شبنم فرشادجو، هنرپیشه تئاتر، سینما و تلویزیون که به تورنتو کانادا مهاجرت کرده در گفتوگوی اختصاصی خود با «هفته» از حال و هوای این روزهای خود و هنرمندان، از دلیل حضورش در جنبش «می تو»، برداشتن حجاب اجباری از سرش و فشار و تهدید هنرمندان برای حضور در جشنواره فیلم فجر ۱۴۰۱ صحبت کرد. او از روزگاری گفت که اکثریت مردم هنوز امید به اصلاحات کشور داشتند و در زمان ریاست جمهوری خاتمی مردم و بسیاری از هنرمندان به او رای دادند. ویدیوی این گفتوگو در وبسایت، اینستاگرام و کانال تلگرام هفته موجود است. |
شبنم فرشادجو عزیز سلام و سپاسگزارم از اینکه دعوت مرا برای این گفتوگو پذیرفتی.
شبنم فرشادجو: سلام خیلی خوشحالم که در کنار شما هستم و امیدوارم این مصاحبه نتیجه خوبی داشته باشد.
این روزها حال و احوالت چطور است؟
شبنم فرشادجو: واقعیتش حالم اصلاً خوب نیست، هر روز صبح که اخبار را چک میکنم، حالم زیاد تعریفی ندارد و مدام منتظر دریافت خبرهای تلخ و دردناک هستیم و فقط امید به آینده دارم.
میدانم که داخل ایران یکی از هنرمندان پرکار بودی و مدت زیادی هم نیست که از آن فضا فاصله گرفتهای، در ماههای آخر اقامتت در ایران شرایط کار چطور بود؟ مثلاً اگر بخواهی آن دوره را با پنج یا ده سال پیش مقایسه کنی به لحاظ کیفیت کارها، محدودیتها، فضای کاری اوضاع به چه صورت بود؟
شبنم فرشادجو: حقیقتاً دهه هشتاد برای ما کار در تئاتر خیلی بهتر بود. بعد که شبکههای خانگی کارشان را شروع کردند و سریالهایی که ساخته شد در دو کاری که آقای مدیری و آقای میرباقری به عنوان سریال ساخته بودند، بازی کردم. ولی بعد از آن احساس کردم کیفیت بسیاری از کارها به شدت پایین آمده و کمی شبیه به سریالهای ترکیهای شده است جوری که الآن خودم هم حتی علاقهمند نیستم آنها را در خارج از کشور دنبال کنم و ترجیح میدهم سریالهای خارجی ببینم. اشاره به دوره تئاتر کردم. آن زمان اوضاع خیلی بهتر بود، الان روز به روز بدتر میشود و من میدانم که در حال حاضر بیشتر کارها روی هولد هستند. فکر میکنم خیلی کم و کسری روی صحنه باشد. حالا نمیدانم وضعیت جشنواره چطور میشود ولی در قرن جدید شاهد اتفاقات خوشایند در عرصه تئاتر، سینما و تلویزیون نیستیم.
احتمالاً با دوستان و همکاران در ارتباط هستی؛ الآن فضا و شرایط کاری با توجه به اتفاقات اخیر چطور پیش میرود؟ نظر آنها در مورد این اتفاقات چیست؟ اشارهای هم به جشنواره فجر کردی، چه اتفاقی قرار است بیفتد؟
شبنم فرشادجو: بله، با دوستان هنرمند نزدیکم در ارتباط هستم، خیلی از آنها دیگر کار قبول نمیکنند. در خانه نشستهاند تا ببیند شرایط چطور پیش میرود، البته پیشنهاد کار دارند و فکر میکنم یکسری در پیشتولید هستند. البته که پنجاهپنجاه است، یعنی ۵۰ درصد پروژههای بزرگ متوقف شده و فقط ۵۰ درصد دارند کار میکنند. به نظرم زمان مشخص میکند که چه اتفاقی خواهد افتاد ولی من امیدوارم کسی در جشنواره شرکت نکند. میدانم که هنرمندان را خیلی تهدید کردهاند و همچنان هنرمندان موسیقی، تئاتر و سینما را برای شرکت در جشنواره فجر تهدید میکنند، به تهیهکنندهها فشار میآورند و تا جایی که میدانم فضا خیلی خوب نیست. باید کمی صبر کنیم و تا هفته دیگر ببینیم چه اخباری خواهیم داشت.
پس احتمالاً سورپرایز هم میشویم!؟
شبنم فرشادجو: بله، متأسفانه...
آخرین کار تلویزیونی تو سریال یاور بود، آنجا نقش یک زن سنتی را بازی کردی که خیلی هم به نقشت معترض بودی. چطور شد در عین حال که معترض بودی به ایفای نقشت در آن سریال ادامه دادی؟
شبنم فرشادجو: قطعاً غم معیشت باعث آن میشود. وقتی دو سال است که هیچ اجرایی نداری و هیچ کاری در حوزه خودت نمیتوانی انجام دهی ناچار میشوی به نقش هایی تن بدهی که راضی نیستی. شما نمیدانید ولی باید بگویم در فضای کار شبکه خانگی و سریالهایی که پخش میشود حتی من به عنوان یک بازیگر تئاتر با این همه سابقه کار جا ندارم. در نتیجه بیشتر انتخاب میشوم برای سریال تا فیلمهای سینمایی و سریالهای مانی میکینگ. به همین دلیل ناگزیر بودم انتخاب کنم. اون دوره خیلی چلنج داشتم، یک روز که از تصویربرداری گذشت من با آقای سلطانی صحبت کردم. تصویربرداری ما در بهشت زهرا بود و هماهنگ کردن همه سکانسهای بهشت زهرا خیلی سخت بود، وگرنه میخواستند مدام تکرارش کنند و مرا حذف کنند و بازیگر دیگری را بیاورند چون داشت دعوایمان میشد. به هر حال آن نوع نگاه به زنی که به او خیانت میشود و باز هم مادر شوهرش میگوید به خودت برس، به شوهرت توجه کن و او را ببخش! کاملاً با نگاه من متناقض بود و سعی میکردم از زیر آن شانه خالی کنم و خیلی خوشحال نبودم که این نقش را بازی میکنم.
بعد از آن خیلی سعی کردم که از حق این زنان در دنیای واقعی دفاع کنم. حتی در برنامهای که در صدا و سیما برگزار شد میتوانید سرچ کنید و ببینید، در فضای مجازی هم آن گفت و گوها پیدا میشود. من اعلام کردم که کاملاً با این نوع نگاه مخالفم.
ما شبنم فرشادجو را بهعنوان یک هنرمند پرشور، پرانرژی و فعال، هم در زمینهٔ بازیگری و هم غیر از آن میشناسیم. مثلاً تو در جنبش میتو یکی از کسانی بودی که در کنار چند نفر از همکارانت خیلی فعال بودی. کمی در مورد آن دوره و واکنشهایی که از طرف همکاران و مردم نسبت به آن فعالیتها دریافت کردی برایمان میگویی؟
شبنم فرشادجو: فکر میکنم کانادا بودم که متوجه شدم ۱۴ نفر از دختران تئاتر مورد تعرض به سبکهای مختلف توسط یکی از بازیگران تئاتر، سینما و تلویزیون قرار گرفتند. یادم است اینجا نیمهشب بود و من با چند نفر از بچههای خانه تئاتر در ایران صحبت کردم. وقتی ماجرا را برایم گفتند احساس کردم برای این موضوع باید کاری کنم. باید صدای آنهایی باشم که ۱۸الی ۱۹ سال دارند و تازه وارد حوزه تئاتر شدند. در خانه تئاتر شکایت کردند و شورای حل اختلاف خانه تئاتر از آن فرد متعرض دعوت کرده بیاید و میخواستند با ریشسفیدی مشکل را حل کنند. من از این اقدام خانه تئاتر به شدت ناراحت شدم. سعی کردم به دخترانی که در آن سن هستند اطلاعرسانی کنم که اگر من دختری هم سن آنها داشتم همانطور که خودم آن سن را گذراندم و حفاظت و حمایت شدم، بهعنوان شبنم فرشادجو با اینکه از شما دورم پشتیبان شما هستم و به خاطر شما دارم آبروی این آقایان را میبرم.
کار خاصی هم نکردم، فقط ۵ نفر از آن افراد که شکایت بیشتری داشتند و مطمئن بودم این کار را کردهاند، بهصورت رندوم گلچین کردم و از همکاران خودم خواستم اگر این افراد را فالو دارید لطفاً من را آنفالو کنید؛ فقط همین.
میدانستم عواقب این کار چه خواهد بود، ترانه علیدوستی و بابک کریمی پست من را به صورت استوری ریشییر کردند. آن آقایان هم از ما شکایت کردند و برای هر سه ما دادگاه تشکیل دادند. در دادگاه رسانه از ما شکایت شد و حالا بعد از مدتی خوشبختانه تبرئه شدیم. ولی این اتفاق خیلی خوب است که ما طرف خانمهایی ایستادیم که مورد تعرض کلامی و جنسی و... قرار گرفته بودند. من احساس خوبی دارم و اصلاً از این اتفاق ناراحت نیستم.
بعد از این اتفاقها برخورد همکاران یا مردم با شما چطور بود؟
شبنم فرشادجو: خیلی جالب است؛ با همکاران خودمان که در واتساپ و اینها صحبت میکردم اگر آقا بودند مدام به من تیکه میانداختند که «الان که داری با من حرف میزنی چیزی نگی که بعداً من رو به جنبش میتو ببندی»! به هر حال حرفشان را با شوخی به من میگفتند ولی به نظرم این یک جسارت بود. شاید اگر داخل ایران بودم بلند میشدم به خانه تئاتر میرفتم و داد و بیداد راه میانداختم. میخواستم حق بچهها را بگیرم، برایشان وکیل پیدا میکردم و آنها را به روانشناس معرفی میکردم تا تراپیست به صورت رایگان به آنها رسیدگی کند. فکر میکنم این کار من یک وظیفه اجتماعی بود.
البته برخورد آدمها بعد از مدتی عوض میشود اما من هیچوقت به خاطر برخورد افراد کاری نمیکنم؛ یعنی هیچ وقت تحت تأثیر برخورد بقیه با خودم کاری را که دوست ندارم انجام نمیدهم.
تو قبل از این اعتراضات از کشور خارج شده بودی و با شروع خیزش «زن زندگی آزادی» تصمیم بزرگی گرفتی. از معترضان حمایت کردی و تصمیم گرفتی حجاب اجباری را از سرت برداری. با توجه به اینکه میدانستی قطعاً برایت هزینههایی خواهد داشت، چه چیزی باعث شد این تصمیم را بگیری؟
شبنم فرشادجو: این تصمیم در واقع تصمیمی بود که زندگی مرا عوض میکرد ولی آن لحظه که فکر کردم گشت ارشاد به خاطر ۴ تار مو چه بلایی سر یک دختر آورده، دیگر برای من چه هزینهای میتوانست داشته باشد! دیده بودم در جشنوارهها به هنرمندان هم گیر داده بودند و حتی میدانستم یکی از خانمهای بازیگر که اسمش را نمیآورم زمان جشنواره به برج میلاد آمده بود وقتی وارد کاخ جشنواره شد به خاطر پوشش او درگیری پیش آمد و کلهاش را طوری کوبیده بودند که دندانش شکسته بود و این دوستمان از آن خانم حراست شکایت کرد. یا به صورت دوست هنرمندم چنگ انداخته بودند در صورتی که او بازیگر است و از صورتش پول در میآورد. این اتفاقات طی سالهای اخیر زیاد شده بود و حتی سر خود من هم آمده بود. حتی چند پیغام هم دریافت کردم که خانم دارنده این پلاک ماشین، به خاطر بیحجابی باید به وزرا بیایید و ماشینتان بخوابد؛ بنابراین با این جریان غریبه نبودم.
داشتم به دختری فکر میکردم که خیلی غریب وارد پایتخت شد و فقط به خاطر موهایش، مرد! دیگر نتوانستم تحمل کنم و در ثانیه تصمیم گرفتم اعتراضم را نشان دهم تا بگویم شما کاری میکنید که آدمها را از هرچه دین و گشت ارشاد است بیزار میکنید. خوشحالم که باعث شدم حرکتی راه بیفتد و بچهها هم پشت من راه بیفتند، اگرچه میدانم برایشان بسیار سخت و خطرناک است. نمیتوانم از دور بنشینم و به آنها بگویم این کار را بکنند یا چرا حجاب دارید و هنوز وقتی جلوی زندان اوین میروید روسری سرتان است! من در شرایط آنها نیستم و قطعاً من هم اگر جلوی زندان میرفتم نمیتوانستم بیحجاب باشم چرا که به راحتی بهانه دست آنها میدادم. کما اینکه فکر میکنم اگر الان ایران بودم باید میآمدند و مرا هم در میآوردند چون طاقت نمیآوردم و الان یا اوین بودم یا مثل خانم کتایون ریاحی که با آمبولانس از دادگاهش بیرون آمد مرا هم باید با آمبولانس به خانه میبردند.
نمیدانم شاید این شخصیت مبارز من باشد که نمیتوانم در برابر ظلم سکوت کنم.
طی این مدت حکومت برخورد سنگینی با مردم و هنرمندان داشته است. به نظر تو چرا حکومت برای هنرمندان شمشیر را از رو بسته است؟ چه خطری از طرف هنرمندان احساس میکند که اینطور دست به سرکوب شدید میزند؟
شبنم فرشادجو: فکر میکنم یک دوره بیست ساله بود که ما در پنج دوره رأیگیری ریاستجمهوری کمابیش شرکت میکردیم، حالا یکسری زودتر و یکسری دیرتر آگاه شدند؛ بنابراین ما همیشه طرف یا ویترین حکومت بودیم نه به آن صورت که حکومت دوست داشت بلکه به نوعی با جریان اصلاحات همراه شده بودیم. یادم میآید از ۱۸ سالگی به خاتمی رأی دادم و خیلی هم خوشحال و فعال بودم، ورزشکاران هم به همین صورت بودند و اگر بخواهیم درست بگوییم ما هنرمندان و ورزشکاران ویترینشان بودیم ولی بهجایی رسیدیم که گفتیم خدانگهدار. فکر میکنم این اتفاق از اواسط دوره ریاستجمهوری آقای روحانی افتاد. من خودم دوره اول به آقای روحانی رأی ندادم ولی وقتی دیدم آقای ظریف برای برجام چهکارهایی میکند بار دوم شرکت کردم. ولی حالا به نظرم هنرمندان و ورزشکاران آگاه شدند و با خیلی از مردم همراهاند. دیگر مطمئن شدند که راه اصلاحات هم بینتیجه است، امیدشان را از دولت قطع کردند و خواستار تغییر رژیم هستند و دیگر هیچ رفرمی را نمیپذیرند.
این موضوع قطعاً برای کسانی که فکر میکردند روی این اقشار سرمایهگذاری کردهاند خیلی خوشایند نیست و حتی تلخ و دردناک است؛ بنابراین این شکاف روز به روز بیشتر و بیشتر میشود و این برای دولت بسیار ناخوشایند است و برایش هزینه میدهد.
معمولاً همه جای دنیا به این صورت است که هنرمند در حوزه هنر فعالیت میکند، سیاستمدار در عرصه سیاست و ورزشکار در مورد موضوعات ورزشی صحبت میکند، اما ما ایرانیان همه درگیر تحلیل مسائل سیاسی هستیم، چراکه زندگی ما به سیاست گره خورده است! تو از چه زمانی درگیر موضوعات سیاسی شدی؟
شبنم فرشادجو: اجازه بده اینجا کمی با تو مخالفت کنم مهدیس جان؛ خیلی از هنرمندان که حتی خارجی هستند الان نسبت به انقلاب زنان ایران عکسالعمل نشان دادند و من خیلی اوقات هنرمندانی را دنبال میکردم که فعال اجتماعی بودند، برای گلوبال وارمینگ [گرمایش کره زمین] دورهم جمع میشدند، برای صرفهجویی در مصرف گوشت دور هم جمع میشدند و کارهای اجتماعی و انتقادی زیادی انجام میدادند. من این جریانات را در سراسر دنیا شاهد بودهام. خود من در ایران مخصوصاً این اواخر فعالیت محیط زیستی داشتم.
درس اولی که آقای سمندریان به ما داد این بود که اطلاعات عمومی خودتان را بالا ببرید؛ یعنی تاریخ و جغرافیا بخوانید و سیاستها را بدانید، حتی بدانید هیتلر در کورههای آدم سوزی چه بلایی بر سر یهودیان آورد. ما باید مدام دانشمان را به روز میکردیم و راجع به همهچیز نظر داشتیم. ما به جنگ اوکراین عکسالعمل نشان دادیم، دوست نداشتیم بچهها در سوریه کشته شوند، البته من سؤالتان را درست جواب نمیدهم ولی فکر میکنم بله ما سیاسی بودیم همانطور که خیلی از هنرمندان جهان سیاسی هستند.
من ۴۴ سالم است، یعنی چندین چهار سال گذشت تا من تصمیم گرفتم ایران را ترک کنم و در چهل سالگی تصمیم گرفتم و پروسه آن ۴ سال طول کشید تا مهاجرت کردم. شاید از بیرون مردم فکر کنند ما خیلی پولداریم اما من یک ماشین داشتم که آن را فروختم و با پولش به اینجا آمدم و امروز هم که قرار دکتر داشتم توی این سرما و برف با اتوبوس رفتم و آمدم. من مسیری که الان در آن هستم را انتخاب کردم چون سیاسی بودم اگر غیر از این بود و میخواستم به هیچچیز کاری نداشته باشم، در ایران میماندم، همان سریالها را بازی میکردم، پول تبلیغ میگرفتم، تلویزیون دعوت میشدم، میرفتم، تئاترم را کار میکردم، سفرهای خارجی ام را داشتم و در کل یک زندگی خوب و نرمال داشتم. ولی من به خاطر اینکه سیاسی بودم تصمیم گرفتم مهاجرت کنم، در این سن و سال خیلی سخت است خودتان هم میدانید. فکر میکنم سیاسی بودن اجتنابناپذیر است و اصلا هنرمندی که سیاسی نباشد، نداریم.
اگر بخواهی درخواستی از چهرههای سیاسی داشته باشی، چیست؟
شبنم فرشادجو: سال اول سرنگونی هواپیمای اوکراینی، وقتی حامد اسماعیلیون خواست هیچ هواپیمایی از روی کشور ایران رد نشود من در فیسبوکم این پست را شیر کردم و همه با من دعوا میکردند که چقدر تو خودخواهی! چرا فکر میکنی حالا که برای یک هواپیما این اتفاق افتاده دیگر هیچکس نباید تردد کند؟ و من مدام توضیح میدادم که موقتا قبول کنید که پرواز نکنیم تا سفرا خارج شوند و به این قضیه رسیدگی شود. حامد اسماعیلیون چیز بدی نگفته بود، او فقط میخواست به این قضیه رسیدگی شود و جمهوری اسلامی به هر حال به نوعی جوابگو باشد در قبال این کار کثیفی که انجام داده. خلاصه همه با من مخالف بودند ولی حالا کافی است حامد اسماعیلیون بخواهد برای تظاهراتی فراخوان دهد میبینید که چطور همه مردم دنیا پشت او هستند.
من به بار نشستن این جریانات اخیر و اعتراضات مردم را به قورمهسبزی شبیه میکنم همانطور که این غذا هرچه بیشتر بپزد بیشتر جا میافتد این خیزش هم همین میشود. اعتراضات از سال ۱۳۷۸ و کوی دانشگاه شروع شد، ۱۳۸۸ آمد و ما را همینطور در خیابان میزدند و گاز فلفل میخوردیم، بعد از آن ۱۳۹۶ رسید و بعدش ۱۳۹۸ و درنهایت جنبش اخیر است. میدانید بهنوعی انگار آهستهآهسته دارد آماده میشود و بهصورت یک پروسه پیش میرود، ما هم با آن همراه میشویم. هفته پیش سالگرد سقوط هواپیمای اوکراینی بود و من فکر میکنم همه این اتفاقات به زمان برای هضم شدن نیاز دارد و ما قطعاً شاهد این انقلاب خواهیم بود، اگر ۱۴۰۱ نشد ۱۴۰۲ حتماً میشود. برای همین من بهشدت موافقم که سفرای ایران به خانههایشان برگردند و سفارتخانهها بسته شوند.
اشاره کردی که در حال حاضر تورنتو زندگی میکنی؛ با شرایط مهاجرت و سرمای تورنتو کنار آمدهای؟
شبنم فرشادجو: به هر حال یک سال شد که به اینجا آمدهام، خودم متولد ماه بهمنم و عاشق برف. همیشه مواقعی که برف میآمد سعی میکردم پیش خواهرم به کلاردشت بروم به خاطر اینکه خیلی دوست دارم روی برفها غلت بخورم و کلاً لذت میبرم. اصلاً از وضعیت موجود ناراحت نیستم؛ بااینکه ماشین ندارم و خیلی سختم است، چون از ۱۷ سالگی یواشکی پشت ماشین نشستم تا ۱۸ سالگی که گواهینامه گرفتم. هنوز توانایی این را ندارم که مستقل باشم و جایی را برای خودم بگیرم، تازه میتوانم کار کنم، یک سری کلاسهای بازیگری برگزار کردم و برای دستیاری در یک مدرسه هنری اقدام کردم. من فوقلیسانس کارگردانی دارم حالا باید کمکم مدارکم را ارزیابی کنم و اقدام کنم ببینم میتوانم جایی به عنوان یک استاد تئاتر در مدرسه یا دانشگاه درس بدهم. در کل زندگی ام رو به جلو است، اصلاً از کاری که در این سن و سال کردم پشیمان نیستم. به هر حال کسی همراهم نبوده، کسانی که مهاجرت میکنند معمولاً خانواده هستند و من تنها بودم و این خیلی برایم سخت بود ولی الان از تصمیمی که گرفتم خوشحالم.
جامعه ایرانیان کانادا را در این مدت چطور دیدهای؟ و چه چیزهایی را در اینجا دوست داری؟
شبنم فرشادجو: چهل، پنجاه تا دوست صمیمی از تمام دوران زندگی دارم حتی از دوران دبستان که اینجا هستند و این خیلی خوب است چرا که من اگر با همینها هم بخواهم رفت و آمد کنم کل روزهای یک ماه را میتوانم مشغول باشم و بچهها را ببینم و این خوشبختانه برای من کیفیتی آورده است که من بیشتر با همین جامعه معاشرت میکنم که با آنها آشنا هستم. ولی موقعی که به خرید میروم و میتوانم نان سنگک پیدا کنم و اینجا وسط کانادا حلیم بخورم یا مثلاً با آن آقایی که هم زمان داریم خرید میکنیم فارسی صحبت میکنم، یا آقای دکتر چشم پزشکم امروز ایرانی بود همه این اتفاقات بسیار برایم جالب است و احساس میکنم کف خیابانهای تهران راه میروم. باور کنید به خاطر همین هم اینجا را انتخاب کردم، احساس کردم خیلی شبیه تهران خودمان است. من ده، دوازده سال پیش آمریکا هم رفته بودم ولی کانادا را ترجیح دادم، وکیل گرفتم و کارهایم را کردم و به تورنتو آمدم.
شبنم جان سؤالهای من اینجا تمام شد؛ حرفی داری که ناگفته مانده باشد؟
شبنم فرشادجو: دوست دارم بگویم کلاسهای بازیگری من شروع شده؛ من فن بیان را در کلاس های استاد حمید سمندریان یاد گرفتم و تا زمانی که وارد دانشگاه شوم کلاسهای تئاتر را با ایشان ادامه دادم و بعد از آن هم در دانشگاه و فضای تئاتر شهر بود که حرفهای شدم. خیلی خوشحالم که تاکنون ۲۰نفر کلاسهای من را ثبتنام کردهاند، جوانها و حتی کمی هم سنوسالداران به کلاسم آمدند. دلم میخواهد بیشتر کلاسهایم را راه بیندازم، تابستان با بچهها و نوجوانها به زبان فارسی کار کنم و یک گروه تئاتری درست کنم و در اینجا اجرا داشته باشم. خیلی امیدوارم و میخواهم پرقدرت جلو بیایم و به این اتفاقی که در حال وقوع است بسیار خوشبینم. فکر میکنم بهزودی بتوانم با گروههای تئاتر خارجی هم کار کنم، یک پیشنهاد فیلم هم دارم، یک فیلم کوتاه به زبان خارجی با کارگردان خارجی. همینطور جلو برویم تا ببینیم چطور میشود.
شبنم فرشادجوی عزیز سپاسگزارم که وقتت را در اختیار من و رسانه هفته قرار دادی.
ارسال نظرات