تخریب منازل بهاییان در روشن‌کوه و یک سؤال از خوانندگان گرامی هفته

تخریب منازل بهاییان در روشن‌کوه و یک سؤال از خوانندگان گرامی هفته

اینها مناظری هستند که دیدن‌شان اصولاً باید عرق شرم را بر پیشانی هر انسان معمولی جاری کند؛ از تصاویر رخدادهای روشن‌کوه مازندران سخن می‌گویم: به حکم یک قاضی که ظاهری انسان‌گونه دارد گروهی از عمله‌واکره شیطان دست‌به‌کار می‌شوند و خانه گروهی از شهروندان ایرانی را در روستای آباواجدادی‌شان تخریب می‌کنند.

سردبیر|

راستی این قاضی و آن عمله‌واکره کیستند؟ از کجا آمده‌اند؟ کدام قانون به آنها اجازه چنین عمل ظالمانه‌ای را داده است؟

اوج دردناکی ماجرا این است که قاضی صادرکننده حکم احتمالاً از اهالی همان منطقه و مجریان نیز از همسایگانِ آن عزیزانِ مغضوبِ روحانیون حاکم هستند. آنها غوطه‌ور در جهلی که روحانیت شیعه طی ۱۵۰ سال گذشته به آن دامن زده، صحنه‌ای می‌آفرینند که آسمان و زمین نمی‌توانند از تماشای آن شرمسار نشوند: مادربزرگ‌ها و پدربزرگ‌ها و فرزندان و نوادگانشان باید شاهد تخریب خانه‌هایی باشند که طی نسل‌ها در آنجا ساخته‌اند، خانه‌هایی که محل زندگی این انسان‌های زحتمکش بوده‌است. از بهاییان روشن‌کوه مازندران سخن می‌گویم که به‌حکم دادگاه اسلامی در هفته‌های گذشته خانه‌هایشان تخریب شد.
در این شماره یکی از خوانندگان هفته که یک شهروند بهایی ایرانی‌تبار است مطلبی نوشته که در صفحه ۵۰ مجله حاضر منتشر شده است.

خواندن نوشته‌ی پردرد این خواننده گرامی سؤالی را در ذهنم ایجاد کرد. با خودم قدری کلنجار رفتم که آیا حق دارم این سؤال را با شما خوانندگان عزیز درمیان بگذارم یا خیر. نهایتاً به اینجا رسیدم که این حق شما و شاید وظیفه من است که سؤال را در این صفحه مطرح کنم. قبل از طرح سؤال باید یک مقدمه بگویم: هفته در پانزدهمین سال زندگی خود است. تا کنون نزدیک به ۷۰۰ شماره منتشر کرده‌ایم. در این هفتصد شماره ده‌ها مطلب و دیدگاه و یادداشت به دست ما رسیده که آنها را منتشر کرده‌ایم. این دیدگاه‌ها در زمینه‌های مختلف بوده‌اند، از اعتراض به سیاست‌های دولت کانادا تا خشم در برابر جنایتکاران حاکم بر ایران؛ از اعتراض به وضعیت نقش حقوق زنان تا ابراز خشم درباره وضعیت کودکان کار در ایران؛ از انتقاد به فلان مقاله ادبی درباره فردوسی تا نوشته‌های ستایش‌آمیز درباره فرهنگ و ادب فارسی؛ از انتقاد به این فعال و آن سیاستمدار ایرانی-کانادایی تا تشویق مهاجران برجسته و افتخارآفرین در کانادا. خلاصه‌ی کلام نوشته‌های رسیده از خوانندگان گستره وسیعی از موضوعات را پوشش داده‎اند که این امر نشانگر تنوع دغدغه‌ها و نظرات موجود درباره آنها به طور هم‌زمان است. اما در نامه‎های رسیده یک موضوع همواره مغفول مانده است: سرکوب شدید و غیرانسانی بهاییان ایران توسط حکومت از یک‌سوی و فشارهای گوناگون به پیروان آیین بهایی توسط هم‌وطنان مسلمان‌شان از سوی دیگر.

راستی چرا فقط این بهاییان هستند که باید به سرکوب هم‌کیشان خود اعتراض کنند و درباره این روی سیاه جامعه ما صحبت کنند. چرا این موضوع هنوز دغدغه‌ی ما غیربهاییان نشده، یا دست‌کم به آن گستردگی که باید بشود، نشده است؟
تردیدی نیست که بیشتر ایرانیان ساکن کانادا به وضعیت دیکتاتوری و سرکوب در ایران اعتراض دارند. در دوره‌های بحرانی، مثل خرداد و تیرماه ۲۰۰۹ (۱۳۸۸) شاهد حضور گسترده ایرانیان در اعتراض به نقض حقوق بشر توسط سیستم حاکم بر ایران بوده‌ایم. اما آیا حقوق شهروندان ایرانی بهایی بخشی از حقوق بشر نیست؟ اگر هست که طبیعتاً هست، چرا به آن نمی‌پردازیم.

از خوانندگان گرامی هفته دعوت می‌کنم به این سؤال پاسخ بدهیم. پاسخ شما می‌تواند شخصی یا به قصد انتشار عمومی باشد، ولی هرطور که باشد حتما برای من روشنگر خواهد بود.

پیشاپیش از شما عزیزان برای همراهی در یافتن پاسخ برای این سؤال سپاسگزارم.

ارسال نظرات