به گزارش هفته و به نقل از «تورنتو استار»، حمید سرآبادانی در طول زندگیاش آدمی بوده که همیشه پاکیزه و مرتب بوده است. اکنون هم که روی تخت بیمارستان دراز کشیده است، همسرش میداند که او میخواهد تمیز و آراسته به نظر برسد.
اینها تنها کارهای او در قبال شوهرش در بیمارستان عمومی نورث یورک نیستند. خاکی یک سالی است که در این بیمارستان هست و کارکنان بیمارستان را به نام خانوادگی میشناسد.
سرآبادانی به وضعیتی که از لحاظ پزشکی نباتی توصیف میشود گرفتار آمده است. همسرش، پوشکش را عوض میکند، به خوردوخوراکش میرسد و اندامهایش را ورزش میدهد تا سفت و سخت نشوند.
قرار نبود سفر این زوج نیمهبازنشسته به کانادا این گونه باشد. اکنون این دو در مملکتی غریب با قبضهای پزشکی ۱.۴ میلیون دلاری مواجه شدهاند و آیندهشان در هالهای از ابهام است.
خاکی میگوید که او و دو فرزندش تمام تلاش خود را برای قوی ماندن انجام دادهاند اما دیگر تابوتوان از دست دادهاند و نومید گشتهاند.
در فوریه ۲۰۲۰، خاکی و سرآبادانی از تهران برای دیدن دخترشان سوگل، ۲۶ ساله، و پسرشان سروش، ۲۲ ساله، که در مونترال دانشجو هستند به کانادا آمدند و این سفری بود که این دو از سال ۲۰۱۷ هر سال انجام دادهاند.
اما این بار به همهگیری خوردند و با بسته شدن مرزها و لغو پروازها، این زوج نتوانستند به ایران برگردند و مجبور شدند اقامت خود را تمدید کنند، در حالی که مطمئن نبودند چه زمانی سفرهای جهانی از سر گرفته خواهد شد. تابستان آن سال آنها به تورنتو رفتند تا در فضای باهمستان ایرانیان آنجا باشند و این که در تورنتو بودن نیازی به فرانسه دانستن ندارد.
در ۱۰ مه ۲۰۲۱، خاکی فسنجان که شوهرش خیلی دوست دارد درست کرده بود. تا ۶ بعد از ظهر آن روز از سرآبادانی هیچ خبری نشد. سپس همسر تنها دوستشان در تورنتو زنگ زد و به خاکی گفت که شوهرانشان دچار تصادف رانندگی جدی در جاده واستون و خیابان استیلز شدهاند.
خاکی میگوید: «سرما وجودم را گرفت. شوکه شدم. به برادرم در مونترال زنگ زدم و او به من گفت که با اوبر به بیمارستان بروم. در وسط ناکجاآباد رها شده بودم. تنها بودم و نمیدانستم اورژانس کجاست. به دلیل کووید، نگهبانان آنجا بودند. فقط شروع کردم به گریه کردن و جیغ زدن.»
خاکی ۴۷ ساله است. در ایران او به کودکان دچار اوتیسم و معلولیت ذهنی آموزش میداد و همچنین داوطلبانه به پناهندگان افغانستانی در ایران یاری میرساند.
هنگامی که او در نهایت به بخش اورژانس راه یافت، کارکنان بیمارستان سانیبروک به او اطلاع دادند که سرآبادانی تحت چندین عمل جراحی است. در ساعات اولیه صبح در اتاق انتظار بود که خاکی در خبرها فورد کوچک آسیبدیدهی شوهرش را دید.
او گفت که این خودروی ما بود که حتی برای من نیز دیگر قابل تشخیص نبود.
بر اساس گزارش پزشکی سانیبروک، سرآبادانی دچار ضایعه سر به همراه خونریزی مغزی در چند بخش، شکستگی دنده و لگن، خونریزی داخلی، پارگی روده و از دست دادن کامل توان عضلانی در قسمت تحتانی شکم، باسن و پاها شده است.
گزارش شاهدان به پلیس حاکی از آن است که اندکی قبل از ساعت ۶ بعدازظهر، یک هوندا سی.آر.وی خاکستری تیره با «سرعت بسیار زیاد» به چراغ قرمز در تقاطع نزدیک شده بود و فورد سرآبادانی را به پشت برگرداند و سپس خودروی دیگری را هم واژگون کرد و سپس در وسط تقاطع فرود آمد.
مرجان دلاور، وکیل بیمه و جراحت خانواده، میگوید: «اوایل امسال به خاکی اطلاع داده شد که اتهام سهلانگاری راننده هوندا سی.آر.وی به دلیل اینکه وی در زمان وقوع تصادف دچار بیماری دیابت تشخیص داده نشده بوده، منتفی شده است.»
اگرچه خاکی و سرآبادانی هر دو تحت برنامه بیمه مسافرتی تمدید شده خود ۲۵ هزار دلار و تحت بیمهنامه خودرو تا یک میلیون دلار پوشش بیمهای داشتند، قبوض پزشکی سرآبادانی در سانیبروک و بعداً در نورث یورک در حال حاضر به ۱.۴ میلیون دلار رسیده است.
در این مورد، آنها همه کارها را به درستی انجام دادند، به این معنا که بیمهی سفر داشتند و به دلیل این که بازگشتشان به ایران در زمان همهگیری نشدنی بود، روادیدشان را هم را تمدید کردند. علیرغم اینها به گفتهی دلاور: «اما هرگز کسی نمیتوانست چنین حادثه ویرانگری را تصور کند.»
در طول همهگیری، دولت انتاریو سیاست موقتی برای پرداخت هزینه خدمات ضروری بیماران بدون بیمه، از جمله مسافران در کشور، به بیمارستانها و پزشکان داشته است. با این حال دلاور گفت که سرآبادانی به دلیل تصادف رانندگی و تحت پوشش بیمهنامه خودرو بودن از این پوشش بیمهای استان محروم شده است.
دلاور میگوید: «یک کانادایی … باعث این تصادف شد که عملاً به زندگی یک نانآور ۵۶ ساله قوی، سالم و فعال پایان داد. فردی که در ابتدا متهم شده بود، اکنون نه تنها رهایی یافته، بلکه با برداشته شدن کامل اتهامات به زندگی خود ادامه میدهد. کانادا کشور شگفتانگیزی است که هیچ کس را پشت سر نمیگذارد. و همه ما وظیفه داریم در سطح انساندوستانه و اخلاقی این خانواده را حمایت کنیم، خانوادهای که از پا افتاده، از نظر مالی ویران شده و در حالت استیصال است.»
در ماه نوامبر، خاکی درخواست اقامت دائم به دلایل بشردوستانه برای خود، همسرش و پسرشان ارائه کرد، به این امید که تغییر وضعیت بتواند به سرآبادانی برای پوشش پزشکی مورد نیازش کمک کند، در حالی که بقیه اعضای خانواده میتوانند در کانادا بمانند، کار کنند و از او مراقبت کنند.
در این میان، دخترشان در حال حاضر دارای مجوز کار است و روند گرفتن اقامت دائمش را سپری میکند. ویزای بازدید خاکی و همسرش هم منقضی شده و تصمیمگیری در مورد درخواست تمدید آنها از ماه مارس در حال بررسی است.
وکیل مهاجرت آنها، پانتهآ جعفری، گفته است که این زوج قصد اقامت در کانادا را نداشتند، زیرا آنها قبل از حادثه تجارت موفق و زندگی راحت در ایران داشتند.
او افزود، با این حال، سرآبادانی نمیتواند همین کیفیت مراقبت را در ایران دریافت کند، جایی که تحریمهای بینالمللی به معنای در دسترس نبودن برخی از تجهیزات اولیه پزشکی است. او در حال حاضر ۲۲ داروی مختلف مصرف میکند و نیاز به مراقبت متخصصان مختلف دارد.
او گفت که اعضای خانواده میتوانستند درخواست پناهندگی بدهند تا هزینههای پزشکی را فوراً تحت پوشش قرار دهند، اما ترجیح دادهاند این کار را نکنند زیرا خود را پناهنده واقعی یعنی کسی که از آزار و شکنجه فرار کرده است نمیدانند. آنها همچنین از کسی کمک مالی نخواستهاند.
خاکی علیرغم مشکلات و سختیهای کنونیشان، وقتی ماجرای آشنایی با همسرش را در مراسم خاکسپاری مادربزرگش در سال ۱۹۸۸ تعریف میکند، لبخندی به مِهر بر لبانش مینشیند.
عشق آنها عشق در نگاه اول بود و سرآبادانی به زودی نزد خانوادهاش آمد و از او خواستگاری کرد. با این حال، پدرش اصرار داشت که او ابتدا مدرسه را تمام کند، با این حال، سرآبادانی مدام به هر بهانهای به خانهی آنها آمدوشد داشت و سرانجام وقتی او در ۱۸ سالگی از دبیرستان فارغالتحصیل شد، ازدواج کردند.
سرآبادانی که فارغالتحصیل رشته مهندسی معدن از دانشگاه فنی تهران است، شروع به کار کرد و بعداً صاحب یک شرکت واردکنندهی آلیاژ برای کارخانههای متالورژی شد و سپس در ژوئن ۲۰۱۹ آن را فروخت.
خاکی میگوید: «همه چیز خوب بود. ما زندگی بسیار راحتی داشتیم. دو مزرعه کاشت کیوی و برنج خریده بودیم. قصد داشتیم بیشتر سفر کنیم تا اینکه در کانادا این حادثه پیش آمد. ما هرگز نگرانی مالی نداشتهایم.»
دنیای آنها به طرز چشمگیری تغییر کرده است.
سروش، پسرشان که سال گذشته از برنامه مدیریت خدمات غذایی انصراف داد و مسئولیت مراقبت از سرآبادانی را با مادرش تقسیم کرده است، میگوید: «پدر و مادرم قرار بود از دوران بازنشستگی خود لذت ببرند. چه کسی میدانست که ممکن است این اتفاق بیفتد و ناگهان زندگی از هم بپاشد؟ همه چیز برای ما غیر واقعی است. امیدوارم مردم بتوانند خود را به جای ما بگذارند. ما آبرو داریم. به دنبال همدردی نیستیم، بلکه به دنبال همدلی هستیم.»
مقامات مهاجرت میگویند که از شرایط خانواده آگاه هستند. درخواست آنها از نوامبر در نوبت پردازش بوده است – و زمان پردازش فعلی حدود ۲۱ ماه طول میکشد.
در همین حال، خاکی در حین مراجعه به بیمارستان، صدای ضبط شده مادرشوهر پیرش و دو خواهر او را از ایران و همچنین موسیقی ایرانی مورد علاقه شوهرش را پخش میکند، به این امید که بتواند با چشمک، لبخند یا تکان دادن سرِ همسرش روبهرو شود.
خاکی در حالی که سرآبادانی را به آرامی روی صندلی مینشاند و به آرامی چند بالش را دور او میگذارد تا جایش را تثبیت کند و به او راحتی دهد، میگوید: «میدانم امیدی به بهبودی او نیست، اما در همین حال، باید کاری کنم تا احساس خوبی داشته باشم. گاهی اوقات، فکر میکنم همه این کارها را فقط برای خودم انجام میدهم. شاید احمقانه به نظر برسد، اما من نمیتوانم کاری انجام دهم.»
ارسال نظرات