در حاشیه یک دروغ و اینکه: تن آدمی شریف است به جان آدمیت

در حاشیه یک دروغ و اینکه: تن آدمی شریف است به جان آدمیت

بعد از مدتها، دیروز با دوستی که چند سال پیش در کتابخانه نوروززمین با او آشنا شده بودم تماس گرفتم. ماجرا از این قرار است که از قول این دوست گرامی دروغی در مونترال نقل می‌شود که خلاصه آن چنین است: «خسرو برای دفاع از سلیمانی تظاهرات برپا کرده است.»

طی سال‌هایی که در مونترال فعالیت روزنامه‌نگاری و در حد توانِ بسیار محدود خود فعالیت فرهنگی و اجتماعی داشته‌ام، مجموعه‌ای کوچک و پرسروصدا از آدم‌هایی با تمایلات ظاهراً چپ یا راست و مذهبی و ضدمذهبی نسبت‌ها و تهمت‌های مختلفی را نثارم کردند. صدالبته همین افراد با بسیاری از فعالان دیگر نیز چنین کرده و می‌کنند. بیشتر آن‌ها را نمی‌شناسم یا آشنایی خیلی مختصری با آن‌ها دارم و معمولاً هم از کنار اتهامات آنها گذشته‌ام چراکه باور دارم جامعه انسان را بر مبنای عمل‌اش می‌سنجد و نه بر مبنای حرف دیگران.  اما ماجرای این دوست گرامی که حدود دو سال به خاطر رفت‌وآمدش به نوروززمین ابراز لطف فراوان به من می‌کرد برایم شگفت‌انگیز شده بود.

چند روزی در خودم و با خودم کلنجار رفتم و نهایتاً دیروز با این دوست تماس گرفتم. بعد از طرح موضوع گفت: «تو خودت این را به من گفتی.» برق از کله‌ام پرید.

پرسیدم: بله؟ من گفتم؟ پاسخ داد: « بله!  یادت می‌آید فلان روز که هوا چنین بود و اتومبیل چنان سوار بودیم. تو خودت گفتی که با حمله به ایران و هزینه واردکردن به مردم ایران مخالف هستی و به این دلیل از تظاهراتی که فلان آقا علیه حمله به ایران برپا کرده دفاع می‌کنی.» یاد ضرب‌المثل «خسن و خسین هر سه خواهران مغاویه هستند» افتادم.

ماجرا از این قرار بود که چند سال پیش در مونترال سازمان ضد جنگِ کبکی Collectif Échec à la guerre یک تظاهرات علیه حمله احتمالی آمریکای دونالد ترامپ به ایران برپا کرده بود. مجله «هفته» خبر این تظاهرات را در حد دو سه پاراگراف منتشر کرده بود، مثل هر خبر دیگری که در رابطه با جامعه ایرانی است و حالا این خبر سندی شده برای اینکه: «فلانی برای حاج قاسم تظاهرات راه انداخته».

گفتم:‌ «دوست گرامی! من صددرصد مخالف هر جنگی در هر جای جهان هستم و به‌ویژه خواهان جنگ علیه ایران نیستم. دیگر اینکه مخالف هر تحریمی هستم که برای مردم ایران هزینه‌ساز باشد چراکه مردم به‌اندازه کافی از حکومت فاسد و مستبد جمهوری اسلامی زجرکشیده و می‌کشند. اما این چه ربطی دارد به برپا کردن تظاهرات به نفع یک فرمانده سپاه که می‌‌خواهم سر به تن‌اش نباشد.»

علاوه بر این اگر یک گروه در کانادا تظاهرات کند و بگوید «به ایران باید حمله شود.» رسانه‌ی «هفته» خود را موظف می‌داند چنین خبری را هم پوشش دهد. یعنی کار ما اطلاع‌رسانی به جامعه است و درج خبر یک رخداد به معنی حمایت از آن نیست. کمااینکه بسیاری روزنامه‌نگاران به میدان جنگ می‌روند و برای مردم خبر از جبهه‌های پرخون تهیه می‌کنند و این به معنای دفاع آن‌ها از جنگ نیست. اتفاقاً بیشتر این روزنامه‌نگاران به‌شدت ضدجنگ هستند.

به هر روی یک خبر منتشرشده در «هفته» درباره تظاهرات سازمان‌دهی شده توسط سازمان ضدجنگ کبکی Collectif Échec à la guerre سندی شده برای اینکه «خسرو تظاهراتی برای دفاع از فلان کس برپا کرده یا از آن حمایت کرده است.»
البته از حق نگذریم این دوست گرامی تأکید که این دروغ را او نگفته و فقط گفته که خسرو شمیرانی با جنگ و تحریمی که هزینه برای مردم ایران ایجاد کند، مخالف بوده است و ظاهراً دیگران دروغی را به این حرف او اضافه کرده‌اند. بعد هم گفت که به دیگران گفته که خسرو با فلان سازمان مذهبی مونترالی همکاری دارد. پرسیدم این دیگر مستند به چیست؟ معذرت‌‌خواهی کرد و تاکید کرد که این حرفش را پس می‌گیرد.

اما چرا این را می‌نویسم: بی‌تردید خسرو شمیرانی اهمیت آن را ندارد که یک صفحه از مجله برای دفاع از او یا کلاً درباره او به هدر رود. آنچه مهم است یادآوری اخلاق‌مداری است و اینکه من و شما به‌عنوان انسان‌های بالغ و عاقل موظف هستیم وقتی‌که ادعایی در برابر ما مطرح می‌شود اگر برایمان مهم نیست گوش نکنیم و مهم‌تر اینکه آن را تکرار نکنیم و اگر برایمان آن‌قدر اهمیت دارد که آن را تکرار کنیم دست کم درباره‌ی آن خبر درستی‌سنجی کنیم. سیاه‌کردن آدم‌ها به‌ویژه آن‌ها که نمی‌توانند یا نمی‌خواهند از خود دفاع کنند آسان است آنچه دشوار است انسان ماندن ما انسان‌هاست و این بی‌تردید در گرو وفاداری به حقیقت است و بس.

در پایان این سروده‌ی زیبای سعدی را به تمامی انسان‌هایی تقدیم می‌کنم که «تن آدمی شریف است به جان آدمیت» را باور دارند و بر اساس آن زندگی می‌کنند.

 

تن آدمی شریف است به جان آدمیت

نه همین لباس زیباست نشان آدمیت

 

اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی

چه میان نقش دیوار و میان آدمیت

 

خور و خواب و خشم و شهوت شغب است و جهل و ظلمت

حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت

 

به حقیقت آدمی باش وگر نه مرغ باشد

که همین سخن بگوید به زبان آدمیت

 

مگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی

که فرشته ره ندارد به مکان آدمیت

 

اگر این درنده‌خویی ز طبیعتت بمیرد

همه عمر زنده باشی به روان آدمیت

 

رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند

بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت

 

طیران مرغ دیدی تو ز پایبند شهوت

به در آی تا ببینی طیران آدمیت

 

نه بیان فضل کردم که نصیحت تو گفتم

هم از آدمی شنیدیم بیان آدمیت

برچسب ها:

ارسال نظرات