما ضمن قبول این مطلب باید حساسیتهای ملیگرایانه احساسی و افراطیگرایانه را کنار بگذاریم و به حقایق و واقعیتها بچسبیم و ببینیمم چگونه میتوان کاری کرد که این ۸۵ میلیون ایرانی در کنار هم با آسایش و آرامش و صلح و صفا زندگی کنند و در آبادانی کشور؛ همه ایرانیان، سهم داشته باشند.
ما مردمان در ایران باید همگی، همدیگر را بپذیریم، درست است که در طی یکصد سال اخیر میخواستند، ایران را (تنها) فارسستان کنند، اما ایران نه فارسستان است، نه ترکستان، نه بلوچستان، نه عربستان و… ایران مجموعهای همه اینهاست. اگر به این موضوع از دید نژادپرستانه و فاشیستی و برتریطلبانه نگاه نکنیم؛ علت قدرت و توانایی ایران را از همین تکثر تباری، قومی و ملیتی میبینیم.
اگر روزی در ایران، حکومت دموکراتیک و برخواسته از اراده مردم تشکیل و به وسیله انسانهای عاقل، بالغ و با دید جهانی اداره شود، این کشور میتواند مرکز ثقلی باشد برای کشورهایی که با ما فرهنگ تاریخی مشترکی دارند، مانند کشورهای عربی، کشورهای آسیای مرکزی، پاکستان، افعانستان، گرجستان، ترکیه و…
از آنجایی که کشور ایران، جامعهای متکثر و بزرگ است قطعا باید به صورت غیرمتمرکز اداره شود. روشی که در دوره پهلوی و جمهوری اسلامی بود، در ایران دموکراتیک آینده؛ کارایی نخواهد داشت.
بعضیها میگویند غیرمتمرکز، فدرال، خودگران و ... هر کلمهای که میخواهند پیدا کنند ولی قطعا مناطق ایران باید به وسیله مردم خودشان اداره شود و مسائل داخلی خودشان مانند آموزش و پرورش، دانشگاه، توریسم و کشاورزی و… دست مردم محلی باشد. در آینده ایران، قدرت باید تقسیم شود چراکه یکی از اصول دموکراسی است.
(در این سیستم) وزارت امور خارجه، بانکداری، قضاوت و دادگستری و کشتیرانی و هواپیمایی و… هم میتواند به عهده دولت مرکزی باشد/در ایران آینده، حتما باید سه دولت موازی تاسیس بکنیم، دولت مرکزی، استانها و شهری که کاملا موازی همدیگر عمل کنند.
زیور بختیاری، پزشک و شاعر: بریدن ناف با فقر فرهنگی
دختران در بلوچستان، مشکلات زیادی برای درس خواندن دارند، بسیاری از آنها خیلی زود ازدواج میکنند و حتی اصلاحی به نام «ناف بریدن» در آن منطقه است به این شکل که اگر دو زن باردار باشند به صورت همزمان و یکی دختر و یکی پسر داشته باشند؛ آنها را در زمانی که اصلا به دنیا نیامدهاند، به عنوان زن و شوهر همدیگر اعلام میکنند.
کودک همسری در این استان بسیار زیاد است و رتبه سوم را در ایران دارد. (اگر اشتباه نکنم.) دختران ازدواج میکنند؛ درحالیکه از از زندگی و سکس چیزی نمیدانند و باردار میشوند و باید مادری کنند در حالیکه خودشان نیاز به مراقبت دارند.
مردان هم دچار مشکلات هستند. آنها برای امرار معاش به سوختبری یا کولبری -مانند مردمان کردستان- و یا مواد مخدر رو میآورند و در این راه جانشان را از دست میدهند در حالیکه زن و بچههایی از آنها میمانند. این زن، باید با خودسرپرستی روزگار خودش و کودکانش را بگذراند. برخی سوزندوزی میکنند؛ عدهای قالیبافی، بعضیها در خانه دیگران کار میکنند و البته گروهی هم تنفروشی میکنند. این معضل به شدت در حال افزایش است.
همه اینها در شرایطی رخ میدهد که حکومت به این منطقه رسیدگی نمیکند. بهانهاش هم ناامنی است که موجب میشود، در این منطقه سرمایهگذاری صورت نگیرد و اشتغالی هم ایجاد نشود.
احمد حمید، وکیل عرب-اهوازی: جمهوری اسلامی و ادامه نقض حقوق بشری ۱۰۰ساله
متأسفانه نتیجه انقلاب ۱۹۷۹ به بیراهه رفت. انقلابی که میتوانست آزادی و دموکراسی را به همراه بیاورد اما نتیجهاش دیکتاتوری دینی شد که در نوع خودش، در این قرنی که ما زندگی میکنیم، بینظیر است و شاید تنها با طالبان بشود قیاسش کرد. در این نوع دیکتاتوری همه اقشار تحت ستم هستند؛ زنها و اقلیت دینی و مردان، کودکان، دگرباشان جنسی، اقلیتها و… همه به شکلی حقوقشان نقض میشود.
لازم است در این روزها که شاهد عقبگرد هستیم و موضوع وکالت مطرح شده؛ یادآوری کنم، نقض حقوق بشری که در ایران هست؛ با جمهوری اسلامی نیامده است و در این صد سال اخیر همیشه حکومتهای ناقض حقوق بشر (در ایران) داشتهایم.
رژیم گذشته، کشور را با یک فرهنگ و زبان و ملت اداره میکرد و حقوق سیاسی و مدنی، ملتهای مختلف دیگر را که اکثریت مردم را تشکیل میدهند نادیده گرفت. این ملتها به ستوه آمدند و مبارزات خود را برای آزادی و برابری، مانند امروز شروع کردند.
خمینی میگفت، میزان رأی ملت است، ما طلبهها، طلبگی را ادامه میدهیم و به سراغ حوزهها میرویم. همین ادبیات را ما تازگی هم شنیدیم از کسانی که میخواهند وکیلالرعایا باشند و یا ما را به سابق برگردانند.
آنها از دموکراسی میگویند، اما از چه دموکراسی؟ آنها میگویند خط قرمز ما تمامیت ارضی است، در صورتیکه به همین بهانه رژیم سابق تعداد زیادی از هموطنانان ما را کشت و جمهوری اسلامی جوانان ما را به دار آویخت. واقعیت این است که رژیم گذشته و فعلی، در سرکوب و ارتجاع مشترک هستند.
همین طرز تفکر در چند روز گذشته هم مطرح شده است. وقتی کسی میگوید من به ملت ترک، تعلق دارم و یا کرد و بلوچ و… ما خط کش میگذاریم و او را به تجزیهطلبی متهم میکنیم و صدای دیگران را خاموش میکنیم. این عملکرد دال بر این است که فاشیسم هنوز وجود دارد. متاسفانه اپوزوسیون متمرکزگرا وجود دارد و ما باید به شدت هرچه بیشتر جلوی آنها را بگیریم و فراموش نکنیم این ملتها هستند که میتوانند همه معادلات را بهم بزنند و ائتلاف واقعی را به وجود بیاورند.
شادی امین، فعال حقوق بشر: درک تبعیض و دموکراسی که از آن حرف میزنیم
مردانِ شیعه و مردان فارس در صدر هرم قدرت جمهوری اسلامی هستند و همه تبعیضات از اینجا شروع میشود... وقتی درباره سرکوب و ستم صحبت میکنیم، خیلی اهمیت دارد که همه گروههای سرکوب شده به لایههای دیگر ستم و تبعیض هم اشاره بکنند.
تفاوت انقلاب ژینا، با انقلاب ۵۷ در این است که ما فقط نگفتیم «نه، بگذار اینها بروند، بعدا فکرش را میکنیم»، بلکه موضوع از نه گفتن فراتر رفت و امروز برای آینده و آلترناتیو بحث میکنیم.
در زمان قبل انقلاب (اسلامی) جامعهای که حرف داشت برای زدن و مخالف با اینها (آخوندها) بود، فاقد رسانه بود اما خمینی مساجد را داشت، رادیو خودش را داشت، بیبیسی را داشت و رسانههای بینالمللی حرفهای خمینی را ترجمه و به عنوان آلترناتیو به دنیا مخابره کنند.
در آینده سیاسی ایران همه باید سهم داشته باشند و ما هم به عنوان یک (جامعه) لزبین میخواهیم مشارکت سیاسی داشته باشیم تا درباره تبعیضهای چندگانه حرف بزنیم. چراکه اگر همه ما درک درست از تبعیضات (مختلف) نداشته باشیم و غیرمسلمان بودن، آتیست بودن و هویت جنسینی را به عنوان وجوه مهم هویتی (به باورهایمان) پیوند نزده باشیم به فردایی که به آن دل بستهایم نخواهیم رسید.
محمود مسائلی، استاد حقوق بشر، حقوق جهانی و نویسنده: آزادی اندیشه و جبرِ مذهب
در این فضای سرشار از اضطراب، خشم، عصبانیت و غمی که گریبان همه ما را گرفته است، هر نوع صحبتی درباره مذهب کار بسیار سختی است؛ به ویژه که در این ۴۴ سال به نام خدا و مذهب و دین، فجیعترین ظلمها به مردم ایران شده است.
اما اگر بخواهیم به -ارتباط بین- «مذهب» و «حقوق بشر» نگاه کنیم، ماهیتاً دو موضوع هستند که در تضاد با یکدیگر قرار میگیرند. واقعیت این است که مذهب؛ حداقل به لحاظ معرفت شناسی، تحت هیچ شرایطی با گشودگی فکری موافق نیست و به دلیل تصلب آیینی و جمود فکری، نمیتواند پذیرای حقوق انسانها باشد. با این حال سه سند حقوق بشری در مورد مذهب داریم که در همه آنها گفته شده هر انسانی میتواند مذهب داشته باشد و یا نداشته باشد، مذهبی را انتخاب و یا ترک کند.
بر اساس اعلامیه جهانی حقوق بشر، در ماده ۱۸ به صراحت گفته شده: «هر فرد انسانی، ذاتاً محق است که هر نوع اندیشه، وجدان و مذهبی را که میخواهد انتخاب کند یا آن را ترک کند، به مذهبی دیگر رو بیاورد و یا اصلا هیچ مذهبی نداشته باشند.» همچنین در همین ماده میخوانیم: «اینها (افراد پیرو یک مذهب) میتوانند به صورت فردی یا گروهی اعتقادات خودشان را بیان کنند؛ عبادات و مراسم خود را به جا بیاورند.»
دومین سند؛ میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی سازمان ملل متحد ۱۹۶۶ است که آن هم در ماده ۱۸ همه موارد ماده ۱۸ اعلامیه جهانی حقوق بشر را تکرار و با جزییات بیشتر توضیح داده است.
همچنین در اعلامیه «رفع تمامی اشکال تعصب و تبعیض مبتنی بر مذهب یا عقیده» سالِ ۱۹۸۱ هم این موارد تکرار شده است.
اما مشکلی که پیدا میشود، این است که مذهبیون به درک و فهم این تفاسیر دست نیافتند و حتی تفسیری که ارایه میکنند، بسیار تنگ و محدود است و همین موضوع باعث شده، مذهب در کشور ما ایران، تبدیل به نیروی مهیب و سرکوبگر تبدیل شود.
شُکریا برادوست، پژوهشگر امنیت خاورمیانه: انقلابی شبکهای با رسانههای اجتماعی
ما با انقلابی متفاوت از تاریخ همه انقلابهای جهانی روبرو هستیم، علتش هم برمیگردد به اینکه در دورهای صورت میگیرد که ما با انقلابهای سوشیال مدیایی روبرو هستیم. چیزی که از نظر تئوریک، نه در کتابهایی که (تا به امروز) درباره انقلاب نوشته شدهاند، میتوانیم مطلبی دربارهاش پیدا کنیم و نه در کتابهایی که در حوزه رسانههای اجتماعی هستند.
انقلاب یعنی تغییرات ریشهای در حوزه اجتماعی و سیاسی (حکومت) که با این تعریف، تغییرات اجتماعی که به آن رنسانس خاورمیانه میگویند؛ در میان جامعه رخ داده است؛ میماند تغییرات سیاسی که مد نظر ما هستند.
سؤالهایی است از جمله اینکه؛ انقلاب در بخش سیاسی بدون رهبری به هدف میرسد؟ پاسخ این است که «خیر». آیا با رهبر به هدف میرسد؟ بازهم پاسخ این است که «خیر». دلیل هم این است که ما به «یک» رهبر احتیاج نداریم و برای پیشبرد اهدافمان؛ شورای هماهنگی میخواهیم.
ما جامعه ثروتمندی از نظر تنوع افکاری داریم و درباره انقلاب ایدئولوژیک با سیستم هرمی صحبت نمیکنیم؛ انقلاب ایران یک انقلاب مدرن است که با سیستم شبکهای به نتیجه میرسد. . سیستم شبکهای (در درون کشور) راحت خاموش نمیشود و در خارج کشور هم، شورای هماهنگی دارد که با شبکه داخلی در ارتباط است و صدای مردم درون کشور میشود. تنها با این روش است که کسی نمیتواند تَکروی کند و ایدئولوژی خودش را به دیگران دیکته کند.
مهدی جلالی تهرانی- کارشناس امنیت بینالملل و پژوهشگر مطالعات خاورمیانه: رفتن جمهوری اسلامی و دموکراسی که ما میخواهیم
«کرین برینتون» کتابی نوشته است (کالبد شکافی چهار انقلاب) که انجیلِ کتاب مطالعات انقلاب شناخته میشود. برینتون اصول پنجگانه انقلاب را این طور معرفی میکند: «نارضایتی جامعه، تضاد طبقاتی، اعلام وفاداری روشنفکران به انقلابیون، ناکارآمدی حکومت/ دولت، شکاف در میان الیت (نخبه گان) سیاسی.»
همه ما میدانیم که این نارضایتی در میان مردم ما وجود دارد اما نکته جالبی که برینتون میگوید این است که وقتی مردم به خیابان میآیند؛ فقط به این دلیل نیست که گرسنه هستند بلکه دلیل، نارضایتی (همه جانبه از سیستم) است.
طبق مطالعات، ایرانیان از وضعیت موجود -سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی- ناراضی هستند. بر اساس آمار موسسه گمان، ۸۶.۲ درصد مردم میگویند این رژیم هم فاسد است و هم ناکارآمد، شکاف در طبقه حاکم هست و برای پیروزی در انقلاب این مسئله حیاتی است.
مردم از اصلاحات نامید هستند و در عین حال «خوشبین» به آینده. شاید شما هم شنیده باشید که بسیاری میگویند؛ «هر سیستمی بعد جمهوری اسلامی بیاید سیستم خوبی است و به مراتب بهتر از آنها است.» من هم تا حدودی موافق این حرف هستم اما ما باید، آگاهی نسبت به سیستم بعدی که میخواهیم داشته باشیم و نمیتوانیم به شکل عمومی بگوییم؛ دنبال دموکراسی هستیم. ما باید بدانیم چه شکل حکومتی را میخواهیم.
جهوری اسلامی، سیستمی متصلب است و هیچ راهی برای آزادی مدنی نگذاشته و در راس شخصی به اسم آقای خامنهای است که اجازه آزادی رسانهای، حزبی و هیچ آزادی دیگری نمیدهد. اما یک دیکتاتور تنها با زور و خشونت یا ایدئولوژی نمیتواند دوام بیاورد و باید مردم را متقاعد کند که کارآمد است. اما آقای خامنهای فقط با سرکوب و سپاه میخواهد این کار را بکند که شدنی نیست.
کاوه شهروز، حقوقدان و فعال حقوق بشر: چرا انقلاب ایران به شدت نیازمند رهبری است؟
گاهی میشنوم که گفته میشود، نبود رهبر به نفع انقلاب ایران است و میتوانم استدلال کنم که چرا ممکن است برخی از مردم چنین احساسی داشته باشند. اول از همه اینکه فقدان رهبر، به این معنا است که رژیم قادر به استفاده از تاکتیکهای معمول خود (در رفتار با رهبران مردمی) نیست. رژیم نمیتواند آنها را دستگیر کند و یا برباید و اگرچه از یک تاکتیک کلی حمله (معمولش) به هر فردی که پتانسیل رهبری آن را دارد؛ استفاده میکند اما نمیتواند حملات خود را متمرکز کند و یا افراد خاصی را که رهبران جنبشها هستند، لکه دار کند.
در سطح لجستیکی هم (داشتن رهبریت مشخص) مشکل اساسی دارد، چون رژیم دقیقا میتواند، حرکت بعدی انقلابگرایی را تشخیص دهد، اما غیرمتمرکز بودن این انقلاب، مانع اطلاع قبلی رژیم از (نحوه) اعتراضات و راهبردهای آنها میشود.
مدلی از اعتراض و انقلاب غیرمتمرکز که هیچ رهبر مشخصی نداشت و پیش از این هم در هنگ کنک و بهار عربی نمونههای آن را دیدهایم.
مدلی که در هنگ کنگ مرکزی و بهار عربی دیدیم و آنها هم رهبری مشخصی نداشتند. اما جنبشهای دیگری هم هستند که نزدیکی (شباهت) بیشتری به (انقلاب) ما دارند، جنبشهایی که در آمریکای شمالی رخ داد (البته) کمتر بر نوعی انقلاب آشکار یا تغییر رژیم تمرکز میکنند و (هدفش) بیشتر تغییر سیاستها و مسائل عدالت اجتماعی است؛ جنبشهایی مانند «تسخیر وال استریت» یا «زندگی سیاهپوستان اهمیت دارد.»
اما این جنبشها چه کردند؟ متاسفانه باید بگویم، هیچ کدام از آنها جنبشهای اجتماعی موفقی نبودند. البته من نمیخواهم بگویم که اگر این جنبشها رهبرانی داشتند، «حتماً» پیروز میشدند؛ چون ممکن است به ۱۰۰ دلیل دیگر شکست خورده باشند، اماعدم وجود رهبر، مزایایی را به همراه دارد و نبود رهبری، برخی چالشهای ساختاری جدی جنبشها را به چالش میکشد.
به اعتقاد من، رهبری ضرورت دارد و نبود آن، موجب میشود نتوانبم؛ حمایت عمومی کافی را برای مبارزه با سیستم بدست بیاوریم.
مزیت «ائتلاف رهبری» اینست که نشاندهنده اتحاد بین مردم با دیدگاهها و نارضایتیهای مختلف است. اشتباه است اگر فرض کنیم که همه ایرانیانی که به این انقلاب میپیوندند در مورد علت جنایت این رژیم، دیدگاه یکسانی دارند یا بازهم اشتباه است اگر این تصور را داشته باشیم که همه این افراد دیدگاه مشترکی در مورد اینکه، ایران آینده چگونه باید باشد؛ دارند. برخی ممکن است، مشروطهخواه باشند، عدهای جمهوریخواه، گروهی طرفدار تشکیل یک دولت مرکزی قوی باشند و گروه دیگری ساختار فدرالی را ترجیح بدهند. همه این دیدگاهها میتوانند در کنار هم در انقلاب نقش داشته باشند و در ایرانِ آینده با هم کنار بیایند. اجماع گروه رهبری هم (در این شرایط در حالتیکه اجماع وجود ندارد) مهم است تا بتوانند با همدیگر همکاری داشته باشند، همه افراد باید بتوانند آزادانه استدلالهای خود را پیش ببرند و در مبادله و بازی سیاست دموکراتیک شرکت کنند و یک چشمانداز کثرت گرایانه برای آینده ایران بسازند. آیندهای که سرفصل این کنفرانس از آن وام گرفته است: «وحدت در تنوع میان ایرانیان»
برای دیدن ویدیوی کنفرانس «وحدت در تنوع میان ایرانیان» در اینجا کلیک کنید.
ارسال نظرات