حبیب عثمان
در بخش شعر و ادب زبان فارسی شعرا و نویسندههای پرآوازه و مشهور درین سرزمین به دنیا آمده و آثار ماندگاری را قلم زدهاند.
این جا سخن از شاعری ست که کمتر از او یادشده اما، شعرهایش همیشه درخور ستایش و ورد زبانهاست.
این عارف گرانمایه خواجه مستان شاهِ کابلی است!
خواجه مستان شاه کابلی، پیر طریقت عرفانی چشتی (که این طریقت از چشت شریف هرات به تمام نقاط دوردست گسترشیافته است) و سلسله ارادت و خلافت ایشان از طریق شاه نیاز احمد بریلوی چشتی به خواجه معینالدین چشتی میرسد که از جمله شاعران و غزلسرایان برجسته و نامدار قرن سیزده قمری مطابق قرن بیست میلادی بوده در اوایل دههی اول همین قرن در شهر کابل تولد گردید.
آثار نخبهی او بیشتر در بخش تصوف از جمله آتشکده وحدت، دیوان ثانی، یوسف زلیخا به نظم، سراج الصالحین، مخمس چهل اسرار و دیگر رسالهها.
«گه عرش و گهی کرسی، گه نَفی گه اثباتم
گه مسجد و گه دیرم، گه کعبه و میقاتم
خلّص شنوای عارف، از رمز مقالاتم
« بیجان شدهام صد ره، تا جان خراباتم
چون جان خراباتم، جانان خراباتم»
«استقبال از بیت مولانا»
این مرد گرانقدر بعد از فراگیری مراحل ابتدایی علم و زحمات زیاد خود از جملهی بزرگان اهل تصوف گردید. اشعار مستان شاه اغلب در قالب غزلیات زیبا و دلکش است، که خواننده را به خود جذب میکند. بنابر ملحوظات سیاسی در عصر امیرحبیب الله خان از افغانستان تبعید شد و در سال ۱۲۸۴هجری شمسی مطابق ۱۹۰۵ میلادی وارد شهر کشمیر گردید. بعد طی مدتی ازآنجا به دهلی رحل اقامت گزید و تا اخیر عمر در آنجا باقی ماند. او در هرکجای که اقامت گزید، به سرودن اشعار ادامه داد و آثار پربهای از خود بهجا گذاشت.
در مورد این شاعر صوفی مشرب، متأسفانه مدارک زیاد در دسترس نیست که طور مشروح در موردش نگاشته شده باشد. به قرار نظر یکی از بازماندههایش که در شهر مزارشریف بسر میبرد، مطالب آتی بدست آمد.
بشیر احمد واحدی که یکی از بازماندهگان (بازماندههای) مستان شاهِ کابلی ست گفته است:
سید رسول مستان شاهِ کابلی پدر کلان مادری من است. او یکی از شاعران فراموششده عصر امیرحبیب الله خان میباشد. تاریخ وفات این شخصیت عرفانی را سال (۱۲۹۳تا ۱۲۹۸ هجری شمسی یا قمری؟ مطابق ۱۹۱۴تا ۱۹۱۹میلادی) تخمین کردهاند! مقبره مستان شاه کابلی در شهر دهلی در نزدیک زیارت نظامالدین اولیاء قرار دارد.
به قرار یک رساله محمد وثوق وقفی و محمد وحید وقفی کواسههای این شخصیت عرفانی، کتاب آتشکده وحدت را بازنویسی کردند (صاحبنظران به این زحمتشان آفرین خواهند گفت).
«جانان خرابات» بیت خوشگوار این عارف گرانقدر که به استقبال بیت مولانای بزرگ سروده شده است.
بارها از بزرگان شعر و ادب، استادان و غزلسرایان موسیقی افغانستان این شعر زیبا، دلنشین و تصوفی را شنیده و گوش دادهایم، گاهی؛ استاد سرآهنگ، نعیم نظری، امیرمحمد، ناشناس، قاسم بخش، همآهنگ و گاهی هم رحیم جهانی، احمدولی، سیدعمر، سمیع رفیع و عدهی دیگر اجرا نمودهاند.
این است مخمس مستان شاهِ کابلی به استقبال از شعر مولانا جلالالدین محمد بلخی:
«گه عرش و گهی کرسی، گه نفی و گه اثباتم
گه مسجد و گه دیرم، گه کعبه و میقاتم
خلّص شنوای عارف، از رمز مقالاتم
«بی جان شدهام صد ره، تا جان خراباتم
چون جان خراباتم، جانان خرابات»
***
چون گشت تعیینها، پرده به رخ حضرت
جستم ز همه اکوان، اندر تتق عزّت
بر بسته تمامی رخت، از مدرسۀ کثرت
«این خرقۀ هستی را در میکدۀ وحدت
صدبار گرو کردم، عریان خراباتم»
***
از قربت اَحدّیت، در ملک اضافاتم
منزل چو هزار و یک چل گشته مقاماتم
زاهد! به خدا رو رو، ضایع مکن اوقاتم
«من آینۀ ذاتم، خورشید سماواتم
من بحر کراماتم، منکان خراباتم»
***
شد طور تجلّی گرم، دل گشت ز هستی پاک
از آتش قرب خود، بگداخت همه خاشاک
نی پیک امین اینجا، نی رَفرَف چالاک
«بی واسطۀ املاک، در لوح دل لولاک
نازل شدهام امشب، قرآن خراباتم»
***
در زهد ریایی نیست عشاق ورا مطلب
خورشید صفت قلبم افتاده به تاب و تب
معشوق و می و ساقی، این است مرا مشرب
«در خانقهام صوفی، رو رو مَطَلب کامشب
با یار خراباتی مهمان خراباتم»
***
اندر ره عشق حق، نی ملّت و نی آئین
چون کفر حقیقی شد، پا تا سر من مشکین
گنجیده چو انوارش، اندر دل این مسکین
«ای ساقی جان برخیز، ای شمع خرد بنشین
وای مطرب دل بر گو، سلطان خراباتم»
آیات الهی درج، در پردۀ تضمینم
خورشید سماواتی، «مستانشه» حقبینم
پرسید چهای یاران، از ملّت و آئینم
«شمسالحق والدینم، با عزّت و تمکینم
خود را همه او بینم، عریان خراباتم»
توضیح بعضی لغتها:
میقات: وعدهگاه، وقت، هنگام.
موقوت: محلی که برای اجتماع گروه در آن وقت تعیینشده باشد. جمع آن مواقیت.
- محل قرار.
- محل احرام بستن حجاج، موضعی که حجاج در آن جا احرام میبندند.
- وقت و هنگام.
۲- لغت رَفرَف: [رَ رَ ] بساط گرانمایه، جامههای سبز، دامنهای خِرگاه و أمثال هم.
۳- تتق: چادر و پرده بزرگ، پرده و سرا پرده.
۴- لولاک: از لو + لا + ک، ضمیر است به معنی اگر تو نبودی.
مأخذ: منابع اجتماعی.
با تشکر از محترم داکتر کمال سید گرامی ادیب و روانشناش، که در جهت غنای این مضمون توضیحاتی ارائه نمود.
ارسال نظرات