چرا فمینیست‌های کبک سکوت کرده‌اند؟

زنان ایرانی به ما درس شهامت می‌دهند

مقاله‌ای از رژان برژرون، فیلسوف، نویسنده و فمینیست کانادایی

زنان ایرانی به ما درس شهامت می‌دهند

در پی کشته شدن مهسا امینی که در بازداشت پلیس ارشاد تهران اتفاق افتاد، هزاران زن و دختر ایرانی درحالی‌که روسری‌های خود را از سر برداشته و موهای خود را به دست باد سپرده‌اند، به خیابان‌ها آمده‌اند تا بدون ترس از جانشان در برابر اقدامات سرکوبگرانه رژیم و حتی شلیک گلوله، فریاد دادخواهی خود را بر سر رژیم فرسوده و ستمگری بکشند که از دین و حجاب به‌عنوان ابزاری برای تحدید و سرکوب زنان، کنار گذاشتن آن‌ها از زندگی عمومی و انکار موجودیت آن‌ها به‌عنوان انسان استفاده می‌کند.

رژان برژرون، فیلسوف، نویسنده و فمینیست کانادایی

به گزارش هفته، به نقل از ژورنال دو مونترال، بااینکه چندین زن و دختر ایرانی در این راه غرق در خون شدند، اما بقیه همچنان به حرکت اعتراضی خود ادامه می‌دهند و از دنیای آزاد می‌خواهند صدای آن‌ها باشد.

در این میان سکوت وعدم همبستگی گروه‌ها و سازمان‌های کبکی که خود را فمینیست می‌نامند، بسیار عجیب‌وغریب است. به جرات می‌توان گفت که گروه‌های کبکی حاکی آرمان و حقوق زنان، در قبال زنان شجاع ایرانی که با به چالش کشیدن سیاست‌های زن‌ستیز رژیم آخوندها در ایران جان خود و خانواده‌شان را به خطر انداخته‌اند، کمترین همبستگی نشان نداده‌اند. در رسانه‌های آن‌ها هیچ خبری از خیزش زنان ایرانی منعکس نمی‌شود و در صفحات آن‌ها در شبکه‌های اجتماعی حتی عکس و ویدیویی از زنان آزاده ایرانی منتشر نمی‌شود. درحالی‌که این‌ها سازمان‌ها و گروه‌هایی هستند که معمولاً کوچک‌ترین آزار و اذیت علیه زنان را برنمی‌تابند و بلافاصله در قبال این اتفاقات و عاملان آن‌ها موضع‌گیری می‌کنند. اما همه این مدعیان دنیای زیبا و آزاد پشت یک سکوت کاملاً مشکوک و گوش‌خراش خود را پنهان کرده‌اند و این دقیقاً همان چیزی است که روح و روان من را آزرده می‌کند و قلبم را به درد می‌آورد.

من در مصاحبه با آزاده کیان به صحبت‌ها و دیدگاه‌های این جامعه‌شناس فرانسوی-ایرانی، گوش دادم. او نیز همانند ده‌ها تحلیلگر سیاسی دیگر بر این عقیده است که آنچه اکنون در ایران می‌گذرد، یک انقلاب علیه اسلام سیاسی است. ما نباید مثل برخی افراد ساده‌لوح دچار اشتباه شویم: این روسری‌هایی که زنان ایرانی شهامت سوزاندن آن را دارند، یک پارچه ساده نیست بلکه یکی از ارکان نمادین رژیم دین سالار ایران است که با استفاده از آن از چهار دهه پیش ایدئولوژی خود را به زنان تحمیل کرده و زن را در جوهره و ذات خود انکار کرده است.

البته ناگفته نماند که از آغاز خیزش زنان ایرانی، برخی فمینیست‌های کبکی وضعیت دردناکی را که به زنان ایرانی تحمیل شده است، یادآوری کرده‌اند اما اکثر آن‌ها خیلی سریع حجاب در ایران را با قانون لائیسیته حکومت یا همان قانون معروف ۲۱ مقایسه می‌کنند گویی سرنوشت زنان کبکی را که طبق قانون ۲۱ در برخی مشاغل دولتی امکان استفاده از نشانه‌های مذهبی را ندارند، می‌توان با وضعیت زنان ایرانی و عموم مردم این کشور مقایسه کرد.

بدیهی است که همه فمینیست‌ها نگاه خود را از اخبار زنان ایرانی برنگردانده‌اند و برخی از آن‌ها که البته اغلب از نسل اول فمینیست‌ها هستند، به‌سرعت سرکوب و کشتار زنان ایرانی را محکوم کرده‌اند، دراین‌باره سخن‌ها گفته و وقایع‌نگاری کرده‌اند. من کار آن‌ها را تمجید و به آن‌ها ادای احترام می‌کنم.

اما چگونه می‌توان سکوت عمیق کنونی را در میان بسیاری از فمینیست‌های کبکی توجیه کرد؟ این مردان حامی حقوق زنان، این سیاستمداران، روشنفکران یا اساتیدی که وقتی شرایط اقتضا می‌کند و به نفع آن‌هاست، سعی می‌کنند ما را متقاعد کنند که در مسیر درست تاریخ حرکت می‌کنند.

تبلیغات گروه‌های اسلام‌گرا و طرفدار تکثر فرهنگی در کانادا مبنی بر این‌که انتقاد از دین کاملاً غیرقابل‌قبول و حتی «نژادپرستانه» است، به‌طورقطع در خاموش نگه‌داشتن بسیاری از فمینیست‌ها در برابر ظلم‌هایی که به اسم حجاب به زنان ایرانی تحمیل‌شده، مؤثر بوده است. علاوه بر این، افزایش قدرت گفتمان‌های نژادپرستانه و استعمارستیز درباره هویت جنسیتی و برتری‌طلبی سفیدپوستان، منجر به تضعیف و درنهایت قفل شدن گفتمان و به‌ویژه حس انتقادی طرفداران این جریان‌های فکری شده است.

اخیراً پوستری در یکی از دانشگاه‌های کبک منتشر شد که بر روی آن نوشته شده بود: «آیا تابه‌حال متوجه شده‌اید که در دستشویی‌های مردانه سطل مخصوص تامپون وجود ندارد؟ این هم خشونت جنسی است.» من شرط می‌بندم که فرد یا افرادی که این پوستر را منتشر کردند، حتی به خود زحمت نداده‌اند که جنایاتی را که علیه زنان ایرانی انجام می‌شود، با بیان یک جمله ساده محکوم کنند.

من معتقدم همه فمینیست‌هایی که در برابر ظلم و جور تحمیل‌شده به زنان ایرانی سکوت اختیار کرده‌اند، خوب می‌دانند که اگر آشکارا زنان و دختران سرزمین پارس را به ادامه اعتراض و شورش ترغیب کنند خیلی زود به‌ناچار دچار تضاد و تناقض‌گویی خواهند شد بنابراین در این صورت آیا بهتر نیست سکوت اختیار کنند؟

اما واقعیتی که در آن نمی‌توان تردید کرد این است که زنان و دختران ایرانی که در جنبش اعتراضی شجاعانه خود جانشان را به خطر انداخته‌اند، به ما درس شهامت و شجاعت و بلکه حتی درس سیاست می‌دهند.

ارسال نظرات