نبردِ دختران عصر اینترنت با پیرمردان عصر حجر

نگاهی به اهمیت حجاب برای نظام اسلامی و ارتباط آن با شعار «مرگ بر آمریکا»

نبردِ دختران عصر اینترنت با پیرمردان عصر حجر

سردبیر|

بارها و بارها در خبرها با تصاویر دختران بی‌حجاب طرفدار حزب‌الله لبنان روبرو شده‎ایم، همان حزب‌الله و نصرالله که فرزندان خلف جمهوری اسلامی و مقلدان رسمی و آشکار آقای خامنه‌ای هستند. شاید گاهی خود را با این سؤال نیز مشغول کرده‌ایم که چرا دختران حزب‌الله لبنان در خیابان و کنسرت و سخنرانی رهبرشان، با آزادی پوشش خود را انتخاب می‌کنند و منعی بر ایشان وجود ندارد اما مردان حزب‌الله ایران ۴۳ سال است که هیچ فرصتی را برای توهین و فشار به دختران ایرانی «بدحجاب» از دست نمی‌دهند.

چرا در لبنان اسلام نه به یک تار بلکه به هیچ جنبه‌ای از هویت زنانه بند نیست اما در ایران بانفوذترین روحانیون حکومتی چهارچنگول به حجاب اجباری چسبیده‌اند؟

واقعیت این است که حجاب، یا دست‌کم حجاب اجباری، به باور بسیاری، حتی بسیاری از روحانیون سنتی، ربطی به قوانین شرع ندارد و چه‌بسا نقض آن است. اما چرا حجاب در جمهوری اسلامی چنین جایگاهی را به دست آورد که امروز حکومت حاضر است به کشتار جوانانی که در نظام آموزشی خودش پرورش‌یافته‌اند تن دردهد اما از این مقوله کوتاه نیاید؟

بنیان‌گذاران جمهوری اسلامی از فردای ۲۲ بهمن باید هویتی برای نظام جدید خود دست‌وپا می‌کردند. نمادهای این هویت باید به زبان ساده‌ای با طرفداران ارتباط برقرار می‌کرد و حجاب ابزاری در دسترس و تأثیرگذار بود. اکثریت جامعه‌ی ایرانِ نیم‌قرن پیش در روستاها و شهرهای کوچک ساکن بود، جایی که مفهوم مدرنیته و شهریت و شهروندی و حقوق فردی و .... در برابر سنت هنوز عملاً هیچ امکانی برای ابراز وجود نیافته بود. بخش مهمی از این سنت همان دین اسلام که بود که توسط روحانیون شیعه تفسیر می‌شد، همان‌ها که بعد از ۲۲ بهمن لگام مُلک را به دست گرفته بودند. حجاب بخش پذیرفته‌شده اکثریت زنان غیرشهری بود  و مردان‎ نیز چیزی به جز آن نمی‌شناختند. البته شهرها هم شاید فقط گام کوچکی جلوتر بودند وگرنه سیطره سنت چنان گسترده بود که بخش بزرگی از زنان را حتی در شهرهای بزرگ زیر سلطه‌ی خود نگاه داشته بود.

می‌دانیم که اجباری شدن حجاب بلافاصله با انقلاب اسلامی رخ نداد و دست کم بیش از ۴ سال زمان نیاز داشت تا در ۱۸ مرداد ۱۳۶۲ به قانون، و تخطی از آن به مجازات قانونی برسد؛ گرچه فشارها در این جهت از همان فردای ۲۲ بهمن آغاز شده بود. به‌هرروی روحانیت حاکم با وجود مخالفت بخش مهمی از مراجع شیعه‌ی آن روز حجاب اجباری را به کرسی نشاند و به‌این‌ترتیب برای نظام خود یک وجه هویتی تراشید که امروز احساس می‌کند هرگونه فاصله گرفتن از آن وجه، به بی‌هویتی و نابودی نظام اسلامی می‌انجامد.

اما حجاب تنها وجه هویتیِ برجسته‌ی نظامِ برآمده از انقلاب بهمن نبود. قبل از آن شعار «مرگ بر آمریکا» بود که برای حکومت جنبه ناموسی پیدا کرد و تقریباً چهار سال قبل از قانونی شدن حجاب اجباری (مرداد ۱۳۶۲)، در آبان ماه ۱۳۵۸با تسخیر سفارت آمریکا، این شعار نُقل مجالس شد و به قانونی نانوشته اما محکم‌تر از بسیاری از قوانین مدون فرا رویید. این شعار تبلورِ غرب‌ستیزیِ کوری شد که در آن زمان میان عوام و خواص جاری بود. گونه‌ای از دشمنی که هرگز ریشه‌های عینی آن بررسیِ علمی نشده بود و با اتکا به احساس و غریزه در جامعه گسترش‌یافته بود.

ستیز با غرب و به‌ویژه با آمریکا طبیعتاً به دلیل کودتای ۲۸ مرداد، قانون کاپیتولاسیون و... زمینه مادی داشت اما طبیعتاً این ستیز کور نمی‌توانست پایه سیاست خارجی نظامی باشد که می‌خواهد در قرن ۲۰ و ۲۱ در دنیا فعال و تأثیرگذار باشد. دلیل حفظ و گسترش این دشمنی چیزی به‌جز نیاز به هویت‌سازی ساده و عوام‌پذیر برای حکومت جدید نبود.

به این ترتیب در وجه داخلی حجاب اجباری و در وجه خارجی شعار «مرگ بر آمریکا» دو وجه هویتی نظام اسلامی شدند و پرقدرت‌ترین ارکان این نظام می‎دانند که با حذف این دو نماد هویتی، جمهوری اسلامی دست‌خوش بحرانی خانمان‌برانداز می‌شود.
امروز اما جامعه جوان ۲۰-۳۰ ساله هیچ‌یک از این دو جنبه را نه‌تنها هویت خود نمی‌داند بلکه با برعکس آن خود را همخوان می‌بیند.

نظام پیرمردان بی‌سواد و عقب‌مانده امروز در برای دخترانِ جوانِ پرانرژی و آگاه به تکنولوژیِ روز قرار گرفته. در کنار این  دختران مادرانی ایستاده‌اند که طی چهل سال گذشته شاهد قتلِ آرزوهای خود به دست همان پیرمردان بوده‌اند.

در نبردی که امروز جاری است این دو گروه چهره در چهره شده‎اند و تاریخ نشان داده است که زور اسلحه هرگز از پس نیروی اندیشه و تن جوان برنیامده است.

ارسال نظرات