توضیح «هفته»: بخش دیدگاه نظر شخصی نویسندگان است. انتشار آنها به معنای تایید یا رد آن دیدگاه نیست.
لاله رهبین|
این روزها به دلیل شرایط حاکم بر جامعه فریاد همبستگی و مترادف آن اتحاد از طرف افراد جامعهای که سالهاست خواهان اصلاحاتی به طریق مسالمتآمیز بوده به گوش میرسد، اما هر بار با عکسالعمل خشن و خونباری به آنان پاسخ شده است. آنهم به خاطر موارد کاملاً شخصی که از فرط عادی بودن نهتنها خطا محسوب نمیشود بلکه در جوامع پیشرفته ابداً بهحساب نمیآید، چه رسد به اینکه گناه یا خلاف قانون باشند. این فریادها چه امیدها در دلهای مردم رنجکشیده زنده نموده و به چه جانهایی پروبال داده است که این آرزو را برآورده نموده، منجر به آرامشی پایدار گردد. اینکه چگونه میتوان چنین همبستگی به وجود آورد و چگونه آنرا به اتحاد تبدیل نمود، بسیار چالشبرانگیز است و نیاز به شهروندانی دارد که تحمل نظرات مخالف را دارند و با سعه صدر و با هوشیاری اختلافنظرها را تبدیل به موقعیتهای سازنده میکنند و از بروز منازعه و رقابتهای خصومتآمیز جلوگیری مینمایند.
۱- چگونه ممکن است افرادی که اینطرف و یا آنطرف خط قرار دارند به مواضع یکدیگر احترام گذاشته تبدیل به ملت واحدی گردند؟
۲- همبستگی چیست و چگونه میتوان آن را به اتحاد تبدیل نمود؟
- برای اینکه یک جامعه متکثر تبدیل به ملتی یکپارچه گردد، قبل از هر چیز باید دردی مشترک وجود داشته باشد. (برتراند راسل میگوید: عدم اطلاع از درد، حس همدردی ایجاد نمیکند. حساسیت و همدردی لازمهاش داشتن حس درد و داشتن نیروی مشاهده قوی است که هر دوی اینها احتیاج به یک هوش سرشار دارد تا همدردی بین افراد احساس شود.)
زمینه فکری آزاد در هر فرد وجود داشته باشد تا بدون تعصب در تفاوتهای فرهنگی قومی، مذهبی، نژادی، که در تمام لایههای فکری آنها نفوذ نموده، میل پیوستن و یافتن وجه مشترک، یکی از اصول باورهایی باشد که، سبب پیوند عناصر مختلف فرهنگی گردد. مانند دشتی سراسر روئیده از گیاهان و گلهای رنگارنگی که هریک با وجود شرایط زیستی خاص خود در دشتی که شرایط ثابت و مشترکی از حیث آبوهوا و تابش نور خورشید را داراست اما تفاوتهای ظاهری و ماهیتی آنها بیشتر از آنکه سبب ناهمگونی شده باشد سبب زیبایی و طراوت آن دشت گردیده که هر بینندهای را محسور جذابیت خود مینماید. آیا میتوان جوامع انسانی را به آن دشت زیبا تشبیه کرد؟ آیا در عالم خلقت میتوان دو چیز یا دو نفر و یا در طبیعت هر آنچه مشاهده میگردد شبیه یکدیگر یافت؟ حتی برگهای یک درخت؟ چگونه میتوان این تفاوتها را دید و اختلاف بین آنها را مشاهده کرد و باز انتظار یکدستشدن و یا یکنواختبودن از انسانها را داشت. عالم وجود با همین تفاوتها شکلگرفته و انسانها از بدو تولد میآموزند که خود را با شرایط متفاوت منطبق سازند. بنابراین سازش و صبوری که در سرشت انسان کاشته شده موجب میگردد که با تحملپذیری و تشخیص صواب و یا ناصواب نظر مخالف و توانائی امتزاج و یا قطع آن را یافته با تأثیر در محیط خود، قابلیت تغییر شرایط زندگی خود و شاید همنوعان خود را پیدا نماید.
پس چه چیز سبب اختلاف و درگیری بین انسانها میگردد؟ اگر علمیتر نگاه کنیم آنچه این ناهمگونی و اختلافات را کاهش داده یا افزایش میدهد به عوامل بیرونی و عوامل درونی بستگی دارد. یکی از عوامل بیرونی که همواره محرک و تنشزا بوده و سریعاً به رگ و پی جامعه نفوذ میکند عدم تساوی در توسعه اقتصادی جامعه است دور کیم یکی از دانشمندان جامعهشناسی معتقد است: «بیهنجاری در جامعه پیشرفته زمانی به وجود میآید که پیروی و متابعت از یک پارچگی و پیوند کم شود. وی معتقد است در جوامعی که تقسیم کار پیشرفته دارند شباهت میان افراد کمتر و تمایز بیشتر است و همین مبنای تخصصی شدن کارهاست. هرچه آزادی در ارائه عقاید در زمینههای مختلف علوم و فناوری پیشرفت نماید احتمال نزدیکی نقطهنظرها کمتر میگردد. به همین دلیل برای حفظ یکپارچگی و ایجاد همبستگی رسیدن به یک نقطه مشترک ضروری مینماید و این همبستگی اجتماعی میان وظایف تخصصیشده به عاملان آن بستگی دارد. درک اینکه لازمه پیدایش همبستگی ملی و اجتماعی، پیدایش و استقرار افکار عمومی اندیشیده شده، جاافتاده و مستمر است و این نوع افکار عمومی هم تنها در پرتو همبستگی قوام پیدا میکند، حفظ و گسترش تنوعات فکری لازمه همبستگی کار کردی به شمار میآید.»
یکی از عوامل تنوع فکری، وجود فرهنگهای مختلف قومی و یا مذهبی و یا غیره در یک کشور است. درک و همدلی در کیفیت زندگی، پذیرش و مماشات و حفظ حقوق مدنی و اجتماعی و قضائی، در مقابل قانون، سهیم و بهرهمند شدن از کلیه امکانات ملی و همچنین برابری و عدم تبعیض، شرط اساسی در همبستگی است. چون در این صورت است که احساس تعلق ایجادشده بین افراد با فرهنگهای مختلف موجب پیدایش احساس مشترک میگردد. حفظ بعضی از سنتها بهعنوان سمبلهای فرهنگی کاری بس زیباست و ضرورت درک فرهنگی یکی از نکات مهم جهت ایجاد یکپارچگی است، اما درعینحال وابستگی به آدابورسوم دست و پاگیر و کهنه باعث عقبماندگی از قطار پیشرفت در دنیای امروز است. آدابورسومی که ریشه در باورهای خرافی داشته افراد را از پذیرش ایدههای جدید و پدیدههای نو محروم مینماید و موجب در جا زدن جامعه درزمانی میگردد که سرعت پیشرفت علوم و تأثیر آن در تحولات زندگی و بهتبع آن تغییر در نگرش و انتخاب روش زندگی انسانها نقش اساسی دارد. اما در برنامههای طولانیمدت ایجاد همبستگی، سیاستهای دولت مرکزی و تأسیس مراکز آموزشی و خدمات داوطلبانه، NGOها در ارائه کمکهای انساندوستانه و مهمتر از همه بالا بردن سطح سواد جامعه و توسیع بینش و افکار از حدود منطقه جغرافیائی پیرامون خود و تعمیم آن به سایر نقاط میتواند شرط دیگری برای تحکیم همبستگی باشد. این فعالیتها با دادن آگاهی به افراد نسبت به مسئولیتی که در قبال آبادانی و پیشرفت جامعه برعهده دارند، ایشان را بیشازپیش به تعهدات وجدانی خویش متعهد میگرداند. در مقابل آنچه موجب از بین رفتن همبستگی میگردد سوءاستفاده از کلماتی است که رفتارهای خلاف قانون را توجیه مینماید. یعنی:
حسادت را در قالب رقابت و درندگی را در قالب مبارزه و ظلم را در قالب عدالت، ترویج داده زیر پا گذاشتن اخلاقیات، و به فساد کشاندن مظاهر تمدن و سوءاستفاده از خلاقیتها را با حرص در چپاول منابعی که متعلق به آحاد ملتی است عادی جلوه داده آنها را، قانونی قلمداد مینمایند و با رواج آنها سبب خشونت و ظلم هرچه بیشتر در جامعه شده از هدف ایجاد همبستگی دور، بلکه تنش و اختلافات را دامن زده سبب فروپاشی میگردند. در شرایط فعلی که نیاز به همبستگی بیش از هر زمان دیگری احساس میگردد باید اولویتهای فرهنگی اجتماعی و اقتصادی هر یک از اقوام در پرتو نقطه مشترک وحدت و یکپارچگی، در درجات نخست قرار گیرد تا به مدد انتخاب نخبگان و متخصصین هر قوم، مشارکت در تصمیمگیریهائی که رفاه و امنیت یک ملت را تضمین مینمایند میسر گردد که لازمه آن بسط افقهای فکری و قبول تساوی حقوق بین همه انسانها و آزادی در انتخاب نوع زندگی و در یککلام تساهل و مدارا برای رسیدن به این هدف لازمالاجرا گردد.
۰۶/۱۰/۲۰۲۲
ارسال نظرات