نانا والاجم
روزها چون زنی زادهی ایرانشهر، امید بستم، امید بریدم، آرزو کردم، دل بُریدم، ایکاش گفتم، کولهبار بستم، پا به ناشناختههای هجرت گذاشتم، اشک ریختم و روزی که شروین، آهنگ «برایِ…» را به پاس جنبش و خیزش «زن، زندگی، آزادی» خواند، با هر «برایِ…» که از دهانش خارج شد، به ناگاه و ناخودآگاه جان و رمقم سرشار از تمام آن آرزوهای دلبُریده و امیدهای ایکاش گفته، گردید! انگار تمام عمر را در برابر خود دیدم.
روز ۲۹ سپتامبر ۲۰۲۲، دو روز پس از انتشارِ آهنگ، ناگهان پستی در اینستاگرام دیدم که خبر از دستگیری شروین میداد! من و ما شوکه شدیم! ما که هنوز سوگوار دخترانمان بودیم! من و ما و آیندهمان که اکنون به تمامِ رویدادها گرهخورده و «برایِ…» شروین انگار همهمان را از گذشته تا حال، زن و مرد را خانه به خانه، کوچک و بزرگ، پیوسته و متحد کرده بود! ما که هزاران «برایِ» غیرتکراری تجربه کرده بودیم و منتظر بودیم یکی بیابد یکبهیک، آنها را نه با خشم که با آرامش صدایش، خط به خط به آنها بگوید! … و حتماً آنها هم خط به خط سالهای زندگیِ ما را شنیده و از بر بودند…
بهعنوان کسی که سالها سوگوارهها را بر جانش به هر گوشهی دنیا کشیده، مینویسم -نه بهعنوان یک موسیقیشناس که نیستم یا شاعری چنان کاربلد که تحلیل کند- که فقط بهعنوان یک مخاطب عام. بهعنوان کسی که تیر ۷۸ را تا تیر ۱۴۰۱ به درد، نفسکشیده و خونهای بر زمین ریختهی سال ۸۸ را به چشم دیده، پرواز اکراینی و «خطاهای پرتکرار انسانی»؛ کاخ رؤیاهایش را فروریخته، کشتار و دادگاه و زندانِ آدمحسابیهایِ ایرانشهر؛ خواب و خوراکش را ربوده است. این مخاطبِ عام، گرچه زادهی انقلاب ۵۷ نیست و از جنگ نیز نیامده اما برای همخوانی نسلها و فرزندان ایرانبانو، ترانهها و سرودهای دو انقلاب را کمی مرور میکند.
پس سپاسگزار خواهم شد آنها که دستی بر این آتش دارند، کموکاستیها را ببخشند و چنانچه نکتهای را به یاد آوردند با من و ما در میان گذارند تا به رسم این خیزش، «همبسته و همراه» شویم.
در خیزش -انقلاب- منتهی به برپایی جمهوری اسلامی در سال ۵۷ سرودها و ترانههای ماندگاری از احزاب و نگرشهای سیاسی و اجتماعی متفاوت در همه جا شنیده میشد. بر اثر تکرار واژگان، برگزیدن موضوع و تنظیم بر ریتمهای حماسی که بیشتر نیز برگرفته از موسیقی انقلابی امریکای لاتین بود، در یاد مردم جای گرفتند و هیجان انقلاب آن دوره را زنده نگه داشتند. در بررسی آهنگهای انقلاب ۵۷ و بررسی آن با آهنگهای انقلاب ۱۴۰۱ (همانند: «رقص آزادی» از دریا دادور، «برای» از شروین حاجیپور، سرود «زن» از مهدی یراحی، «ایران من» از حامد نیکپی و…) چند نکته توجه را جلب کرد که آنها را با خواننده ارزشمند درمیان خواهم گذشت.
نخستین ویژگی؛ دستهبندی تولیدات هنرِ موسیقی در بحبوحه انقلاب ۵۷ بر اساس گرایشهای اجتماعی و «جهانبینی» -ایدئولوژی- سازندگان آنها قابلتقسیم است. گروههایی که به تولید آثار موسیقایی -چه در ایران و چه در خارج از ایران- فعالیت میکردند با دو گرایش اصلی بودند: جریان فکری مذهبی -اساساً منظورمان اسلامی و شیعی است- و جریان فکری غیرمذهبی. مذهبیها یعنی جمعیت فدائیان اسلام، سازمان مجاهدین خلق، و غیرمذهبیها نیز عمدتاً چریکهای فدایی و تودهایها بودند. از میان جهانبینی غیرمذهبی میتوان به شکلگیری دو گروه هنری مهم اشاره کرد: کانون چاووش به هدایت هوشنگ ابتهاج (ه. الف. سایه) و گروهی که با آلبوم انقلابی «شرارههای آفتاب» فعالیت داشتند و از چریکهای فدایی خلق بودند که اشاره مستقیمی داریم به سعید سلطانپور، داوود شرارهها، مهرداد برآن.
موسیقی انقلابی امروز اما، پشتیبان هیچیک از احزاب سیاسی یا جهانبینیهای مذهبی و غیرمذهبی نیست و جز به درد مشترک اجتماعی بر مبنای تجربهها و همبستگی برای آزادسازی ایران بر مبنای تفکر "زن،زندگی، آزادی" به چیزی اشاره ندارد. همچنان که در خیزش کنونی، سرودها و ترانههای پیشین در ۵۷ -بدون توجه به تفکر سیاسی سازندگان آن آثار- همچنان در ذهن مردم زنده شده است، و همچنین ترانهها و آثار جدید نیز تولید گردیده و مطمئناً بیشتر از پیش نیز ساخته و تنظیم خواهند شد.
ویژگی دوم؛ محتوای آثار!
محتوا و حتی ساختارِ موسیقایی اثر انقلابی، ترجمهی احساسات مردم است. در انقلاب ۵۷ این هیجانات و احساسات درنتیجهی جهتدهی گروههای فعال و حزبها، گاهی بیش از آنکه باور فردی انقلابی باشد، نشانهای از خیزشی ناخودآگاه در وجود او بود. حقیقتی که با باور عامهی مردم پیوند داشت و توانست جمعیت زیادی را به هیجان و حرکتی انقلابی وادارد. حرکتی که شاید بیشتر مردم انقلابی نمیتوانستند بگویند به راستی آن جنبش و جایگزینی انقلابی را قبول داشته و پذیرفتهاند یا خیر!... بدین ترتیب محتوایی چون «باور به آزادی»، «رها شدن از استبداد»، «پرورش امید برای انقلاب»، «ظلمستیزی»، «خداباوری اسلامی»، «همبستگی و برابری اجتماعی»، «تقابل روشنایی و تاریکی یا همان مبارزه با ظلمت شاهنشاهی در ایران» در هر سرود تکرار شد و بدینسان در ترانههای ۵۷، واژههایی همسو با این باورها به چشم میخورد.
همانند "زنده نگهداشتن امید" در میان جمعیت انقلابی و معترض:
«هوا دلپذیر شد، گل از خاک بردمید/ پرستو به بازگشت زد نغمهی امید/ به جوش آمدست خون درون رگ گیاه/ بهار خجسته فال خرامان رسد ز راه» (بهاران خجسته باد، شعر از کرامت دانشیان و آهنگسازی اسفندیار منفردزاده)
«فردا که بهار آید/ صد لاله به بار آید/ صد لاله به بار آید» (الله الله، با صدای علی هاتفی و آهنگسازی فریدون خوشنود)
«قفس را بسوزان، رها کن پرندگان را، بشارت دهندگان را/ که لبخند آزادی، خوشهی شادی، با سحر بروید/ سرود ستاره را، موج چشمه با آهوان بگوید/ ستاره ستیزد و، شب گریزد و، صبح روشن آید» (خون ارغوانها با شعری از محمود ثنایی، بر روی آهنگی به نام "نوای چوپان" ساخته حسین یاحقی بر تصنیفی و صدای منوچهر همایونپور، از آلبوم شرارههای آفتاب)
«به خون شهیدان و پاکان قسم/ به رزمآوران و دلیران قسم/ به مهر فروزندهی انقلاب که تابیده بر خلق ایران قسم/ به دستِ پر از پینهی کارگر/ به پای پر از زخم دهقان قسم / که تا صبح آزادی تودهها، بجنگیم با خون و ایمان قسم» (شاعر را نتوانستم پیدا کنم! تنظیم سرود از محمد شمس)
«ارتش صلح و سازندگی و کار پرگل سرخ و سبز ارتش بهار/ خوشه گندم از تو جوانه زد صد بهار از نبردت زبانه زد/ از سلاح تو بعد از شب ستم میوزد عطر پاک سپیدهدم» (سرود رایت شرف، مجاهدین خلق)
«سر اومد زمستون، شکفته بهارون/ گل سرخ خورشید باز اومد و شب شد گریزون/ کوهها لالهزارن،
لالهها بیدارن/ تو کوهها دارن گل گل گل آفتابو میکارن/ توی کوهستون، دلش بیداره/ تفنگ و گل و گندم، داره مییاره» (آفتابکاران جنگل، این سرود به واقعه سیاهکل اشاره دارد، ترانه از سعید سلطانپور بوده و موسیقی با الهام از یک ترانهی فولکلور ارمنی sari sirun yar -یار زیبای کوهستان- توسط مهرداد برآن تنظیمشده و که با صدای داوود شرارهها خوانده میشود.)
خداباوری اسلامی و استفاده از واژههای الله، لااله الی الله و جملاتی برای همبستگی مسلمانان، در کنار واژگانی که هیجان و شور "ایرانی بودن" را به یاد آورد، از ویژگیهای اصلی سرودهای گروههای اسلامی دوران ۵۷ است! برای مثال؛ گمانم همهمان «الله الله» که ابتدا با صدای هاتف و بعدها با صدای رضا رویگری بازخوانی شده و حزب اسلامی تولید کرده را میشناسیم.
چنانچه بخواهیم ترانههای امروز انقلاب ۱۴۰۱ را مرور کنیم همه بر پایهی شعار نخستین جنبش، یعنی «زن، زندگی، آزادی» بیانشده است. یعنی تمام فراموششدههای چهلوسهسالهی اخیر! یعنی تمام آنچه ما امروزه بهعنوان حقوق اولیهی انسانی میشناسیم! و شروین در ترانهی «برای…» که ایدهپرداز و دادخواهانش همان مردم هستند، به خوبی مفهوم هر سه واژه را به نمایش میگذارد. تأکید را بر ایدهپردازی و دادخواهی مردم گذاردم، زیرا همهی آنچه مردم در توئیتر بهعنوان همراهی با جنبش «زن، زندگی، آزادی» مینویسند، جانمایهی ترانهی «برای» میشود. و راستش را بخواهید این همان چیزیست که همهمان را همراه این ترانه کرده؛ خالی بودن از هر گونه شعارِ ایدئولوژیک و جنگ همیشگی جهانبینی مذهبیها و غیرمذهبیها -گرچه آنها با عنوان یک مذهب و دین بر ما تسلط یافتهاند- اما ما خوب میدانیم که چنانچه «آزادی» و اراده در انتخاب وجود داشته باشد، کسی با دیندارانِ بیآزار کاری ندارد.
وقتی حقوق اولیهمان زیر سؤال است، دیگر چه اهمیت دارد مذهبمان چیست! قوم و زبانمان چیست! مهم آزادی برای انتخاب سادهترین حقهای انسانیست… بارها بهعنوان مخاطب، لذت بردم که مهمترین شُعار انقلاب ۱۴۰۱ را، شروین در پایان ترانه میآورد تا اثرِ ماندگارتری را در ذهن برجا گذارد. انگار ما همهی این سالها، مسیرِ تمام «برایِ» ها را آمدیم تا به نقطهی عطفمان، این شعار ویژهی جامعهی مدرن برسیم!
ویژگی سوم، ساختار است.
به ریتم، سازها و همسرایان در آثار انقلابی ۵۷ دقت کنیم!
ساختار حماسی و ایجاد احساس هیجان از مهمترین ویژگیهای شنیداری موسیقی انقلابی و اعتراضی در تمام دنیاست. حتی زمانی که سازها این هیجان را ایجاد نمیکنند، مردم انقلابی ۵۷ بر زمین پا میکوبند!
در ۵۷ از موسیقی انقلابی آمریکای لاتین بهره برده شد. چرا که میتوانست هیجان یک خیزش را در مردم ایران، دوباره زنده کند و یادآور یک امید انقلابی باشد. از این میان «برپا خیز» شهرتی ویژه یافت. آهنگ آن از ساختهی آهنگسازِ شیلیایی، سرخیو اورتگا اقتباس شد و علی ندیمی همسو با باورهای کمونیستیاش بر آن ترانهای گذاشت.
از ساختار موسیقی انقلابی ایران میتوان به استفاده از همسرایان و گروه کر اشاره کرد. محمدرضا لطفی در این خصوص اشاره میکند که آنها ترانهها را بهصورت کر و چندصدایی اجرا میکردند تا نیروهای حکومتی نتوانند از روی صدای خواننده، او را شناسایی کرده و به گروهشان دست پیدا کنند.
چنانچه بخواهیم دنبال چیزی همانند این ساختار حماسی در ترانههای امروزی و آهنگهای انقلابی بگردیم، چیزی عایدمان نمیشود. (دقیقاً منظور به تولیدات جدید است و نه بازخوانیهای آهنگهای ۵۷ برای انقلاب ۱۴۰۱!) خبری از سازهای کوبهای، ریتم حماسی، شعرهای ایدئولوژیکی، گروه کر و همسرایان و… وجود ندارد! این دنیای عریان امروز و تأثیر شبکههای اجتماعی باز و آزاد، و همچنین تربیتِ جهانی پذیرش نقد هنری است که گرچه روی هنرمندانی همانند شروین حاجیپور اثر داشته اما نتوانسته نیروهای حکومتی ایران را به دلیل دیدگاههای بسته و محدود، تربیت جهانی کند.
ویژگی چهارم، روند تولید و گروه اجرایی!
کانون چاووش که همزمان با استعفای گروهی هنرمندان گروه شیدا به سرپرستی محمدرضا لطفی تشکیل شد، توانستند آثاری را در خانههای شخصی و با امکانات محدود شخصی تولید کنند.
این گروه همزمان با کشتار ۱۷ شهریور ۵۷ از رادیوتلویزیون ملی ایران استعفا دادند. پشتیبان معنوی و روحیِ گروه شیدا، هوشنگ ابتهاج بود. او بود که پیشنهاد استعفای گروهی را عنوان کرد تا یک شخص مورد سوءظن حاکمیت وقت قرار نگیرد. جالب است بدانیم نامهی استعفای گروهی نیز به قلم محمدرضا شجریان نگاشته شد و از همان آغازِ جدایی یا استعفای اعضا، شاهد یک کار گروهی موفق میشویم... اسفندیار منفردزاده اشاره میکند که با محدودیت مکانی و نیروی همراه مواجه بودند. بدین ترتیب بنابر شرایط موجود او و همسرش، خودشان سازها را نواخته و درنهایت، ساختن موسیقی به سرانجام میرسد! محمدرضا لطفی، هوشنگ ابتهاج، پرویز مشکاتیان، محمدرضا شجریان، حسین علیزاده و خیلی از اساتید با بودجه شخصی و بدون حمایت مالی به تولید آثار انقلابی مشغول بودند. آنها یک گروه منسجم با باورهایی مشترک بودند که حتی برای استعفا از رادیو _پس از کشتار ۱۷ شهریور_ پشت یکدیگر ایستادند و آثار کمنظیری همانند «همراه شو عزيز» ساخته پرويز مشكاتيان و «ايران، اى سراى اميد» ساخته محمدرضا لطفى با صداى استاد محمدرضا شجريان را تولید کردند.
تولید "شرارههای آفتاب" اما وضع بهتری داشت. مهرداد بران با همکاری سعید سلطانپور -شاعری که پس از پیروزی انقلاب تیرباران شد- و داوود شرارهها میتوانند در امریکا و دور از عواقب هنرمند انقلابیبودن، آهنگهای بینظیری همانند «آفتابکاران جنگل» را بسازند و آلبومشان پس از ورود به ایران، فروشی میلیونی داشته باشد. یک کار گروهی با نتیجهای کارآمد. (همانطور که میدانیم «شرارههای آفتاب» در آمریکا ساخته و تولید شد و به صورت یک آلبوم کامل به بازار ایران آمد.)
چنانچه بخواهیم به روند تولید موسیقی مجاهدان نیز نگاهی بیندازیم به یک سازماندهی و نظم گروهی زیر نظر "نهاد ترانه سرود مجاهدین" برخورد خواهیم کرد.
اما اکنون کاملاً وضع متفاوت است. نه چهرهای پنهان میماند و نه با توجه به نفوذیها، گروههای هنری دوام درازمدتی پیدا میکنند. ساختار شبکههای اجتماعی به گونهایست که راه فراری برای یک هنرمند انقلابی باقی نمیگذارد. چنانچه با رسانههای اجتماعی همانند اینستاگرام یا فیسبوک در ارتباط باشید و هنرتان را به نمایش عموم گذارید، به راحتی شناسایی و پیامد هنرِ انقلابیتان را خواهید دید. همانطور که برای خیلی از افراد جامعه _چه ورزشکاران، چه هنرمندان و چه فعالان اجتماعی_ اتفاق افتاده و خواهد افتاد. چنانچه بهطور خاص برای شروین حاجیپور نیز اتفاق افتاد. او تنها در مقابل دوربین نشست... اما بهراستی اثری که باید میگذاشت را بر همهی ایران و جهان و به چندین زبان مختلف و چندین ملیت گذاشت. به گمانم همین جمله کفایت کند!
ویژگی پنجم؛ سرود یا آهنگ!
شاید شما هم همانند من علاقهمند به دانستن کاربرد واژهی «سرود» برای موسیقی انقلابی سال ۵۷ هستید.
واژهی «سرود» از زبان پهلوی آمده و در اساس تلفظ «سروت» نام دارد. در ایرانِ باستان، زرتشت را سرایندهی «گاتها» میدانند و به گاتها "سرود" میگویند. در زبان پارسی، آواز دلنشین پرندهها و همخوانی گروهی نیز «سرود» نام دارد. میگوييم «سرود ملى»، نمیگوييم «آهنگ ملى»! سرود ملی نشانههای باور یک گروه بزرگ -یک ملت- را رد خود دارد. به همین دلیل واژهی «سرود»، برای ما تداعیکنندهی کلامی آسمانی بوده و باوری جمعی با همراهی تعدادی از همسرایان را به خاطر میآورد. از کسی پوشیده نیست که گمان معترضان ۵۷ به باورِ پیروزی انقلابِ اسلامی، کاملاً رنگ و بوی مذهبی گرفته بود و آن را یک انفجار نورانی و آسمانی میدانستند! برای همین است که واژهی "سرود" برای نامگذاری چنین آهنگهایی انتخاب شد.
اندیشهی مردم همراه این روزها را سپاس، که امروزه برای تشکیل یک ملت همسو، با هدفی مشترک و ساختن کشوری آزاد، پاهای همهمان روی زمین است و به فکر روشن کردن تکلیفِ انسانیمان بر روی زمین هستیم، نه در آسمانها.
شاید از همین رو نیز ترانهی «براى» برای نسلِ جدید، آسان و قابلدرک است. چون از روزمرگی خودمان میگوید. از پاهایی که روی همین زمین راه رفتهاند، زمین خورده و تکرارها را تجربه کردهاند، میگوید و نه از گردنهایی که صرفاً رو به آسمان بلند است یا به دیکتاتورهای مذهبی این روزگار "سلام" میدهد.
امروز برشمردن یکبهیک كاستىهاى زندگى، چون کابوسی که ما را به مرگ تدريجى روح و جانمان راضى كرده بود و پیش از این، چارهاى جز تن دادن بدان نمیدیدیم، شعارهای رهایی و دلیل همبستگی ما را میسازد. اكنون فرياد آزادىخواهى زنان ما، جوانان ما و همهى ايران -در داخل و خارج از سرزمين مادرى- فقط به دليل تجربهی همین خفقان، در انجام روزمرگىهاى ساده، ما را بر آن داشته تا برایِ برایهای شروین، برایِ برایهای بیتکرار و بیشمار، دست در دست یکدیگر بایستیم...
ارسال نظرات