پس از ۱۸ سال، مادر و دختر ایرانی در کانادا به هم رسیدند

پس از ۱۸ سال، مادر و دختر ایرانی در کانادا به هم رسیدند

یک مادر ایرانی-کانادایی بالاخره پس از نزدیک به دو دهه زندگی پرفراز و نشیب بالاخره توانست دخترش را در کانادا در آغوش بکشد.

به گزارش هفته، از آن جا که دختر قربانی تجاوز جنسی است، «سی‌بی‌سی» برای محافظت از خانواده بازمانده در ایران از نام‌های واقعی آنها استفاده نکرده و به این علت مادر نام مستعار «ثریا» را برای خود و «ناهید» را برای دخترش برگزیده است.

سال‌های سال، اداره مهاجرت کانادا درخواست‌های متعدد آوردن ناهید به کانادا را رد کرد، تا این که سرانجام در ۲۳ نوامبر او به ساسکاتون رسید.

ثریا می‌گوید که مشکلاتش از دهه‌ها پیش و هنگامی شروع شد که در ۱۶ سالگی با مردی ازدواج کرد که رابطه‌ نزدیکی با جمهوری اسلامی داشت.

دیری نپایید که این ازدواج زجرآور گردید.

او می‌گوید که سومین دخترم که به دنیا آمد، شوهرم مرا ترک کرد، چرا که نتوانستم برایش پسری بزایم. او رفت و زن‌های دیگری گرفت و حمایت مالی هم از ما نکرد.

ثریا چندی بعد با کمک برخی از دوستانش آرایشگری یاد گرفت و یک سالن زیبایی در آپارتمان کوچکش باز کرد.

اوضاع زمانی بدتر شد که او مسیحی شد، آن هم در بین خانواده‌ای که مسلمانان سرسختی بودند.

ثریا می‌گوید که شوهرم مرا از همه چیز بازداشت: نمی‌توانستم دوستانم را ببینم، هیچ کس هم اجازه سر زدن به مرا نداشت و فقط اجازه داشتم به بازار نزدیک خانه بروم یا بچه‌ها را از مدرسه به خانه بیاورم.

او می‌افزاید که تا زمان طلاقشان هر پولی را که به سختی از سه شغل پاره‌وقتش گیرش می‌آمد شوهرش تصاحب می‌کرد. سرانجام هم به او هیچ حقی جز بر عهده گرفتن مسئولیت دخترانش داده نشد.

ثریا می‌گوید که فکر می‌کردم که پس از طلاق از دست شوهرم راحت شده‌ام، ولی فهمیدم که او می‌خواهد دخترهایم را به کسانی که می‌خواهد شوهر دهد.

ثریا هم کمک کرد تا دو دختر بزرگترش برای تحصیلات عالی راهی فرانسه شوند و ناهید را هم در سال ۲۰۰۴ برای تحصیل به هند فرستاد و همین زمان بود که این دو از هم جدا شدند.

شوهر که پی به ماجرا برد ثریا را کتک زد، تا جایی که دست راست و پای چپش را شکست. ثریا می‌گوید که خودم را از شوهرم مخفی کردم، ولی او هر کسی را که به من کمک می‌کرد دچار مشکل می‌کرد.

ثریا سرانجام در سال ۲۰۰۶ از ایران گریخت و چند سالی را در آسیا سفر کرد و در این میان هم چون قادر به پرداخت شهریه دخترش در هند نبود، ناهید به ناچار به ایران برگشت.

خواستم خودم را بکشم

ناهید می‌گوید که پدرش برای این که انتقام مادرش را از او بگیرد او را آزار داد و کم‌وبیش زندانی‌اش کرد.

پس از آن نیز ناهید به عنوان متصدی پذیرش یکی از کسب‌وکارهای پدرش در عمان مشغول به کار شد.

او می‌گوید: «هشت سالی که آنجا بودم، مجبور بودم روی صندلی بخوابم. مجبور بودم از حوله حمامم به عنوان پتو یا بالش استفاده کنم. او به من چیزی برای خوردن نمی‌داد و هر چیزی که باقی می‌ماند سهم من بود که طبعا سیرم نمی‌کرد.»

ناهید خاطرنشان می‌کند که همیشه ضعف و خستگی داشتم، چرا که زود بیدارم می‌کردند و مجبورم می‌کردند در شیفت‌های طولانی‌مدت کار کنم.

او می‌‌افزاید که دوربین‌ها، راننده‌های شرکت و نگهبانان همیشه او را زیر نظر داشتند و هرگونه تلاش برای فرار بیهوده بود. او اجازه نداشت حساب بانکی داشته باشد و مدارک شناسایی‌اش مانند گذرنامه‌اش را ازش گرفته بودند.

در همین حال، ثریا در سال ۲۰۱۲ خود را به ترکیه رساند و پناهندگی‌اش را اعلام کرد. چندی بعد هم حمایت مالی شد و به ساسکاتون آمد.

ناهید می‌گوید که زندگی‌ام خیلی سخت بود و به فکر خودکشی افتادم و حتی یک روز هر چه قرص مسکن داشتم خوردم ولی بدبختانه نمردم!

ناهید افشا می‌کند که یکی از کارمندان پدرش که او نیز با حکومت کار می‌کرد، به او تجاوز کرده است.

او می‌گوید که اگر این ماجرای تجاوز را به کسی یا حتی به پدرم که مسلمانی معتقد است می‌گفتم، مرا می‌کشت.

ناهید پس از بارداری دیگر احساس امنیت نمی‌کرد و از طرف دیگر هم به دلیل نگرانی در مورد سابقه‌اش در شرکتی که گفته می‌شد برای حکومت ایران فعالیت مالی داشته است، اجازه نداشت به کانادا بیاید.

در این میان، دختر ناهید هم به دلیل عفونتی که از کودکی دچارش شده بود، گرفتار مشکلات سلامتی عدیده‌ای گردیده بود.

سرانجام ناهید پس از پنج سال کاغذبازی در کانادا پذیرفته شد.

تاریکی را پشت سر نهادیم

کودک پنج ساله ناهید هم پس از آن که هفته گذشته به تورنتو وارد شدند، بلافاصله در بیمارستان بستری گردید.

حالا او در ساسکاتون است و مشتاقانه منتظر است تا اولین روز مدرسه‌اش را آغاز کند.

ناهید می‌گوید که هنوز راه زیادی در پیش داریم تا بر آسیبی که دیده‌ایم غلبه کنیم. این بچه هنوز وقتی غریبه‌ها دوروبرش هستند می‌ترسد. برای من هم همین طور است. جز آرامش برای خودم و دخترکم نمی‌خواهم.

ناهید می‌خواهد که درس خواندن را از سر بگیرد و به زنانی مثل خودش کمک کند.

ثریا هم می‌گوید که آرزو داشتم به دانشگاه بروم و الان این را برای ناهید و نوه‌ام می‌خواهم. ما تاریکی را پشت سر گذاشته‌ایم و اکنون امیدواریم به آینده.

 

 

در این‌باره بیشتر بخوانید:

 

ارسال نظرات