مصطفا عزیزی|
در تمام حرفهها و شغلها گاه فرزندان راه پدر و مادر را درپیش میگیرند و در بسیاری از موارد ممکن است همسطح یا حتی بالاتر از والدین خود بروند. در هنر هم چنین است. برخی از اهالی هنر، چه در رشتههای فنی چه در رشتههای هنری، راه بستگان و والدینشان را در پیش میگیرند و بازیگران و فیلمسازان نیز از این قاعده مستثنا نیستند و گاه فرزندانی، یا حتا نوههایی، در سکوی بالاتری نسبت به والدین و اجداد خود میایستند. مثال فراوان از ایران و جهان میتوان آورد اما داشتن والدین مشهور آفتی هم دارد که زیر سایهی سنگین شهرت پدر و مادر فرزند نمیتواند رشد کند و همیشه باید تلاش کند خود را از زیر این سایه بیرون بکشد تا تشخص عینی خود را پیدا کند. مثال برای فرزندانی که موفق شدند از زیر سایه پدران و مادران مشهور خود بیرون بیایند و خود صاحب شهرتی مستقل شوند زیاد است و یکی از آنها پناه پناهی است که راه پدر خود جعفر پناهی را دارد ادامه میدهد هرچند پناه پناهی در فیلمهای پدر به سینما راه پیدا کرد و از او بسیار آموخت اما اکنون به سبک و سیاق فیلمسازی خودش رسیده است و سینمای پناهیِ پسر کاملاً از پناهی پدر جداست و دنیا و دغدغههایشان، هرچند همجهت، اما کاملاً متفاوت است.
پناه پناهی در نخستین فیلم خود، «جاده خاکی»، توانست توجه جهانی را به خود جلب کند. این فیلم در بخش دوهفته کارگردانان هفتاد و چهارمین دورهی جشنوارهی کن و بخش افقهای پنجاه و دومین دورهی جشنوارهی کارلووی واری به نمایش درآمده است و مورد استقبال قرار گرفت. هرچند بسیاری کنجکاو بودند ببینند فرزند جعفر پناهی که جوایز بینالمللی بسیاری برای ایران به ارمغان آورد و اکنون در زندان جمهوری اسلامی بهسر میبرد چه ساخته است و دیدند پسر فیلم متفاوتی ساخته است. میتوان سبک و سیاق سینمای پناهی پدر را دوست نداشت اما «جاده خاکی» پناهی پسر را دوست داشت.
«جاده خاکی» در بزرگراههای جهانی بهپیش تاخت و در بخش اصلی پنجاه و نهمین دورهی جشنوارهی فیلم نیویورک پخش شد در بخش اصلی شصت و پنجمین دوره جشنواره بینالمللی فیلم لندن برنده جایزهی بهترین فیلم شد و همینگونه دارد با شتابی روزافزون به راه خود ادامه میدهد اما در کشور خودش در جادهای خاکی پُر سنگلاخ میلغزد و بکسواد، در زبان مردمی بوکسوباد، میکند و به تازهگی سر از بسترهای نمایشی خانگی درآورده است حالا دسترسی عمومی دارد و میشود آن را دید و دربارهاش نوشت.
«جاده خاکی» فیلمی در ژانر و گونهی جادهای محسوب میشود و سفر خانوادهای را به تصویر میکشد که دارند به سمت مرز حرکت میکنند. در نخستین پلان سکانس افتتاحیه فیلم، دوربین که سردست است، نمای بستهی دست پسرکی (رایان سرلک) را نشان میدهد که روی پای گچگرفتهی پدرش خسرو (حسن معجونی) دکمههای پیانوی کشیده شدهای را مینوازد و پدرش به سر او دست میزند، که نوازش است درعینحال اعتراض که یعنی نکن، دوربین تیلت میکند و پدر را میبینیم که غرق خواب است پسر بزرگ (امین سیمیار) در پسزمینه دارد ادرار میکند و بعد به سمت ماشین حرکت میکند و دوربین میچرخد به سمت مادر (پانتهآ پناهیها) که صندلی جلو نشسته است و غرق خواب است پسر در کادر قرار میگیرد و به مادرش که در خواب است نگاهی میاندازد دور ماشین میچرخد و پسر در پشت ماشین به شیشهی عقب استیشن میزند و پیداست دارد با حیوان خانگی چاقسلامتی میکند به سمت ماشین میآید از کنار پدرش بطری آبی برمیدارد و پشت به ماشین دستش را میشوید و آبی سر میکشد و عنوان «جاده خاکی» نمایان میشود. در تمام این مدت دوربین داخل ماشین است بعد از آن هم داخل ماشین برمیگردد. مادر چشمش را باز میکند و رو به دوربین انگار در آینه وسط نگاه میکند میپرسد: «کجاییم؟» و پسر سر بالا میآورد و با نگاه هراسان میگوید: «مُردیم» و این جوهرهی مضمونی تمام فیلم است خانوادهای که انگار مردهاند و ما را پرت میکند به سکانسی از «مسافران» (به کارگردانی بهرام بیضایی) که «مهتاب» (هما روستا) رو به دوربین میگوید: «ما همه میمیریم» دلمان میلرزد.
فیلم شروع میشود پسر رانندگی میکند. مادر صندلی جلو نشسته است و پدر با پای شکستهی گچ گرفته شده در صندلی عقب است و پسرک کوچک ورجهِ ورجه میکند و بامزهگیاش به جمعی که به نظر میرسد اندوهی پنهان در آن جریان دارد لبخند مینشاند و سگ پیر و بیماری به نام جسی، همان که در آغاز فیلم در پشت استیشن بود، در ماشین است. به نظر میرسد رازی در بین جمع است که میخواهند از چشم پسرک پنهان بماند نخست تصور میکنیم بیماری و مرگ زودهنگام جسی آن راز است اما بعد متوجه میشویم نه موضوع چیز دیگری است خانواده دارد به مرز میرود تا پسر بزرگتر را پنهانی از مرز خارج کنند. اما شرط پسر بزرگ این بوده است که در طول مسیر اندوهگین نباشند و هیچ کسی در مورد این سفر ناگزیر حرفی نزد. البته خودش سراپا اندوه است.
خود پناه پناهی در گفتوگویی با کارلوس آگیلار در نیویورکتایمز در پاسخ به این سوأل آگیلار: «میدانم که به خاطر همین، خواهرت، سولماز پناهی، مجبور به ترک ایران شد. خروج او چه تاثیری در خلق «جاده خاکی» داشت؟ » میگوید: «به لحاظ عاطفی الهامبخش فیلم بود. پدرم تصمیم گرفت خواهرم [که در فیلمِ او بازی کرده بود و در مقطعی بازداشت شد] کشور را ترک کند، چون از او برای تهدیدکردنِ پدرم استفاده میکردند. ما دوستانمان را دعوت کردیم تا پیش از رفتنِ او دورِ هم باشیم. خیلی خوب یادم میآید که همهی ما سعی میکردیم قیافهی شادی به خودمان بگیریم و آهنگ گوش کنیم تا او را ناراحت نکنیم ولی گاهی میدیدم یکی میرفت یک گوشه گریه میکرد. احساسات متفاوت آن شب با من ماند و احتمالا این پروژه را تغذیه کرد.» «ترجمه کامل این گفتوگو در وبگاه نشر نبشت (nebesht.com) موجود است.)
پای گچ گرفته پدر ما را نابهخویش یاد ۲۰ سال ممنوعیت جعفر پناهی در فیلمسازی میاندازد و خُلق تنگ و متغیر مادر تمام خُلقهای تنگ مادرانی است که جگرگوشهی خود را یا با فرق شکافته در خیابان دیدهاند یا با حلق فشرده بر سر دار و یا مجبور شدند دل از آنان بکنند تا برای حفظ جانشان به تبعیدی خودخواسته بهسوی سرنوشتی نامعلوم بروند و پسرک شوخوشنگ نسل دههی نودیهاست که هیچ سنخیتی با آنچه جمهوری اسلامی میخواست ندارند و بهجای آن که حافظهشان با «سلام فرمانده» پُر باشد با ابی و هایده و شهرام شبپره پُر است.
انتخاب فیلم جادهای هرچند جزو ضروریات مضمونی داستان پناهی پسر است اما اساساً راهکاری است برای دورزدن سانسور که فیلمسازان را مجبور میکند زنان حتی در خانه و زیر سقف حجاب اسلامی داشته باشند و این از نظر هر بینندهای که با سرزمین عجایبی که جمهوری اسلامی از ایران ساخته است آشنا نیستند بسیار عجیبوغریب است. البته مسلماً با این راهحل نمیشود فیلمی ساخت که مخاطب وسیعی داشته باشد. هرچند پناهی با پخش موسیقیهای دوران قبل از جمهوری اسلامی و فضای شوخ و شنگی که ساخته است توانسته فیلمی بسازد که برای همهی مردم دیدنی و دلنشین باشد و افسوس که اکران عمومی گسترده نگرفت.
دو تا از بهترین سکانسها و صحنههای فیلم یکی صحنهای هست که پدر در لباس فضانوردی خوابیده است و پسرک روی او دراز کشیده است و کمکم ستارهها یکی یکی نمایان میشوند و پنداری پدر و پسر در فضایی بیکران معلق هستند و این شاید نشان از تعلیقی دارد که چند نسل از مردم ایران گرفتار آن هستند. یکی دیگر از صحنههای بسیار دیدنی حدود پایان فیلم اتفاق میافتد زمانی که «جسی» مرده است و در وسط کویری لمیزرع خاکش میکند و خسرو بر سر گور جسی نشسته است و پسرک سر بر شانه مادر دارد و سرش را بالا میآورد و شعری از ابی را لب میزند و آنقدر این کار را خوب انجام میدهد که دل را میلرزاند.
یکی از شیوههای نقطهگذاری پناهی در «جاده خاکی» این است که شخصیتها تکتک جلوی دوربین میآیند و به منظرهی روبهرویشان خیره میشوند پنداری میخواهد جای جای کشوری که دوست دارند را در حافظه ذخیره کنند انگار با رفتن پسرشان خودشان هم قرار است برود. این شیوهی نقطهگذاری اثر را شاخص کرده است.
بازیها همه خوب هستند. حسن معجونی بازی همیشگیاش را دارد و پانتهآ پناهیها یک سروگردن از بسیاری از بازیهایش بالاتر است امین سیمیار با آنکه در چارچوب فیلمنامه خوب بازی کرده است اما کمی زمخت است و میتوانست لطیفتر باشد اما بازی رایان سرلک بینظیر است بسیار بالاتر از «زیرخاکی» ظاهر شده است. البته ظاهراً او از کودکی دابسمش تمرین میکرده است برای همین است که در اجرای دابسمشها بسیار بهتر از دیگران ظاهر میشود قطعه «شب زده» ابی را که آهنگسازی و تنظیم آن کار واروژان است و شعر آن را زویا زاکاریان سروده است آنقدر زیبا اجرا میکند که شاید بیشتر از اجرای خود ابی اثرگذار باشد. این که وجود توانایی دابسمش سرلک موجب شده است این دابسمشها در اثر بیایند یا برعکس چون سرلک قبلاً نشان داده بود تبحر خاصی در اجرای دابسمش دارد برای این نقش انتخاب شده است را نمیدانیم اما هر چه هست نتیجهی کار درخور است. رایان سرلک که با این سن کمش روی صحنهی تئاتر بازی کرده است و در سریال و فیلم سینمایی هم حضور داشته است بیشک در «جاده خاکی» برای خودش اعتبار هنری بالایی خریده است. امید که در مرداب تیرهوتار جمهوری اسلامی آلوده نشود و بتواند ازاینپس در هر فیلم یکقدم بالاتر بایستد.
پناه پناهی با اولین فیلم خود توانست نشان دهد که فیلمساز است فیلمسازی که ممکن است اگر همینگونه ثابتقدم جلو رود پدر را پشت سر بگذارد و معمولاً برای پدران و مادران چیزی لذتبخشتر از این نیست که ببینند فرزندانشان از آنها جلو زدهاند و در مدارج بالاتری قرار گرفتهاند. اما برای این قضاوت هنوز زود است زیرا بسیاری اولین کارشان درخشان بوده اما بعد دیگر هیچ اثر درخشانی از خود نشان ندادند و بدتر از آن به قهقرا هم رفتند. زیرا فیلمهای اول کارگردانان از ناخودآگاه آنان میجوشد اگر این ناخودآگاه به سطح آگاهی بیاید باید دید این آگاهی چقدر عمیق است اگر چندان عمیق نباشد سقوط آغاز میشود.
امیدوارم فیلمهای بعدی پناه پناهی همینطور حسی و جوشیده از درون باقی بماند و به سرنوشت بسیار بدی که بسیاری پیدا میکند و با ساخت فیلمی گرد جهان میگردند اما فیلم بعدیشان مأیوسکننده است دچار نشوند.
اکنون که این سطور را مینویسم جعفر پناهی در زندان است تمام هنرمندان جهان یکپارچه بر سر جمهوری اسلامی فریاد میکنند اما جمهوری اسلامی خود را به کری زده است و بعید نیست محمد رسولاف و جعفر پناهی و مصطفا آلاحمد گروگانهایی باشند برای باجخواهی از غرب و امضای توافقنامههای هستهیی و بازگشتن دوبارهی دست جمهوری اسلامی در ترورهای برونمرزی. بههرحال تا جمهوری اسلامی هست اوضاع همین است گاهی کمی بهتر میشود و گاهی بسیار بدتر و البته روند این چهل و چند سال بهسوی تباهی بوده است و سالبهسال دریغ از پارسال.
خبر خوب آن که فیلم «خرس نیست» جعفر پناهی به رودی در جشنواره جهانی فیلم تورنتو به نمایش در میآید که حتماً گزارش مفصلی از آن در همین هفتهنامه داده خواهد شد.
ارسال نظرات