نرگس هاشمی|
آقای حسیب فضل مجری برنامه سخن را از پسرلی مو مبارک، نوی کال مو مبارک آغاز کرد و گفت در این برنامه همه از رازونیاز بهار خواهیم گفت.
داکتر کمال سعید، حمیرا جباری، داکتر پامیرزاد و دستگیر نایل هر یک به نوبه خود از حماسه نوروز، مراسم نوروزی و اشعار نوروزی سخن گفتند.
داکتر کمال سعید درباره حماسه نوروز و درباره اهمیت نوروز که در سرزمین ما چی گذشته پرداخت و گفت: «درباره حماسههای یونان منابع و نوشتههای بیشتر موجود است و اما دربارهی حماسههای آسیایی نوشتهها کمتر است. عمدهترین مدرک ما» مرسی ید” است که چمانها که باشندههای اصیل آسیای مرکزی استند و در بلخ در قسمت جنوب و در سرزمین یاقوتها در شمال سایبریای آسیایی جای جنبش فکری چمانهاست. حماسهی نوروز در اعتدال شب و روز از اعجاز روزگار (طبیعت) است و بادهای تند و سردی که از مناطق شمال و یخبندان میوزید به آمدن بهار متوقف میشود و چمانها گفتهاند که شقایق از ترس سردی هوا نوزادهای خود یعنی پندکهای خود را در زیر گل نگاه میکردند.
از ۷ هزار تا ۱۲ هزار سال پیش مصریت میگوید که روزگار (طبیعت) به این حد عوض میشود که گفتهاند که از لزوم دید آفتاب است و به آفتابپرستی رو آوردند. اما فکر انسان در ارتقاست. ارتقای فکری انسان گاهی کند است و گاهی بهسرعت است و در بلخ گفتهاند که ارتقای فکر انسان در آهسته رفتار است و این آهسته رفتاری را «پلکیدن» میگفتند. بالاخره از برکت ارتقای فکری آنها از آفتابپرستی به یکتاپرستی رسیدند.
تاریخ هفت هزار سال پیش در تاریخ حماسه نگاری بسیار جالب است و در انسانشناسی آمده که آخرین فرعون در لباسهای روزمره خود جواهر به کاربرده و لاجورد که از پیداوار بدخشان است استفاده کرده.
قبلاً مسائل آسمانی که حوادث طبیعی مانند رعدوبرق است و مسائل زمینی که سیلابها بودند را نمیدانستند و طبیعت را روزگار میگفتند و در آن روزگار خانمها در روز نوروز ترانهخوانی میکردند و لباسهای نو میپوشیدند و مردان به کشت و زراعت میپرداختند که از همان روزگار تا کنون نوروز ماندگار مانده است. “
حسیب فضل افزود: «در سرزمین نوروزی بهار رنگ و شرنگ خود را دارد و حتی مردم چکسلواکی نوروز را جشن میگیرند و با نوروز فرهنگ مشترک دارند.»
آقای فضل این غزل زیبای واقف باختری را به زمزمه گرفت که مطلع آن این است:
«بهار آمد ز خویش و آشنا بیگانه خواهم شد
که گل بوی خواهد داد و من دیوانه خواهم شد»
جناب پامیرزاد از سرزمین پامیرزمین دربارهی بهار و لعل بدخشان سخنرانی کرد و گفت: | «شادگون بهار مبارک و خدیرایومتان مبارکباد. نوروز روزی است که در سرزمین ما جایی خود را یافته ولی در پامیرزمین ما، نوروز را» خدیرایوم” میگویند و کمتر مردم به کلمه نوروز آشنا استند.
در زبان یونانی بنماخیانیک آمده و درسنسنکریت بنام سونی آمده. «خدیرایوم» یعنی به معنای یک جشن بزرگ است و این جشن میگویند که جشن جمشیدی است. جمشیدی که در سرزمین ما حاکمیت عادلانه داشته و در زمانش صلح و صمیمیت در میان مردم برقرار بوده و گذشتگان ما را به این نام مطابقت میدهد که اسطورهی جمشید درشهنامه هم ذکر گردیده و تاریخی که یک بخش آن کاملاً نادیده گرفته شده و یک بخش آن موجود است. یعنی تاریخ آریاییهای تورانی ناگفته مانده با آنکه در بارهی تاریخ آریاییهای ایرانی زیاد گفته شده و تحقیقات زیاد شده که ما در این مورد خوشحال استیم. اما درباره تاریخ آراییهای توران زمین بسیار چیزها ناگفته مانده که یکی از این موارد ناگفته شده «خدیرایوم» است.
آقای پامیرزاد افزود: «قابلیادآوری میدانم که در زبان شغنانی «کیخ و پریز» یک رسمی که است که ده روز قبل از نوروز آغازمی شود و شامل خانهتکانی نیز میباشد «کیخ و پریز» رسمی است که در بالای خانه روزنی است و هیچکس اجازه سیل کردن و انداختن چیزی را از خانه به روزن ندارد و بعد غذاهای خدیرایوم است که شامل: کاچی، قماچ، ایجک و باج است. یک روز قبل از نوروز (خدیرایوم) به دو بخش یکی رسومی که سال قبلی صورت میگیرد و یکی رسومی که در سال نو انجام مییابد و یک روز قبل از نوروز خانهها با آرد گندم گلکاری میشوند و کد بانو یا خانم بزرگ خانه به دیگر اعضای خانواده احوال میدهد که خانه برایشان آماده است و هرکس که در خانه داخل میشود؛ کد بانو در شانهاش یک کمی آرد را میریزد و میگوید «شاگون باد مبارک» و وقتی همه اعضای خانه وارد خانه شدند؛ کدبانو در روز نوروز کاچی میپزد و شام هنگام یکتن از اعضای خانواده به روزن یک دستمال را کشال میکند و ترانههای نوروزی را میخوانند. روز بعد آن پختن غذای باج است که در زبان فارسی باج را دلده یا حلیم که با گوشت پخته میشود میگویند و در روز دوم خدیرایوم بزرگ خانواده دلده را در یک قوری یا طبق بزرگ انداخته انگشتش را داخل نموده دعایی را میخواند. من به یاد دارم که پدرکلانم در این روز؛ انگشتش را به باج میزد و دعایی را میخواند و بهطرف قبله انگشتش را تکان میداد و میگفت: «بیامرزک ارواح گذشته گان» و بعد دیگران ازغذای باج نوش جان میکردند. باید گفت که تا کنون در پامیرزمین نوروز به شکل خدیرایوم باقی مانده است.
حسیب فضل ویدیویی از شبهای نوروز جوانان مونتریال را به نشر رساند که درشبهای نوروزی به آوازخوانی پرداخته بودند و آهنگ «انار انار بیا به بالینم» را میخوانند.
آن گوشه که رنگ دهد بزم عیاران کابلی
در هرکجا که است همان گوشه کابل است
خانم حمیرا جباری، خانم ایرانیالاصل که همکار برنامههای ادبی نوای نیستان است یکی دیگر ازسخنرانان بود که سال نو را به همه تبریک گفت و شعری را از مجددالدین میرفخرایی را به خوانش گرفت که مطلع آن چنین بود:
«به یاد تو ای میهن دور دست
به نوروز استیم دیوانه و مست»
خانم جباری همچنان شعر دیگری را لطیف ناظمی بخوانش گرفت با این مطلع:
«اگر به خانه من میروی بهار بیاور
سبد گل نارنج از آن دیار بیاور»
حسیب فضل بهار را از زبان چند شاعر به زمزمه گرفت مانند این بیت از بیدل:
«چشم واکن رنگ اسرار دگر دارد بهار
آنچه در وهمت نگنجد جلوهگر دارد بهار
ساعتی چون بوی گل از قید پیراهن برا
از تو چشم آشنایی آنقدر دارد بهار»
فاطمه اختر نیز به سخنرانی پرداخت و یک پارچه شعر نورزوی منوچهری و یک پارچه غزل و دوبیتی خود را به خوانش گرفت مانند این دوبیتی:
«آن کهنه فروش دورهگر است بهار
افسرده و بشکسته و سرد است بهار
با جامه مستعمل او بر دل شاه
از پار پیامآور درد است بهار»
در اخیر برنامه بهاری نوای نیستان آقای دستگیر نایل شخصیت برجسته ادبی نیز به سخنرانی پرداخت و دربارهی رازهای نوروزی و راز طبیعت و انسانها سخنرانی همه جانبه نمود.
در این باره بیشتر بخوانید:
|
ارسال نظرات