بخش «خوانندگان» هفته متعلق به خوانندگان است. تنها محدودیت انتشار مطالب در این صفحه قوانین کاناداست. سلیقه سردبیر و دستاندرکاران هفته در انتشار مطالب در این بخش تاثیری ندارد.
جعفر خدیر|
قطعاً اگر معایب را نشناسیم و به مقام تغییر و اصلاح برنیاییم درب برای ابد بر همان پاشنه خواهد چرخید!
روز بیست و نهم اردیبهشت ۱۲۶۱ قطعاً برای ملت ایران روز فرخنده ایست؛ در آن روز با تولد نوزادی شخصیتی پای به عرصه وجود نهاد که مصدر خدمات و تحولات شایان در جامعه مفلوک ایران آن زمان گردید. مردم ایران از دخالتهای بیگانگان و دیکتاتوریهای قرونوسطایی و تحمل آنها به جان آمده بودند.
نام نوزاد را محمد گذاردند، پدرش هدایتالله آشتیانی ملقب به وزیر دفتر از رجال عهد ناصری بود و فرزندش محمد دهساله بود که فوت کرد. ناصرالدینشاه برای دلجویی به محمد لقب مصدقالسلطنه اعطا فرمود. مادر محمد ملک تاج ملقب به نجمالسلطنه نوه عباس میرزا نایبالسلطنه ایران بود که بعد از فوت شوهرش وزیر دفتر با وکیلالملک سرمنشی ولیعهد ازدواج نمود. مصدقالسلطنه ۱۲ساله بود که به همراه مادر و ناپدری خود به شهر ولیعهد نشین تبریز کوچ کرد و تحصیلات مقدماتی را در آن شهر به انجام رساند و در سن ۱۷ سالگی به مستوفیگری یا بهاصطلاح امروز رئیس دارایی خراسان منصوب گشت؛ اما بعد از پیروزی جنبش مشروطه از مستوفیگری استعفا داد و در اولین دوره انتخابات مجلس شورای ملی به نمایندگی اعیان و اشراف اصفهان به مجلس رفت و بهعلت صغر سن (زیر ۳۰ سال) اعتبارنامهاش رد شد. ازاینرو به فرانسه و سپس سویس رفت و دکترای حقوق را در این کشور به پایان رساند.
او با طبعی دموکرات و آزادمنش بود و با دیکتاتورها خاصه با رضاخان میرپنج سر ناسازگاری داشت و در این راه از تبعید و زندان هراسی به خود راه نداد و تا پایان در مقابله با خودکامهها پای فشرد. در تاریخ معاصر ایران دکتر مصدق تنها شخصیت از طبقه حاکمِ هزار فامیل با لقب اشرافی بود که حرف دل مردم را میزد و در این راه پای میفشرد و تبعیدگاه و زندان را به جان میخرید. درست به همین دلیل محبوب مردم شد و در قلوب آنها جای گرفت. بالاخره بعد از سقوط دیکتاتوری رضاخان، در دوره چهاردهم مجلس شورای ملی در مقام وکیل درجه اول طهران وارد مجلس شد و در برابر خانهای آنگلوفیل سرسختانه ایستاد.
دکتر مصدق مشکلات و ناهنجاریهای ملک و ملت را ناشی از دخالتهای دولت استعماری انگلیس از طریق شرکت نفت انگلیسی بریتیش پترولیوم (B.P) مستقر در طهران و آبادان میدانست و این شرکت را بهمنزله لانه جاسوسی استعمار انگلیس میشناخت که در تمام امور کشوری دخالت میکرد و در عزل و نصب مقامات کشوری و دولتی اعمالنفوذ مینمود و خوانین ریزودرشت را همچون قوام شیرازی، شوکتالملک علم، فئودالهای بختیاری و قشقایی و ممسنی و ... را زیر فرمان داشت. بهاینعلت دکتر مصدق حل مسئله نفت و بیرون راندن شرکت نفت انگلیسی را در رأس برنامههای خود و در اولویت برنامههای دولت ملی قرار داد. ازاینرو بهمحض قبول پست نخستوزیری، مجلس را واداشت قانون ۹ مادهای طرز اجرای اصل ملی شدن صنعت نفت را به تصویب برساند. با وجود حمایتها و فداکاریهای اکثریت مردم ایران از دولت ملی او شوربختانه نتوانست به اهداف خود برسد و از اجرای برنامههای مردمی خود ناتوان ماند! اقتصاد ورشکسته، بیکاری و فقر دامن ملت را گرفت.
عاقبت آمریکای قویتر و مهیبتر با همدستی وطنفروشان داخلی مخصوصاً فئودالهای مسلح شده توسط آمریکا در وقایع ۲۱ آذر آذربایجان، با یک کودتای کمهزینه بهجای قدرت استعماری انگلیس بر سرنوشت ملت مسلط شد و بر کشور بیش از ربع قرن سایه افکند ارتش به دست ۳۰ هزار سرباز و مستشار آمریکایی و ژاندارمری کل کشور زیر فرمان سرهنگ شوارتکف و اداره دارایی و شریانهای مالی کشور در دست هیئتهای مالی آمریکایی قرار گرفته بود و بالاخره امپریالیسم آمریکا با ۵۷ هزار مستشار آمریکایی دیگر بر پهنه ایران و خاورمیانه چنگ انداخت.
صنعت دولت دکتر مصدق
بزرگترین ضعف شخص دکتر مصدق در مبارزه برای بهبود حال تهیدستان که اکثریت جامعه را تشکیل میدادند جایگاه اشرافی و فرهنگ و تفکر طبقاتی او و اطرافیانش بود. او لقب مصدقالسلطنه را قبل از همه از نوجوانی با خود یدک میکشید و قسمخورده و قرآن امضا کرده بود هرگز به اعلیحضرت محمدرضا شاه که تجسم خودکامگی، بیقانونی و ابطال مشروطه بود و بهوسیله ژنرال ایرون ساید انگلیسی به ملت ایران تحمیل شده بود خیانت نکند! و این نشان میدهد به حفظ و تداوم نظام پادشاهی مبتنی بر نظام ارباب-رعیتی موجود متعهد است و ازاینرو مخالف تقسیم اراضی (و نه اصلاحات ارضی) بود بهعبارتدیگر طرفدار سیستم خان-خانی و بهره «قانونی» مالکانه را الزامی میشمرد اما مالیاتهای ظالمانه اربابان را نفی میکرد.
بر همه روشن است جهت اصلاح حال کشور و مردم که اکثریت آن دهقاناند قبل از هر عمل و حرکتی لازم بود نظام قرونوسطایی و ظالمانه ارباب-رعیتی ملغی میشد و تقسیم اراضی صورت میگرفت و دهقانان یعنی اکثریت مردم ایران آزاد میشدند و بدین ترتیب پایگاه ارتجاع درباری وابسته وزیر فرمان بیگانه در سرتاسر ایران فرومیریخت و زمینه برای قدمهای بعدی اصلاحات آماده میگردید؛ بهعبارتدیگر ضروریترین کار و برنامه دولت باید فروپاشیدن نظام قرونوسطایی خان-خانی و پایان بخشیدن به ستم طبقاتی بود و این از مصدق و کابینه طبقاتی او برنمیآمد.
شاید برای نسل جوان امروز حیرتآور و غیرقابلقبول باشد که زمانی نوکران نشاندار بیگانه همچون سرلشکر فضلالله زاهدی (کودتاگر بعدی)، امیر اسدالله علم (مأمور مارکدار انگلیس) و دکتر منوچهر اقبال (غلام خانهزادِ شاه) در خدمت دکتر مصدق و عضو کابینه او بودند! چنان دیدگاه طبقاتی حکومت مصدق کار کشور را به بیراهه کشید که دزدان و فاسدان میدان عمل را گرفتند و به شخصیتهای فرهیخته ترقیخواه با تحصیلات بالا اعتنا و اعتماد نکردند و به هشدار و اعلامخطر مکرر کودتا توسط آنها گوش شنوا ندادند تا عاقبت ملت را دستبسته اسیر بیگانه ساختند! اینجا در پشتوانه این نوشتار به یک خاطره شخصی بهمنزله سند اشاره میکنم: شادروان پدرم بهعنوان نماینده معتمد بازاریان (طرفداران مصدق) زنجان دو بار با مصدق ملاقات داشته و نسبت به جریان انتخابات معترض بوده زیرا اکثر کرسیهای مجلس در دولت ملی هم بمانند دولتهای پیشین به اشغال خانها درآمده و درب بر همان پاشنه سابق چرخیده بود، در یکی از ملاقاتها دکتر مصدق میپرسد بناء با چه کار میکند؟ جواب: با ابزار. مصدق میگوید: کاملاً درست است، نخستوزیر هم با ابزار کار میکند و من به هر ابزاری دست میزنم فاسد است! حال چه عاملی باعث میشود یک نخستوزیر با همه شناخت از فساد و فاسدان بر همان بیراهه بکوبد و به هشدار مکرر میهنپرستان، تحصیلکردههای بالای داخل و خارج آشنا به مسائل جهانی بیاعتنا بمانند. جز دیدگاه و فرهنگ طبقاتی و پیوندهای اشرافی و نگاه به گذشته میتوانست او را از حرکت در جهت تغییر اساس و ریشه جامعه بازدارد؟
ارسال نظرات