ذبیح ثبات سابق عضو تیم ملی بسکتبال افغانستان: بعد از پیروزی، رئیس جمهور، حامد کرزای مرا به کشورم دعوت کرد

ذبیح ثبات سابق عضو تیم ملی بسکتبال افغانستان: بعد از پیروزی، رئیس جمهور، حامد کرزای مرا به کشورم دعوت کرد

در ساختار جامعه‌ی بشری؛ پیش‌گامان و پیش‌کسوتان معمولا نقش بسا ارزشمند، عمیق و سازنده‌ی در تمامی ساحات زنده‌گی اعم از؛ ادبیات، هنر، موسیقی، ورزش و سایر فعالیت‌های اجتماعی دارند، که نباید سهم آن‌ها را نادیده گرفت و به فراموشی سپرد.

حبیب عثمان|

شرح زنده‌گی ستاره‌ی درخشان ورزش بسکتبال کشور ما افغانستان را تقدیم شما عزیزان می‌نمایم؛ که در مدتِ کم خوب درخشید، پیشرفت شایان نمود و به سرعت نامش سر زبان‌ها افتاد. او به خاطری زود به شهرت رسید که بسیار جوان بود و وارد دنیای ورزش شد، زیرا در چنین سن و سال و داشتن چنین استعداد سرشار همه را متعجب نموده بود. جوان‌ترین عضو تیم ملی که در وقت شانزده‌ساله بود، ذبیح ثبات نام دارد. آدرس و نشانی از او نداشتم که بعد از تلاش و جستجوی زیاد او را در ایالت کالیفورنیا امریکا پیدا نمودم. البته زمینه تماس ما را جناب نعیم اوریا فراهم نمود صحبت‌های دوام‌دار داشتیم که ماحاصل آن چنین است:

جناب ذبیح ثبات از خود سخن را چنین آغاز نمود:

ذبیح ثبات: متولد سال ۱۳۳۶خورشیدی مطابق ۱۹۵۷میلادی در شهر کابل استم. تحصیلات ابتدائیه را در مکتب جمال مینه و تحصیلات بعدی را در لیسه عالی غازی تکمیل کرده‌ام.

داستان، اینکه چگونه به ورزش بسکتبال رو آوردم چنین است:

متعلم صنف هفتم لیسه غازی بودم بعدازظهرها درس می‌خواندم. یک روز تیم اول مکتب ما تمرین داشتند تیم متشکل بود از محترم شاه زمان، فریدون، ابراهیم ثبات، حکیم عمر، عطاءالله و عمر. ترینر (کوچ تیم) آقای «جان بری هل» امریکایی بود. من در وقت تفریح تیم، توپ بسکتبال را گرفتم و چند «دریبل» کردم. آن زمان کوچ متوجه حرکات من شد و با من صحبت کرد.

ابراهیم ثبات (برادرم) عضو تیم بسکتبال لیسه غازی بود و «جان بری هل» از من دعوت کرد که هفته آینده در مسابقه‌ی که در جمنازیوم پوهنتون است اشتراک کنم. من در آن مسابقه ده دقیقه بازی کردم و طرف توجه و علاقه زیادی از تماشاچیان قرار گرفتم. در صنف هشتم مکتب شامل تیم اول لیسه غازی شدم.

صنف نهم که شدم با کوچ تیم مکتب غازی که همان امریکایی بود در زمستان هفته سه روز در مکتب امریکای‌ها (اِی آی اس کا) واقع دارالامان شهر کابل تمرین می‌کردیم.

در زمستان بعدی هم چنان در همان مکتب تمرین می‌نمودیم. ترینر امریکایی ما برای رخصتی به امریکا رفت. مرا تسلیم یک ترینر بسکتبال همان مکتب نمود. آن ترینر با من روزانه شخصاً یک ساعت یا بیشتر تمرین می‌کرد. اصلاً دریبل چپ و راست و بعضی حرکت‌های تهاجمی، دفاعی و طریق شوت کردن را از همان جا یاد گرفتم.

عضویت در تیم لیسه غازی و خاطره‌ی اولین مسابقه‌ی ما:

ذبیح ثبات: فکر می‌کنم که سال‌های ۱۹۷۴ یا ۱۹۷۵میلادی، مسابقات بسکتبال زمستانی تیم‌های شهر کابل در جمنازیوم پوهنتون کابل بود.

اولین مسابقه تیم ما با تیم قهرمان کلپ پوهنتون که شامل آقایان (اسماعیل حسینی، اسدالله کریم زاده، نذیر احمدشاه وردک، فریدون، انور و بعضی کسان دیگر که اسمای‌شان فراموشم شده) بودند. درین مسابقه کاملاً به خاطر دارم که مسابقه مساویانه به پیش می‌رفت و بالاخره در لحظات آخر تیم غازی موفق شد و برای اولین بار تیم لیسه غازی در صحنه ورزش بسکتبال شهر ظاهر و به شهرت رسید. بعداً تیم غازی قهرمان تورنمنت‌های بسکتبال گردید.

انتخابم در تیم ملی بسکتبال کشور در همان سال‌ها:

ذبیح ثبات: مدتی بعد انتخاب تیم ملی بسکتبال کشور آغاز شد. من که بازیکن تیم غازی بودم، تشویش داشتم که از نگاه سن و سال شاید به تیم ملی انتخاب نشوم، زیرا در آن زمان حدود شانزده‌ساله بودم و در صنف دهم مکتب درس می‌خواندم. اما خوشبختانه در تیم ملی بسکتبال انتخاب شدم. اولین سفر ما به ریاست مرحوم حکیم رشید به اتحادجماهیر شوروی بود. فعالیت در تیم ملی بسکتبال افغانستان ادامه پیدا کرد و سال آینده هم انتخابات شد و بعضی از اعضای تیم ملی تغییر نمود. بار دوم نیز تیم ملی به اتحادجماهیر شوروی سفر نمود.

در آن زمان حدود شانزده‌ساله بودم و در صنف دهم مکتب درس می‌خواندم. اما خوشبختانه در تیم ملی بسکتبال انتخاب شدم.

ترک وطن، مهاجرت، رفتن به کشور لیبیا، آلمان و تا رسیدن به امریکا:

ذبیح ثبات: من آن وقت‌ها علاقه خاصی به امریکا و امریکا رفتن داشتم. بی‌حد تلاش کردم اما متأسفانه نتوانستم که ویزه‌ی امریکا را حاصل کنم. درین حالت من باید به خدمت عسکری می‌رفتم یا شامل پوهنتون می‌شدم؛ چون پاسپورتم دیگر تمدید نمی‌شد و شش ماه آخری‌اش بود. بالاخره راهی کشور لیبیا شدم. برای ادامه زنده‌گی، آنجا دنبال کار می‌گشتم.

جناب ثبات، از زنده‌گی‌تان در کشور لیبیا لطفآ بگویید؟

ذبیح ثبات: در شهر «بنغازی» کشور لیبیا می‌زیستم؛ روزی توجه‌ام به طرف یک جمنازیوم جلب شد، دیدم بچه‌های هم سن و سال من آن جا بسکتبال می‌کردند. از آن‌ها خواهش کردم تا با آن‌ها چند لحظه بسکتبال کنم. قبول کردند، بعد از سپری شدن چند دقیقه علاقه‌ی خاصی به بازی‌ام نشان دادند و فوراً به مربی (کوچ) خویش تیلفون کردند و چند دقیقه بعد مردی دریشی و نکتایی‌پوش داخل جمنازیوم شد، با من صحبت را شروع کرد. آن زمان زیاد انگلیسی بلد نبودم اما چاره شد و توانستم حل مطلب نمایم. همان شب مرا به منزل آمر کلان یا صاحب کلپ دعوت کردند. شرایط کار و شرایط بازی کردن در کلپ‌شان را پیشنهاد نمودند.

از اینکه وضع اقتصادم خوب نبود (کار نداشتم) فوراً پیشنهاد کلپ را قبول کردم. بنآ ماهوار حدود ۵۰۰ پوند برایم معاش می‌دادند. برای رفت و برگشت از منزل به کار و کلپ برایم موتر و دریور داده بودند.

چون در شهر «بنغازی» سکونت داشتم؛ از من خواهش کردند که باید در تیم «بنغازی» و بعداً امکانات بود در تیم ملی لیبیا بازی کنم. اما آن‌ها اجازه را باید از افغانستان می‌گرفتند. مرحوم عثمانی زین العابدین برای من اجازه نامه را روان کرده بود.

در آن مقطع زمان من متوجه مشکلات سیاسی شدم، دیدم زنده‌گی کردن آنجا مشکل است بنآ از آن جا به طرف آلمان سفر کردم. مدت دو سال در آلمان منتظر ویزه‌ی امریکا بودم.

دو سال از عمر جوانی‌ام در آلمان گذشت به امید اینکه امروز یا فردا امریکا می‌روم. تا اینکه! به تاریخ ۵ سپتامبر ۱۹۷۹میلادی بالاخره به امریکا رسیدم.

به آرزوی‌تان که اقامت در امریکا بود رسیدید، زنده‌گی را در آنجا چگونه شروع کردید، لطفاً کمی توضیح دهید؟

ذبیح ثبات: با رسیدن در امریکا در جنوب کالیفورنیا مستقر شدم. ابتدا شامل کالج گردیده و در تیم بسکتبال «سیپرس کالج» قبول شدم. چون سیستم امریکا را بلد نبودم، شبانه کار می‌کردم زیرا وضع اقتصادم باز هم بی‌اندازه خراب بود و نمی‌توانستم به بسکتبال ادامه بدهم.

سال ۱۹۸۲ میلادی ازدواج کردم. اسم خانمم سلمین و از افغانستان است. سه اولاد دارم:

دختر بزرگم آرزو، پسرم اجمل و دختر دومم دُرانه.

در کالیفورنیا شغل تجارت شخصی دارم و در بخش فروش خانه، املاک و اخذ قرضه خانه کار می‌کنم.

شروع دوباره‌ٔ ورزش بسکتبال:

ذبیح ثبات: وقتی که اولادهایم به سنین (۹-۱۰-۱۱) ساله رسیدند، شروع کردم به بسکتبال. اولین تیم بسکتبال را تشکیل دادم و شروع به مسابقات داخل کالیفورنیا کردم. بعداً تیم‌های کلان سال‌ها شروع شد و من به حیث کوچ تیم بودم و تیم ما چندین‌بار قهرمان تیم‌های افغانی در امریکا شدند.

این موضوع بسیار بزرگ شد؛ سالانه تورنمنت‌های بسیار جالب در واشنگتن و یا کالیفورنیا گرفته می‌شد.

درین زمان فدراسیون بسکتبال افغانستان که در رأس آن جناب نذیر احمدشاه وردک بود از من خواهش کرد که یک تیم از افغان‌های مقیم امریکا ساخته و در مسابقات آسیای جنوبی قطر اشتراک کنم. خوشبختانه ما موفق شدیم که از پول خویش و آقای بیات در مسابقات شرکت نمائیم و اولین مسابقه ما مقابل تیم «هانگ کانگ» بود که تیم افغانستان برای اولین بار توانست یک تیم خارجی را شکست دهد و موفقیت به تیم افغانستان رسید.

آن زمان رئیس المپیک افغانستان جناب «جک دلک» بود با من تلفنی صحبت کرده، اظهار نمود که؛ آقای حامد کرزی رئیس جمهور افغانستان نخست برای‌تان عرض تبریک نموده بعد دعوت نمودند که با تیم بسکتبال‌تان یک بار به افغانستان بی‌آئید. من چون اجازه نداشتم که جوانان را آن وقت بدون اجازه فامیل‌شان به افغانستان ببرم از دعوت‌شان معذرت خواستم.

اگر ممکن است از دست‌آوردهای ورزشی‌تان صحبت کنید لطفآ؟

ذبیح ثبات: زمانی که متعلم مکتب و عضو تیم بسکتبال لیسه غازی بودم توانستم تا عضویت تیم ملی بسکتبال کشور را حاصل کنم. طی آن مدت، تورنمنت‌های بهاری و زمستانی متعددی دایر می‌شد.

تیم ما در چند تورنمنت بهاری و زمستانی قهرمان گردیده بود. در یک تورنمنت زمستانی مجموعه پاینت یا گول‌های به ثمر رسیده‌ی من! از مجموعه پاینت یا گول‌های زده شده‌ی یک تیم بیشتر شده بود. به همان دلیل برای من اعلان کردند افتخار اهدای توپ طلایی برایت در نظر گرفته شده است. «من نه توپ را دیدم و نه طلا را». (اگر چه می‌دانم که توپ طلایی یک لقب و افتخارآمیز است و ارزش معنوی دارد؛ که از طرف ریاست المپیک برای بهترین بازیکن داده می‌شد).

در طول مدت بازی بسکتبال چندین مدال به حیث قهرمانی تیم و بهترین بازیکن تورنمنت‌ها را حاصل کرده بودم.

استعداد و مهارت‌ام را در ورزش والیبال نیز امتحان کرده‌ام. در تیم کلپ کابورا بازی می‌کردم. هم چنان در تیم کابورا هندبال نیز بازی می‌نمودم.

طوری که یادآور شدم؛ در زمان اقامتم در کشور لیبیا شامل کلپ بسکتبال گردیده و عضویت تیم ملی آن کشور را نیز بدست آوردم. اما نظر به وضعیت سیاسی آن کشور نتوانستم آنجا زنده‌گی کنم.

در امریکا که در تیم «کالج سیپرس» انتخاب شده بودم، اما متأسفانه نظر به مشکلات اقتصادی نتوانستم به ورزش بسکتبال ادامه دهم.

در مورد ورزش و ورزشکاران آن وقت‌ها گفتنی اگر دارید، لطف نموده ارایه کنید؟

ذبیح ثبات: افغانستان یکی از کشورهای عقب مانده جهان است. بیشتر مردم ما در فقر و بیچاره‌گی زنده‌گی می‌نمایند. هیچ رشته‌ی در افغانستان به قسمی که لازم بود پیش نمی‌رفت. یکی از آن‌ها ورزش بود.

ما در بسکتبال هیچ وقت ویدیوی کدام مسابقه خارجی و یا ویدیوی آموزش بسکتبال را ندیده بودیم. (همچو گیاهی خودرو بودیم). وقتی که جهت انجام مسابقات عازم اتحادشوروی شدیم، آنجا برای ما قانون نو بسکتبال را تشریح کردند. متأثر کننده و رنج‌آور بود، که تیم ملی یک کشور از قوانین جدید بسکتبال بی‌خبر باشد! همچنان خود ریاست سپورت و تربیت بدنی غفلت می‌نمود. یادم است دفعه اول که به اتحادشوروی سفر کردیم روز پرواز متوجه شدند که ما انگیت صحی نداریم بایستی تیم‌های که جهت انجام مسابقه رفته بودند واکسین یا به اصطلاح مردم ما (پیچکاری) شوند که شدند. بعضی از اعضای تیم‌ها به شمول خودم تب کردیم و جان درد بودیم، تمام انرژی که داشتم تمام شد.

در مورد باسکتبالرهای سابقه‌دار از سال‌های (۱۹۷۶تا۱۹۹۰) میلادی از دید و نظر خودم آقایان؛ شکور سروری، نعیم مسکین یار و ابراهیم ثبات (برادرم) ستایل به خصوص داشتند و توجه تماشاچیان و دوستداران ورزش بسکتبال را بیشتر جلب می‌نمودند.

جناب اسماعیل حسینی از روزی که به یاد دارم خدمات و زحماتِ زیاد برای رشد ورزش بسکتبال نموده است. برای من حیثیت یک رهنما و ترینر (کوچ) عالی را دارد.

جناب ذبیح ثبات با آرزوی سلامتی و موفقیت شما و سپاسگزاریم برای فرصتی که به «هفته» دادید.

ارسال نظرات