بابک یزدی یکی از فعالان سیاسی و چهرههای شناخته شده در تورنتو است. دیدگاهها و گذشتهی او که به قلم خودش در کتابی تحت عنوان «بابک یزدی، از حجتیه تا کمونیسم کارگری» منتشر شده است حرکت او از منتهی الیه راست به منتهی الیه چپ را نشان میدهد. این کتاب توسط انتشارات کانون خاوران در سال ۲۰۱۴ منتشر شده است.
بابک یزدی به گفته خودش «در سنین کودکی از جلسات حجتیه که نهادی بهایی ستیز بود شرکت می کرده» سالها با شریعتی و سازمان مجاهدین همراه شده و بعد هم به تفکر چپ رسیده و در این بخش نیز از فدایی به راه کارگر و از آنجا به حزب کمونیست کارگری. بابک یزدی که یک ضددین دوآتشه است، تقریبا ده سال بعد از شکلگیری حزب کمونیست کارگری (۱۹۹۱)، در سال ۲۰۰۰ به این حزب پیوست. او درحال حاضر یکی از اعضای کمیته مرکزی حزب، عضو دفتر سیاسی، دبیر واحد شرق کانادا و یکی از مطرحترین چهرههای حزب کمونیست کارگری است.
علاوه براین بابک یزدی از بنیانگذاران «سازمان دفاع از زندانیان سیاسی ایران و کانون خاوران» و مدیر اجرائی کانون خاوران نیز است.
حزب کمونیست کارگری و اعضای آن در اعتراضات در کانادا در رابطه با جنبش «زن زندگی آزادی» نقش پررنگی داشتهاند.
میخواهیم در «هفته» یک سلسله گفتوگو با فعالان از خطهای و رنگهای مختلف سیاسی داشته باشیم و طی این گفتوگوها به زوایای مختلف جنبش اعتراضی مردمی در داخل ایران بپردازیم: تعریفی از جنبش، رهبری و آیندهی آن پس از پایان جمهوری اسلامی. اولین گفتوگوی ما از این سلسله با آقای بابک یزدی از حزب کمونیست کارگری انجام شده است که در زیر تقدیم میشود.
آقای بابک یزدی گرامی ما میخواهیم در این گفتوگو درباره جنبش حاضر، اهداف و آینده آن صحبت کنیم اما اجازه بدهید با یک سوال ساده شروع کنیم: حزب کمونیست کارگری از کجا آمده و چه میگوید؟
بابک یزدی: پیشینه حزب برمیگردد به مباحث مارکسیسم انقلابی از سال ۵۷ به بعد و نقد چپی که در اهداف اصلیاش همسو با جنبشی بود که خمینی سمبلش بود و عملاً جناح چپ این جنبش محسوب میشد. جنبشی که خودکفائی، استقلال، و ضدیت با آمریکا و امپریالیسم هویتش بود. با تشکیل حزب کمونیست کارگری در سال ۱۹۹۱، یعنی در بحبوحه سقوط بلوک شرق و دیوار برلین، این حزب و اساساً منصور حکمت بنیانگذار حزب تعرض تئوریک منسجمی علیه هیاهوی ضدکمونیستی در آن مقطع را شروع کرد، سپس برنامهی «یک دنیای بهتر» را که یک سند بسیار معتبر برنامهای و سیاسی است تدوین کرد که چراغ راهنمای بسیاری جنبشهای اجتماعی و حقطلبانه بوده است. طیف گستردهای از کادرها و فعالین کمونیست در این حزب گرد آمدند و فعالیتهای همهجانبه سیاسی را علیه جمهوری اسلامی و اسلام سیاسی، و علیه انواع و اقسام بیحقوقیها در ایران شروع کردند. نهادهای مختلفی در دفاع از حقوق کودکان، پناهندگان، زنان، علیه اعدام و سنگسار، برای آزادی زندانیان سیاسی، برای جلب حمایت اتحادیههای کارگری از کارگران ایران، علیه اسلام سیاسی، علیه مماشات دول غربی با جنبش اسلامی و جمهوری اسلامی، علیه نسبیت فرهنگی، به همت کادرهای حزب در خارج شکل گرفت. اینها جنبههایی از یک حزب سیاسی و اجتماعی و نه ایدئولوژیک بوده است. این حزب درعینحالی که برای هر وجب از اصلاحات در وضعیت معیشتی کارگر و زن و کودک و کلا انسان در این دنیا میجنگد، هدفش انقلاب اجتماعی و زیرورو کردن مناسبات ناعادلانه موجود است. این را خوانندگان شما میتوانند در هر عرصه از فعالیت اعضاء و کادرهایش ببینند. حزب کوهی از ادبیات منسجم دارد که این اعتراضات را سمتوسو میدهد. حزب کمونیست کارگری، حزبی از نظر فرهنگی غربگراست و دستاوردهای سیاسی و فرهنگی مردم در غرب را ارج میگذارد، ضد ناسیونالیسم است و به اسلامیسم و فرهنگ کپکزده و ضد زن شرقی کوچکترین باجی نمیدهد. یک وجه مهم این حزب علنیت آن و شفافیت در مبارزه سیاسی و حزبی است. اولین حزبی است که کنگرههایش را علنی برگزار کرده، نسبت به مسائل مختلف پلاتفرمها و مواضع روشنی دارد و رهبری آن در دسترس جامعه است.
به شهادت فعالیت پیگیر فعالین این حزب و ادبیات، مصوبات و کمپینهایش، این حزب اولین حزب سیاسی، اجتماعی و مطرح در ایران است که علیه اعدام کمپینهای وسیع جهانی راه انداخته و اعدام را «قتل عمد دولتی» میداند و بسیاری را از اعدام نجات داده و هزینه اعدام را برای جمهوری اسلامی بالا برده است. با فعالیتهای پیگیرش به سنگسار بهطور دو فاکتو در ایران پاپان داده است. از طریق فدراسیون پناهندگان ایرانی در خارج از دیپورت هزاران پناهنده جلوگیری کرده. دادگاههای شریعه را در انتاریو با فعالیتهایش به تعطیلی کشانده. صدای زندانیان سیاسی را در سطح جهان بلند کرده، حقوق کودک را مقدم بر هر خرافهای میداند و کارزارهای وسیعی در دفاع از کودک سازمان داده و حجاب کودک را ممنوع اعلام کرده است، بیش از دو دهه قبل اعلام کرده است که انقلاب در ایران وجه ضد مذهبی و خصلت زنانه قوی دارد و از طریق انقلاب زنانه صدای انقلاب آتی و زنانه را سالهاست بلندتر کرده است. این حزب از روز اول اهداف جنبش اصلاحات رژیم را افشا کرده و مطرح کرد که این رژیم اصلاح بشو نیست و کلیت آن باید سرنگون شود. کمپین جهانی دفاع از کارگران اعتصابی نفت در زمستان ۱۹۹۶ یکی از بزرگترین کمپینهای جهانی بود که طبقه کارگر و مبارزات و خواستهایش را به گوش جهانیان رساند و حمایت صدها اتحادیه بزرگ و کوچک در سراسر جهان را جلب کرد. همینطور کارزارهای متعددی علیه بی حقوقی مهاجرین افغانستانی در ایران سازمان داده است.
حزب ضمن اینکه در عرصههای مختلف فعالیت میکند ولی بهعنوان یک حزب کارگری و بهعنوان حزبی که معتقد است جنبش کارگری ستون فقرات اصلی انقلاب در ایران خواهد بود فعالیت در میان بخشهای مختلف کارگران از فعالیتهای شبانهروزی آن بوده است. ارتباط نزدیکی با مراکز مهم اعتراض و اعتصاب داشته و تأثیرات قابلتوجهی در خواستها و اشکال مبارزه آنها داشته است.
این اولین مصاحبه «هفته» با یکی از رهبران حزب کمونیست کارگری است و طبیعتا سوالات بسیار وجود دارد پس قبل از اینکه به جنبش و انقلاب جاری در ایران برسیم یکی دو سوال دیگر درباره حزب بپرسم و بعد سراغ موضوع اصلی میرویم. موافقید؟
بابک یزدی: حتما و خوشحال خواهم شد.
شما میگویید فرهنگ حزب «غربی» است؛ با توجه به اینکه حزب کمونیست کارگری یک حزب مارکسیست لنینیست است. تکلیف دیکتاتوری پرولتاریا چه میشود؟ طبیعا دیکتاتوری پرولتاریا ربطی به فرهنگ غرب ندارد. آیا حزب از دیکتاتوری پرولتاریا خداحافظی کرده است؟
بابک یزدی: سوال شما دو قسمت دارد. اول غربی بودن فرهنگ حزب: ما براین باوریم که فرهنگ پیشرو غربی نه تنها از جان لاک و ژان ژاک روسو ودانتون و هیوم و رهبران انقلاب فرانسه، بلکه از مارکس و انگلس و روزا لوکزاموبرگ و ... هم نشات گرفته است. آزادیهای لیبرالی، دست آوردهای مدنی، حقوق زنان و کودکان و حیوانات و ... همه از غرب سرچشمه گرفته است. در مورد «مارکسیست لنینیست« بودن حزب کمونیست کارگری، ما یک حزب مارکسیستی هستیم، و لنین را هم به عنوان یک رهبر کمونیست که مارکسیسم را در زمان حیاتش در روسیه پراتیک کرد و کشور شوراها را بنیان گذاشت قبول داریم.
دوم دیکتاتوری پرولتاریا: در مورد دیکتاتوری پرولتاریا برداشتهای غلطی در جامعه وجود دارد و فوری خیلیها را به یاد دیکتاتوریهای شاه، و صدام و قذافی و پینوشه و سرهنگها و حکومتهای نظامی میاندازد، (که اتفاقا اکثرشان از دست نشانده ها و طرفداران حکومت های غربی بودند) و این بیشتر نتیجه تبلیغات رسانههای اصلی و بزرگ بورژوازی در غرب است. مارکس میگوید تا زمانی که طبقات وجود دارد دیکتاتوری هم وجود دارد و هر طبقهای که حکومت میکند برنامه و سیاست خود را دیکته میکند. دیکتاتوری پرولتاریا به معنی دیکته کردن برنامه عمل طبقه کارگر و سیاست کارگری و این طبقه است. در دموکراتترین حکومتهای غربی هم برنامه عمل حزب و یااحزاب بورژوای حاکم دیکته می شود. انتخابات در سیستمهای پارلمانی همیشه بر سر انتخاب و چگونگی اداره سیستم سرمایهداری و بازتولید آن است. تاکنون شما در هیچ پارلمانی انتخابات بر سر سوسیالیسم و یا سرمایهداری ندیدهاید. البته هیچکدام هم نمیگویند ما حزب بورژواها و طبقه حاکم هستیم و قرار است نظام سرمایهداری و استثمار را بازسازی و باز تولید کنیم. به این معنا دیکتاتوری پرولتاریا هم برنامهی عمل و سیاست طبقه کارگر را پیاده میکند. همزمان بیشترین آزادیهای بدون قید و شرط و تحزب و تشکل را هم باید داشته باشد. حزب ما از اولین جریاناتی است که به آزادی بدون قیدوشرط عقیده، بیان، تحزب و تشکل باور داشته و تا حدودی هم در جامعه اینرا جا انداخته ا ست. در ضمن اگر منظور از دیکتاتوری پرولتاریا حکومتهایی مانند کره شمالی و چین و بلوک شرق سابق است، ما سالها قبل از سقوط شوروی آنها را به عنوان سرمایه داری دولتی نقد کردیم. و نزدیک به هزار صفحه هم (سه جلد تحت عنوان بولتنهای شوروی) در اینمورد ادبیات داریم. دیکتاتوری پرولتاریا به معنی پیاده کردن برنامه عمل، سیاست، و راه حل نجات جامعه از منظر و موضع طبقه کارگر است. و حاوی بیشترین آزادی ها هم خواهد بود.
در مورد حجاب باید امری انتخابی باشد البته برای افراد بزرگ سال. اگر ما در قدرت سهمی داشته باشیم حجاب کودکان را ممنوع خواهیم کرد.
شما در بالا کارنامه مفصلی از فعالیتهای «حزب» ارایه کردید. با توجه به این همه تلاش، حزب باید یک نیروی مطرح در ایران باشد. در جنبش جاری در ایران ما اثری از حزب کمونیست کارگری نمیبینیم.آیا من اشتباه میکنم؟ حضور شما در ایران کجا دیده میشود؟
بابک یزدی: در شرایط فعلی ما به خاطر توازن قوا و مسائل امنیتی به هیچ وجه درست نمیدانیم که فعالین خود را که داخل کشور هستند علنی کنیم. ولی رژیم خیلی از رهبران کارگری را که دستگیر کرده از اتهاماتشان عضویت در حزب ما بوده و ما هم بلافاصله تکذیب کردهایم. اینکه فلان رهبر و فعال کارگری عضو یا هوادار حزب است یا خیر ما تا سرنگونی رژیم چنین مواردی را نمیتوانیم رد یا تائید کنیم. ولی سیاست تعین بخشیدن به رهبران عملی و کارگری را حزب ما و مشخصا حمید تقوائی لیدر حزب سالها پیش مطرح کرده و در حال حاضر صدها رهبر کارگری شناخته شده و علنی مشغول سازماندهی هستند. جنبشهای معلمان و بازنشستگان و پرستاران و... آنها خیلی از سیاستهای حزب ما را عملا پیاده کرده و پیش بردهاند. اعلام اینکه چقدر فعالین آنها با حزب ما ارتباط مستقیم دارند و یا خیر طبیعتا به بعد از سرنگونی رژیم موکول میشود. البته جنبش مبارزه علیه اعدام و لغو عملی سنگسار در ایران را خود رژیم هم به شکلهایی به ما ربط داده است. خط و سیاست حزب در بیشتر جنبش های اجتماعی در داخل کشور ملموس هست ولی اعضا و فعالین علنی نیستند.
در خارج کشور اما ما نمونههایی داشته و داریم که میتوانیم رسما اشاره کنیم. از به تعطیل کشاندن دادگاههای شریعه در همین انتاریو که ده ها ساعت آرشیو فیلم کنفرانس ها و میتینگ های آن فقط نزد من موجود هست، تا سازماندهی اعتراض علیه کنفرانس برلین و سازماندهی اعتراضات علیه وابستگان رژیم از دو-خردادیهای سابق تا سروش، و جلوی سفارت و کنسولگری های رژیم و سازماندهی علیه عاشورای دولتی و... را ما در پرونده خود داریم. یک مورد فقط در تورنتو در هوای ۳۰ درجه زیر صفر ما با اینکه ۱۴ نفر دستگیری دادیم ولی سفیر رژیم را از در پشتی و عقب هتل شرایتون فراری دادیم.
نکته دیگر اینکه شما میگویید طبقه کارگر ستون فقرات اصلی انقلاب است. اگر از انقلاب فعلی صحبت میکنید به نظر میآید دختران و پسران جوان ستون اصلی باشند که هنوز حتی به سن دانشگاه نرسیدهاند و شعارهایشان هم هیچ ارتباط مستقیمی با شعارهای کارگری ندارد. نظر شما چیست؟
بابک یزدی: اولا ۹۰ درصد این دختران و پسران و جوانان و دانشجویان فرزندان طبقه کارگر و زحمتکشان هستند. یا از مزدبگیران دیگر مانند معلم و پرستار و کارمند که به کارگران نزدیکترند تا سرمایهداران. از این مهمتر بیش از ۹۰ درصد خواستهها و شعارهای آنها هم از نظر کمونیسم کارگری خواستههای کارگری است.
همانطور که قبلا اشاره شد برنامه عملی و سیاست کارگری راه حل طبقه کارگر برای کل جامعه است و نه فقط طبقه کارگر. حزب ما از اول مطرح کرده است که مسئله زنان، مسئله حجاب،مسئله جوانان، مسئله بیحقوقی و تبعیض جنسیتی و ...همه از مسئله کارگران است. طبقه کارگر از نظر ما به عنوان صاحب جامعه باید قد علم کند و قدرت سیاسی را در دست بگیرد و نه اینکه خودش را به یک صنف مزدبگیر که فقط برای حقوق بیشتر صنفی مبارزه میکند، محدود کند. طبقه کارگر راه حل کل جامعه را دارد و از جمله راه حل برای همه ی این جوانان و دانشجویان.
امیدوارم حامد هم تا آن موقع حزب سیاسی مورد نظر خودش را انتخاب کرده باشد. من این ظرفیت، توانائی و صداقت را در او میبینم.
تحلیل حزب کمونیست کارگری از انقلاب جاری چیست؟
بابک یزدی: از مدتها قبل حزب کمونیست کارگری در تحلیلهای سیاسی خود روشن کرده بود که جامعه ایران آبستن انقلاب است. جامعه ایران در موقعیتی نبود که بتواند این وضعیت را تحمل کند. جامعهای که در سال ۵۷ انقلاب کرده بود که به آزادی و رفاه و عدالت برسد، اما به ناگهان خود را در وضعیتی بهمراتب بدتر از سالهای قبل از انقلاب دید و یک لحظه آرام نگرفت. از اعتراضات سال ۱۳۷۱ در مشهد به بعد، این جامعه یکریز در اعتراض بود و بخصوص با عروج جنبش سرنگونی در تیرماه ۷۸، این اعتراضات وارد مرحله دیگری شد. هر اعتراضی را این حزب اعتراض به جمهوری اسلامی خواند که هدف اصلی آن سرنگونی رژیم است. ما همان زمان گفتیم که رأی به خاتمی در واقع رأی نه به رژیم بود. اعتراض به بستن روزنامه سلام، فقط بهانه بود. اعتراض معروف به «رأی من کو؟» در واقع بهانهای بود که هدف اصلیاش سرنگونی رژیم بود. و همچنین اعتراضات دی ۹۶ و آبان ۹۸ همه هدفشان سرنگونی رژیم بودند.
حزب با تمام قدرت در این انقلاب شرکت کرده و فعالین، اعضا و کادرهایش در همه اعتراضات در ایران و در خارج کشور فعالانه شرکت میکنند.
امروز در ایران میبینیم که جامعه وقتی جانش به لب میرسد و راهی بهجز سرنگونی سیستم حاکم نمیبیند، خیلی صریح و بدون رودربایستی آن را در قالب شعارها و خواستههایش مطرح میکند و شعار ایجابیاش را هم خودش پیدا و مطرح میکند: زن زندگی آزادی. شعاری که هر سه وجه آن دست رد زدن به سیاستهای رژیم حاکم است. با این وجود آیا باور دارید که جامعه همیشه سرنگونی میخواسته؟ اگر اینطور بوده چرا مثلا میگفته «رای من کجاست» یا اینکه به صورت میلیونی به یک آخوندِ لبخندزن از داخل خود رژیم رای میداده؟ آیا فکر نمیکنید شما یک شعار استراتژیک داشتید که شاید حتی درست هم بوده باشد اما شعار ازلی و ابدی شما تازه پس از سیوچند سال شعار جامعه شده است؟
بابک یزدی: ما براین باوریم که حتی رای بالای بیست میلیون به خاتمی رای علیه کلیت نظام بود. مردم همیشه به دنبال راه حلهای آسان بودند و لزوما خواهان انقلاب نبودند. سعی میکردند از اختلاف دو جناج رژیم استفاده کنند تا بتوانند این اختلافات را بیشتر کنند و حتی شاید بتوانند به بخشی از خواستههاشان برسند. مردم خیلی خوب میدانستند که بحث «گفتگوی تمدنها» از طرف آخوندی مانند خاتمی بیشتر از یک جوک نیست ولی از همین هم استفاده میکردند. مردم نسبت به موقعیت و شرایط، شعارها را هم عوض میکردند. بطور مثال شعار «رای من کو؟» در کمتر از چند روز به «موسوی بهانه است، کل رژیم نشانه است» تبدیل شد. ولی مردم در هر مرحله تجربهای آموختند و در نهایت متوجه شدند که اتفاقا ما درست میگفتیم و برای نجاتشان راهی جز انقلاب ندارند. از نظر ما و به روایت ما شعار «زن ، زندگی، آزادی» هم کاملا شعاری سوسیالیستی است. انقلاب جشن کمونیست هاست و ما دوران ما فرا رسیده است.
شما میگویید: «مردم نسبت به موقعیت و شرایط شعارها را هم عوض میکردند». آیا این دقیقا وظیفه یک سازمان سیاسی نیست که بسته به شرایط شعار مناسب را طرح کند و مردم را حول آن شعار و نه آنچه ایدهآل خودش است سازماندهی کند؟ اگر این را بپذیریم معنیاش میشود اینکه حزب کمونیست کارگری مثل بسیاری دیگر از سازمانها سیاسی نه پیشرو و سازمانده حرکات سیاسی مردمی بلکه در بهترین حالت دنبالهرو مردم و در بدترین حالت غریبه با مردم بوده است. نظر شما چیست؟
بابک یزدی: شما به درستی اشاره کردید و من هم باور دارم که هر جریان سیاسی مسئول عملکرد و مواضع و نظرات سیاسی خودش است. از همین منظر من میتوانم بگویم حزب کمونیست کارگری از سال ۵۷ که یک جریان کوچک و چند نفره بود یعنی اتحاد مبارزان کمونیست، تا حالا که به یک حزب بزرگ سیاسی مهم، مطرح و تقریبا اجتماعی تبدیل شده از کل تاریخِ مواضع، سیاست ها، تئوری ها و نظرات سیاسی خود دفاع میکند.
البته درباره جریانات سیاسی دیگر درست است که رژیم اسلامی اعضای آنها زندان و شکنجه و بخشا اعدام کرد، و یکی از دلایل کم شدن و یا نابودی و یا تحلیل رفتنشان گردید. ولی یک دلیل دیگر که اقبال مردمی به آنها ضعیف است سیاست خود این احزاب و گروهها است.
حزب ما اتفاقا یکی از معدود جریاناتی بود که زیر بار اصلاحات نرفت. ما از سالها قبل، از انقلاب آتی دفاع کردیم. همانطور که یک جریان سیاسی پیشرو باید همیشه حداقل یک یا چند گام از مردم عادی جلوتر باشد، ما چنین بودیم. همیشه در صحنه بودیم و مواضع درست را در زمان و مکان گرفتیم و یکی از دلایل رشد و اجتماعی شدن ما همین مواضع درست ما بوده است. بطورمثال زمانیکه بالای ۸۰ درصد جریانات سیاسی از چپ و راست طرفدار اعدام انقلابی بودند ما گفتیم:«اعدام قتل عمد دولتی است» و یا آزادیهای بیقید و شرط سیاسی را ما زمانی اعلام کردیم که خیلیها طرفدار آزادی نیروهای انقلابی، چپ و خلقی و ممنوع کردن جریانات راست بودند! ما ده ها شعار دیگر هم در این سالها داشته ایم که در مسیر و امتداد سرنگونی رژیم و انقلاب مردم بوده است. به طور مثال حکومت انسانی برای جامعه ای انسانی یکی از این شعارها بود. آپوزیسیون آپوزیسیون نشویم یکی دیگر و...
بنابراین حزب کمونیست کارگری در این مورد هم تقریبا جلو تر از بقیه جریانات سیاسی بوده و به هیچ فرد و جریانی خودش را بدهکار نمیداند.
در خارج اما ما نمونههایی داشته و داریم که میتوانیم رسما اشاره کنیم. از به تعطیل کشاندن دادگاههای شریعه در همین انتاریو تا کنفرانس برلین و سازماندهی اعتراضات علیه وابستگان رژیم از دو-خردادیهای سابق تا سروش، و جلوی سفارتهای رژیم و سازماندهی علیه عاشورای دولتی و... را ما در پرونده خود داریم.
از نظر حزب شما برای پیروزی انقلابِ «زن زندگی آزادی» چه باید کرد؟
بابک یزدی: این جویبارهای دهها نفره، صدها نفره، و هزاران نفره کم کم باید به رودهای بزرگ دهها هزار و صدها هزار و در نهایت میلیونی تبدیل گردند و رود عظیم و خروشان انقلاب مردم را به دریای آزادی آنها وصل کند. و این یعنی اعتصابات و اعتراضات همگانی و سراسری که مقدمات آن در حال شکلگیری است. در خارج کشور تلاش ما فشار به دول غربی برای بایکوت جمهوری اسلامی است. جمهوری اسلامی مانند حکومت آپارتاید آفریقای جنوبی باید منزوی و بایکوت شود و این راه را بر سرنگونی حکومت در داخل کشور بازتر میکند.
ما معتقدیم که انقلاب جاری در ایران نسبت به خیزشهای قبلی بسیار عمیقتر و اجتماعی است و با شعار زیبای زن زندگی آزادی و مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر جمهوری اسلامی، و در نهایت اعتصابات و اعتراضات سراسری و عمومی میرود که بساط حکومت را در هم بپیچد و رژیم اسلامی را به گورستان تاریخ بسپارد.
آیا با سرنگونی رژیم، ایران به سرنوشت مصر و یا تونس دچار نخواهد شد؟
بابک یزدی: کمترین احتمال این است که سرنوشت مبارزه در ایران شبیه انقلابهای بهار عربی باشد. در ایران مبارزات قدرتمند و جنبشهای جاافتادهای در دو دهه گذشته شکلگرفته، خواستهای روشنی دارد، رهبران رادیکال و شناختهشدهای دارد، بشدت علیه اسلام و جنبش اسلامی است، مسئله زن مسئلهای اساسی است، توقعات مردم از زندگی بسیار بالا است و حزبی مانند حزب کمونیست کارگری نقش قابلتوجهی در شکل دادن به فرهنگ رادیکال و انسانی داشته و همچنان این نقش را بهطور قابلتوجهی بازی میکند. این فاکتورها فضای بسیار امیدبخشی برای مسیر این انقلاب و آینده جامعه ایران نشان میدهد. اینکه اشکال مشخص انقلاب در ادامه چه خواهد بود ما غیبگو نیستیم و خیلی چیزها هم قابل پیشبینی نیست ولی فاکتورهای اساسی اوضاع امیدوار کننده ای را نشان میدهد و خوشبختانه حمایت افکار عمومی وسیع جهان را هم با خود دارد. ما امید زیادی داریم که این انقلاب به خوشی، شادی، رفاه، آسایش، خوشبختی و آزادی مردم منتهی شود.
آیا واقعا این انقلاب علیه اسلام است یا علیه اسلام سیاسی؟ مثلا حضور زنان محجبه (گرچه به طور محدود) در دفاع از زن زندگی آزدی را چطور توضیح میدهید؟
بابک یزدی: انقلاب علیه سیستم حاکمی است که نام خودش را «جمهوری اسلامی» گذاشته. اما خیلی از مردم مذهبی هم اتفاقا کم کم متوجه شدهاند که این رژیم واقعا اسلامی است و اسلام از خود محمد و علی تا بنلادن و خامنهای و حماس و حزبالله و بوکوحرام و... همه در رزومهشان چیزی جز قتل و جنایت و خونریری نداشتهاند. مسلمان خوب زیاد داریم ولی اسلام خوب را باید در موزهها به دنبالش گشت! فردای سرنگونی رژیم به نظر من مانند انقلاب کبیر فرانسه خواهد شد که کشیش بودن ننگ و عار و تا حدودی حتی جرم بود. در ایران هنوز رژیم سقوط نکرده، جنبش «عمامه پرانی» اوج گرفته. طبیعتا اینکه بعد از پیروزی انقلاب چه بر سر آنها بیاید را جامعه باید تصمیم بگیرد. ما به عنوان یک حزب سیاسی مسئول وظیفه داریم از حقوق همهی شهروندان جامعه دفاع کنیم. و به قول منصور حکمت (که ۲۵ سال پیش گفته) اگر آخوندی عقل داشته باشد از الان باید به ما پناه ببرد! من به شما قول میدهم حکومت بعدی هر چه که باشد کمترین آن سکولار و حتی لائیک خواهد بود و مذهب باید امری کاملا خصوصی باشد و مذهب رسمی هم نخواهیم داشت. مقدسات نخواهیم داشت، نه خدا، نه شاه و نه میهن! در مورد حجاب باید امری انتخابی باشد البته برای افراد بزرگ سال. ما از زنان با حجابی هم که برای سرنگونی رژیم مبارزه می کنند استقبال می کنیم. در فردای سرنگونی رژیم اگر ما در قدرت سهیم باشیم حجاب کودکان را ممنوع خواهیم کرد.
در پاسخ به سوالی در بالا اشاره کردید که جنبش رهبران رادیکال و شناختهشدهای دارد. میتوانید چند تن از این رهبران را نام ببرید؟ بیشتر منظور این است که بدانیم شما چه کس یا کسانی را رهبر این انقلاب میبینید.
بابک یزدی: ما در جنبش کارگری رهبرانی مانند جعفر عظیمزاده، اسماعیل بخشی، محمود صالحی، جوانمیر مرادی، رضا شهابی و ... را داریم در جنبش معلمان اسماعیل عبدی، رسول بداغی، هاشم خواستار و... که سالهای سال بخشی از جنبش و اعتراضات داخل را رهبری کردهاند. و همینطور دیگر جنبش ها. البته همانطور که شعارها و حرکتها در دل انقلاب زاده میشود به باور من رهبران بیشتری نیز در دل انقلاب متولد خواهند شد.
ما سپیده قلیانها و توماج صالحیها و ده ها شخصیتزن و مرد معترض دیگر را هم در زندان داریم که از نظر ما بخشی از طبقه کارگر و بخشی از رهبران جامعه در آینده هستند.
وظایف خود را در حال حاضر چه میدانید؟
بابک یزدی: ما سعی میکنیم نماینده اتحاد مردم علیه جمهوری اسلامی باشیم. از شعارهای فرقهای و تفرقهافکنانه خودداری میکنیم، دورنمای روشنی مقابل مردم قرار میدهیم، در سطح جهانی سیاست بایکوت جمهوری اسلامی را دنبال میکنیم و در داخل تلاش میکنیم تشکلهای مختلف انقلاب از جمله شوراهای سازماندهی اعتراضات و شوراهای مختلف کارگران و دانشجویان و معلمان و سایر بخشهای جامعه شکل بگیرد که ضامن مهمی برای تقویت انقلاب و دخیل شدن مردم در سرنوشتشان بدون آقابالاسر خواهد بود.
حامد اسماعیلیون تا به امروز تقشی بیبدیل در همراه ساختن نیروهای مردمی خارج از کشور داشته و در داخل هم تاثیرگذاریاش گرچه اندک ولی ملموس است. آیا حامد اسماعیلیون را به عنوان یکی از رهبران بالقوه جنبش و انقلاب جاری میبینید؟
بابک یزدی: همانطور که در پاسخ به سوال قبلی گفتم در دل انقلاب رهبرانی هم ساخته میشوند که قبل از آن قابل تصور نیست.
حامد از دوستان عزیز من است و تا کنون نقش بسیار مهمی را در جنبش خارج کشور ایفا کرده است. ما در چند حرکت بزرگی که او و خانوادههای پرواز فراخوان دادند هم در تورنتو و هم در برلین در کنار آنها بودیم و فراخوانهایمان را هم در حمایت از آنها و در کنار آنها دادیم. برای شنبه ۱۹ نوامبر هم رسما کمیته خارج حزب ما بطور سراسری از حرکت آنها حمایت کرده است. من امیدوارم حامد اسماعیلیون بتواند همین طور ادامه دهد. اما حامد خودش هم ادعای رهبری سیاسی را ندارد و در کلیپی این مسئله را به خوبی باز کرده است که احزاب سیاسی باید نقش رهبران سیاسی را بازی کنند. امیدوارم حامد هم تا آن موقع حزب سیاسی مورد نظر خودش را انتخاب کرده باشد. من این ظرفیت، توانائی و صداقت را در او میبینم.
در پایان بهتر است به این مورد مهم هم اشاره کنم که در قرن بیست و یکم و در جهان مدرن و متمدن و امروزی، اگر نه تنها، بلکه یکی از مهمترین ابزار دخالت در سیاست احزاب سیاسی هستند. رژیم فعلی و گذشته احزاب را ممنوع، فعالین آنها را زندان و شکنجه و بعضا اعدام کردند. و بقیه هم مجبور به فرار از کشور شدند. در فردای سرنگوی رژیم تحزب و تشکل آزاد خواهد بود و احزاب در چنین شرایطی رشدی سریع خواهند کرد. همانطور که شما در کانادا موقع انتخابات به احزاب سیاسی رای میدهید، در ایران هم در فرادی سرنگونی رژیم، خیلی از مردم از راست تا چپ حزب سیاسی خود را انتخاب خواهند کرد و احزاب رشد خواهند کرد و مردم در سیاست به احزاب سیاسی رای خواهند داد. ما بیشترین سعی خودمان را خواهیم کرد که نماینده آزادی خواهی و عدالت اجتماعی در جامعه باشیم و چپ جامعه یعنی آزادی خواهان و عدالت جویان را نمایندگی و سازماندهی کنیم.
آقای بابک یزدی گرامی از طرف «هفته» از شما سپاسگزاری میکنم.
با سلام بله، خدا شاه میهن، این شعار زیبای بود که چهل و چند سال پیش می گفتم و زندگی راحتی برای همه داشتیم. این حضرات کمونیست امدند و گفتن نه خدا ، نه شاه، نه میهن ، خوب همین کار را کردند نه کاخ شاه ، نه در مسجد ، نه غیرت ایرانی. دستشان درد نکند ، کار را تمام و کمال انجام دادند. من نمی دانم این حضرت اقا دیگر دنبال چیست، مثل اینکه فقط تا همینجا به ایشان یاد دادند. چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی خداوند امر و خداوند نهی سخن گفتن کژ ز بیچارگیست به بیچارگان بربباید گریست هرانکس که بر پادشاه دشمن است روانش پرستار اهریمن است بیا تا بکوشیم و جنگ آوریم برون سر از این بار ننگ آوریم کنون پادشاه جهان را ستای به رزم و به بزم و به دانش گرای چو ايران نباشد تن من مباد بدين بوم و بر زنده يک تن مباد بيا تا همه تن به کشتن دهيم مبادا که کشور به دشمن دهيم دريغ است ايران که ويران شود کنام پلنگان و شيران شود” جاوید شاه. رضا شاه دست خدا همراهتان محمد
Mohammad
j20 jنوامبر j2022