حمله اسرائیل به ایران برای رهایی از شرِّ حاکم؟ آیا این منطقی است؟

حمله اسرائیل به ایران برای رهایی از شرِّ حاکم؟ آیا این منطقی است؟

یکی از ستون‌نویسانِ سیاسیِ خارج‌نشین به‌تازگی طی مقاله‌ای استدلال کرد که چرا حمله اسرائیل به تاسیسات هسته‌ای و بیت‌ رهبری ایران خوب است.

بعد از انتشار این‌ نوشته با مقاله‌ای از یک ستون‌‌نویس سیاسیِ دیگر روبرو شدم که با اشاره و غیرمستقیم مثبت‌بودن حمله اسرائیل به ایران را مطرح کرده‌ است.
یک به‌اصطلاح تحلیل‌گرِ ایرانی چرا باید حمله میهن خودش را توصیه کند؟ آیا برای رهایی از شرِّ حاکم بر ایران باید یک جنگ دربگیرد که به احتمال زیاد کل ایران و بخش‌هایی از منطقه‌ی خاورمیانه را ویران می‌کند؟ جنگی که به باور بسیاری از سیاستمداران اروپایی (فعالان صلح و حقوق بشر را نمی‌گویم، منظورم واقعا سیاستمدارن هستند)، ‌ حتی قاره سبز هم از ترکش‌های بزرگ و کوچک آن در امان نخواهد ماند.

آیا این حکایت جراحِ دیوانه‌ای نیست که بیمار را برای رهایی از بیماری به مرگ محکوم می‌کند؟

نفرت از حاکمانِ انسان‌ستیزِ ایران به جای خود اما خردورزی هم به‌جای خودش. آیا هرگونه حمله نظامی به ایران بهترین بهانه را برای سرکوب بسیار وحشیانه‌ترِ فعالان به حکومت نخواهد داد؟  آیا فراموش کرده‌ایم که خمینی درباره حمله عراق به ایران و آن جنگ خانمان‌برانداز گفت: «لاکن این جنگ نعمت است.». آیا فراموش کرده‌ایم که آن جنگ واقعاً برای حاکمان «نعمتی» شد تا با بهانه قراردادن آن سرکوب را نهادینه کنند؟

ممکن است گفته شود مگر الان سرکوب و توحش نیست. بله هست و خیلی هم وحشتناک است؛ اما هرگز نخواهیم که ایران به سال‌های دهه ۱۳۶۰ برگردد. در آن سال‌ها کودک و نوجوانی بیش نبودم؛ اما به‌خوبی به‌خاطر دارم که چطور بگیروببندها گسترش پیدا کرد و بعد از آنکه بهانهٔ «جنگ مسلحانهٔ مجاهدین» هم به آن افزوده شد چگونه در تابستان ۱۳۶۰ هر روز و هر روز ده‌ها و صدها جوان اعدام شدند. آمار دقیقی موجود نیست؛ اما ده‌ها تیتر صدها عکس از اعدامیانِ تابستان و پاییز ۱۳۶۰ از خاطرمان نرفته است که در صفحه اول روزنامه‌ها منتشر می‌شد.امروز سرکوب وحشتناک است؛ چراکه وجود حتی یک زندانیِ سیاسی، یک شکنجه‌شده، یک اعدامی وحشتناک است اما آن روزها با کیفیت و کمیت دیگری روبرو بودیم. اگر جنگ با عراق نبود حکومت نمی‌توانست طی ۲ سال تمامی دریچه‌های تنفس سیاسی را در کشور ببندد و چنان خون‌ریزی گسترده‌ای را راه بیندازد که پایان آن تابستان غیرقابل‌توصیف ۱۳۶۷ باشد.

دیگر اینکه آیا در مقابل چنین حمله‌ای حکومت ایران که می‌داند چیزی برای ازدست‌دادن ندارد بیکار خواهد نشست؟ طبیعی است که ج.ا. به هر حمله‌ای پاسخ خواهد داد و آن حمله برایش «نعمت» خواهد بود. پاسخ نظامی حکومت ایران، اسرائیل، یا هر کشور مهاجم دیگر را به واکنش دوباره واخواهد داشت و این چرخهٔ جنونِ جنگ چنان گسترده خواهد شد که دیر یا زود یقه‌ی همین آقایان نویسنده را هم بگیرد که به خیال خودشان در ساحل عافیت نشسته و برای «بهروزی» مردم ایران نسخه‌ می‌پیچند.

دیگر اینکه آیا فراموش کرده‌ایم درباره کدام منطقه صحبت‌ می‌کنیم؟ آیا نمی‌بینم که ۲۰ سال از پس از حمله‌ی منادیان حقوق بشر و دمکراسی به افغانستان و عراق و بیش از ۱۰ سال بعد از حمله‌ همان‌ها به لیبی و یک دهه بعد از آغاز حضور خارجی‌ها در سوریه، همه‌ی آنها به طور روزانه درگیر جنگ و نابودی هستند؟

رهایی از خونخواران حاکم بر ایران آرزوی اکثریت قریب به‌اتفاق ایرانیان است اما این کاری است که باید به دست مردم خود ایران انجام شود. برای رسیدن به بهروزی باید ما دست در دست هم بگذاریم و هیچ میان‌بری وجود ندارد.

ارسال نظرات