علی انصاری
اگر دلتنگ من هستی
مرا چون ابر بر تن کن
هراس شب به تن دارم
به یادم شمع روشن کن
برای غربت شبها
تو ماهی بر زمینم باش
من اینجا سخت دلتنگم
هوای سرزمینم باش
من آن ابرم که میبارد
سراپای سکوتش را
بیا از پنجرهامشب
تماشا کن سقوطش را
شبیه قاصدک در باد
پرم از بغض تنهایی
بخوان در بستر گریه
برایم شعر لالایی
اگر دلتنگ من هستی
بیا تا عمر من باقیست
بپوشانم به آغوشت
دلم از خاطره خالیست
نگاه منتظر بر در
چه بیرحمانه پر درد است
به گرمای تو محتاجم
هوای خانهام سرد است
ارسال نظرات