به گزارش هفته، به نقل از سیبیسی، هاجر مرادی، هنرمند و فیلمساز ایرانی-کانادایی ساکن تورنتو که سه روز پس از قتل مهسا امینی به سازماندهی تظاهرات اعتراضی در کوئینزپارک کمک کرد، میگوید که مردم زیادی به ما پیوستند. برخی همگام با ما موهایشان را بریدند. لحظهای پراحساس بود و دور و بریها ما به گریه افتاده بودند.
مرادی در کار هنریاش که از نقاشی تا تندیسسازی و پویانمایی را دربرمیگیرد، به مسائل هویت، انعطافپذیری، فمینیسم و جنسیت میپردازد. در تظاهرات اعتراضی کوئینزپارک، مرادی از باهمستان ایرانیان دعوت کرد تا در بریدن موهایشان به نشانه اعتراض به جمهوری اسلامی و قوانین حجاب اجباریاش به او و دوستانش بپیوندند.
او میگوید که کوشش هنرمندان بر این است که خواستههای مردم را تجسم بخشند و آن را به رسانهای بدل کنند که همگان بتوانند با آن ارتباط بگیرند.
پس از انقلاب اسلامی، حکومت تبعیض مذهبی را بر ایرانیان تحمیل و از این دریچه حقوق انسانی آنان را به طور جدی محدود کرد. هر چند از همان آغاز انقلاب اسلامی، جنبشهای مقاومت در برابر این حاکمیت عرض اندام کردهاند، لیک هیچ یک به گستردگی اعتراضات اخیر نبودهاند.
در این میان، باهمستان ایرانیان نیز همبستگی خود را با هممیهنانشان در درونمرز نشان داده است. برای نمونه، در برلین ۸۰ هزار نفر در اعتراض به جمهوری اسلامی گرد آمدند. در یکم اکتبر، ۵۰ هزار نفر در ریچموند هیل در همبستگی با خیزش ایران گرد آمدند. تظاهرات همبستگی همچنین در ۱۵۰ شهر در سراسر جهان برگزار شد.
برای هنرمندان ایرانی برونمرز نیز نشان دادن همبستگی با معترضان از راه هنر یکی از معنادارترین راهها برای بیان احساسات در ارتباط با این جنبش است. مرادی هم، به عنوان هنرمند چندرشتهای و برنده جوایز گوناگون، خویش را موظف دانسته است که از کارهایش به عنوان صدایی در برابر بیعدالتی سود جوید. از زمان جنبش سبز مرادی هنر خود را در راستای اهداف سیاسی به کار گرفته است.
او می گوید که من هنرمندم و هنر سلاح من است و بر این باورم که هنر فرصتهای نیرومندی را برای بیان خواستهای سیاسی و اجتماعی فراهم میآورد که اگر درست به کار گرفته شود میتواند به تغییر جامعه بینجامد.
روایت دستگیری زنان توسط جمهوری اسلامی با هنر
پیش از آغاز اعتراضات اخیر، روژین شفیعی، هنرمند و فیلمساز ایرانی مقیم تورنتو و مونترال، خود را برای نمایشگاه «نویی بلانش تورنتو» که یک نمایشگاه هنری در سطح شهر است آماده میکرد. تنها دو هفته قبل از افتتاح نمایشگاه در اول اکتبر، قتل مهسا امینی خبرساز شد و اعتراضات سراسر ایران را فراگرفت.
شفیعی میگوید که گفتم نمیتوانم کنار اثری بایستم و درباره چیزی صحبت کنم که مربوط به اعتراضات اخیر در ایران نیست. این احساس وحشتناکی را در من برمیانگیزد. او میافزاید که این انتخاب شخصی بوده است و طبعا قضاوتی در مورد هیچ هنرمندی که ممکن است به مانند او واکنش نشان نداده باشد، نیست.
شفیعی با استفاده از عکسها و فیلمهای تلفن همراه از اعترضات در ایران که دوستانش برایش فرستاده بودند نمایشگاهی راه انداخت. او میگوید که داستانهایی از یک زن تراجنسی، یک زن معلول، یک دانشجوی دانشگاه، یک مادر به دستم رسید. تمام این داستانها درباره افرادی است که دستگیر شدهاند.
شفیعی که با بریدههایی از خبرها، آن فیلمها را میان تصاویری از خود که در حال بریدن موهایش است جای داده میگوید که با هر تار مویی که بریدم، نام یکی از کسانی که در اعتراضات کشته شدند را آوردم.
این نیاز به کاری سخت داشت و شفیعی تا چند ساعت پیش از برپایی نمایش نیز روی آن کار کرده بود. او میگوید آن چه که میخواستم با این کار نشان دهم یک درصد از چالشهایی بود که مردم، بهویژه زنان و دگرباشان، در ایران با آن روبرو هستند.
هنر ایرانی برای گسترش فریاد ایرانی
برای گلشن عبدمولایی- نویسنده، شاعر، عکاس و فیلمساز ایرانی مقیم تورنتو - مهمترین چیز در حال حاضر تقویت صدای ایرانیانی است که در درونمرزند. او همچنین بر این نکته تأکید میکند که تجربه اسلام در ایران با بیرون از ایران کاملا متفاوت است. او میگوید که تجربه یک ایرانی که در کانادا یا آمریکا زندگی میکند از اسلام، متفاوت از دیگر مسلمانان است و حمایت از سقوط رژیم آخوندی به معنای اسلامهراسی نیست.
او عکسی را نشان میدهد که در آخرین سفرش به ایران از مادربزرگش گرفته، مادربزرگی که روی چهارپایه نشسته و موهایش را رنگ کرده است. عبدمولایی میگوید که در پی آفریدن هنری است که بیرون از نگاه غربیهاست - خارج از آن چیزی که آنها انتظار دارند ایران به نظر برسد.
این عکس هر چند سه سال پیش از این خیزش گرفته شده، لیک پیامش پیام امروز است. او میگوید که مادربزرگم خیلی از رژیم متنفر بود. او وقتی کوچکتر بود با رژ لب در خیابان مینوشت مرگ بر رژیم اسلامی. او بت من است، کسی که از دیدن این خیزش، به ویژه میان دختران و زنان، شادمان میشد.
گفتنی است که به تازگی مولایی فیلمنامه «این جا» (This Place) را با همکاری نویسندهای دیگر نوشته که داستان عاشقانه عجیب دو زن جوان است که یکی از آنها ایرانی و دیگری تامیلی است.
بازتاب تجربه ایرانی مهاجر با هنر
تجربه مشترک عبدمولایی، شفیعی و مرادی از مهاجرت بر نحوه رویارویی هنر آنها با اعتراضات در ایران تأثیر گذاشته است.
عبدمولایی در اوایل دهه ۱۹۹۰ به همراه والدینش به عنوان پناهنده سیاسی به کانادا آمد. او میگوید: «رابطه من با ایران، نشاندهنده نحوه تربیت من و نگاه من به جهان است.»
شفیعی هم همین طور. او زندگیاش در ایران و کانادا بوده است. در ۱۸ سالگی پدر و مادرش را در کانادا ترک کرد و به ایران بازگشت و چند سالی در آنجا ماند. شفیعی میگوید که به پدر و مادرم گفتم که میخواهم هنرمند باشم و نمیخواهم کشورم را رها کنم.
نقل مکان دائمی به کانادا چندان آسان نبود. او میگوید که از مهاجرت راضی نبودم و همه جنبهها این امر برایم سخت بود. نمیتوانم خودم را با کانادا وفق دهم. با این تجربه او احساساتش را با هنر به نمایش گذاشت. او میگوید که هنر من همیشه در واکنش به رویدادهای ایران بوده است.
شفیعی که چندی پیش در جشنواره فیلم ایتالیا برنده جایزه شد، میگوید که هر جایزهای که برای هنرش گرفته نه برای او که برای مردم ایران است، چون که دردهایی که آنان تحمل میکنند، این درد ۴۳ ساله که شوخی نیست، الهامبخش کارهای اوست.
مرادی هم دو بار مهاجرت کرده است: یک بار در یک سالگی که با جنگ ایران و عراق از جنوب ایران به تهران مهاجرت کرد و یک بار هم در ۲۰ سالگی که به کانادا آمد.
مرادی می گوید: «پدربزرگ و مادربزرگ من از عشایر بختیاری بودند که همیشه بین کوهها و درههای جنوب غربی ایران در حرکت بودند. شبیه به اجدادم، آواره بودن و در حرکت بودن، داستان زندگی من به عنوان یک زن و به عنوان یک هنرمند را شکل داده است.»
او میگوید که مایلم که زنان غیر ایرانی از این جنبش الهام بگیرند و بازتابدهنده صدای مردم ایران باشند و اجازه ندهند که در هیاهوی اخبار این اعتراضات محو شوند.
ارسال نظرات