گروه ترجمه هفته|
تنظیم: خسرو شمیرانی|
جستجوی طلا در ناحیه تایگا در دویست کیلومتری شرق خلیج جیمز James Bay کار هر کسی نیست. اوگو فونتین Hugo Fontaine و مارک تایسون Marc Tison در کتاب خود ماجرای عجیب و غریب جویندگان طلا در خلیج جیمز را تعریف میکنند.
کسی که دل را به دریا میزند و برای یافتن طلا وارد این ماجراجوییِ شاید بیسرانجام، میشود باید طاقت آن را داشته باشد که تنهایی شدید، کار طاقتفرسا در روزهای گرم تابستان و زمستانهای سرد در دمای منفی ۴۵ درجه را که تحمل کند، سرمایی که حتی چراغهای گازی پروپان برای گرم کردن چادرها امکان عرض اندام پیدا نمیکنند.
اما مشکل فقط به همینها خلاصه نمیشود. جویندگان طلا باید آمادگی مواجهه با حمله خرسها را که هر لحظه ممکن است به یکباره در فاصله چندمتری آنها ظاهر شوند، داشته باشند. گاهی باید در گل و لای طی مسیر کنند، روی یک تکه چوب غذا بخورند یا استراحت کنند، حتی در خواب هم باید هوشیار باشند و همواره نگران آن باشند که مبادا در ماجراجویی پرزحمتی که در پیش گرفتهاند، نمونههای کافی را به دست نیاورند و زحمتشان بیهوده بماند. اما از همه اینها که بگذریم، چیزی که برای آنها از هر چیزی بیشتر اهمیت دارد این است که هرگز امید خود را از دست ندهند.
بیشتر بخوانید: |
الِنُور Éléonore، ماجرایی جدیدِ جویندگان طلا»، کتابی است که اوگو لافونتن و مارک تایسون از طریق آن ما را به دنیای ناشناخته جویندگان طلا در کبک میبرند. لافونتن مدیر و تایسون روزنامهنگار بخش اقتصادی لاپرس هستند.
الِنُور در واقع معدنی است که ذخایر طلای آن اواسط سالهای ۲۰۰۰ بالغ بر میلیاردها دلار تخمین زده شد. در حال حاضر یک مجتمع معدنی در این مکان ایجاد شده و بیش از هفتصد نفر در آن مشغول کار هستند.

اوگو لافونتن میگوید: «مردم میدانند که در استان کبک معدن طلا وجود دارد اما افراد کمی میدانند که چگونه یک معدن کشف میشود. سختیها، مرارتها، خطرات و ناشناختههایی که در این کار وجود دارد، آن را از بقیه ماجراجوییها متفاوت میکند.»
هفته را دنبال کنید در: اینستاگرام – تلگرام
کار کاشفان معدن یا همان جویندگان طلا علاوه بر این که دشواریهای زیادی دارد، درست مثل یک قمار و یک شرطبندی است که خطر باختن در آن بسیار زیاد است. اما ورای مرارتها و مشکلات اجتنابناپذیری که جویندگان طلا در جستجوی فلز گرانبها بر خود هموار میکنند، این افراد شخصیتهای مصممی هستند که با کار خود داستان شنیدنی و هیجانانگیز اله انور را رقم زدهاند.
زنان و مردان جوینده طلا که هم دانشمند، هم ماجراجو، هم کارفرما و هم سرمایهگذار هستند، وجه اشتراکشان این است که هیچیک حاضر نشدهاند شب و روز پشت میز بنشینند و نگاههای خود را به کامپیوتر بدوزند.
آنها پس از روزها راهپیمایی و جابجاییهای خسته کننده و طاقت فرسا و پارو زدن در رودخانهها، باید برای شکافتن سنگها و صخرهها تلاش کنند. گاهی اوقات آنقدر طی روز خسته و کوفته میشوند که شب به خوردن یک نان تست آغشته به کره بادام زمینی بسنده میکنند و به خواب میروند تا با روشن شدن هوا دوباره کندن صخرهها و شکستن سنگها را از سر بگیرند.
یکی از این افراد سختکوش آندره گومون زمینشناس است که اصالتا از منطقه Montmagny است. او از بچگی به اندازهای به باستانشناسی و کاوش علاقه داشت که اسکلت حیوانات کوچک مرده مثل موش، کایوت، کلاغ را جمع آوری میکرد. خودش میگوید علاقه وافر او به این کار حتی موجب شده بود که پدرش از او ناامید شود. گومون در سن جوانی هم جنون کاوشگری و اکتشاف داشت به حدی که استخوانهای یک گاو را که چندین سال پیش در زمینی نزدیک خانه او دفن شده بود، از زیر خاک بیرون آورد و روی هم سوار کرد، درست مثل کاری که برای استخوانهای یک حیوان منقرض شده در موزه انجام میدهند.
خودش میگوید: «این اولین کشف من بود. شاید از نظر دیگران ارزشی نداشت اما برای من یک گنج بزرگ بود.»
یکی دیگر از جویندگان طلا پیئترو کاستا است که در Chibougamau متولد شد. پدرش یک مهاجر ایتالیایی و مادرش اهل لَک-سن-ژان بود. او نیز از کودکی به همراه دوستانش به جستجو در معدنهای متروکه و رها شدهای مشغول بود که نزدیک محل زندگی اش قرار داشت.
آشنایی با زندگی جویندگان طلا به ما نشان میدهد که چرا این افراد در چهل سالگی واقعا پیر میشوند. یکی از آنها میگوید: «یافتن طلا کاری به شدت دشوار و جان فرساست. من دوست داشتم که تا شصت سالگی به کارم ادامه دهم اما دیگر بدنم همراهی نمیکرد. جویندگان طلا در سن و سال بالا کم پیدا میشوند.»
مارک تایسون که از این گفتوگو به هیجان آمده است میگوید: «آندره گومون یک آدم پرشور و پراحساس است. وقتی حرف میزند چشمهایش درشت میشوند. وقتی داستانش را تعریف میکند با نگاههای نافذش آدم را به داخل داستانش میکشاند.»
تایسون میافزاید: «ماجرایهای جویندگان طلا در کبک گاهی به داستان «جزیره گنج» اثر رابرت لوئیس استیونسون که اواخر قرن نوزدهم منتشر شد، شباهت دارد.»
حکایت آنها گاهش شبیه یک رمان پلیسی است که در آن بازرسان برای درک حقیقت وارد محل حادثه میشوند، به همه چیز شک میکنند و تلاش میکنند که از عدم پیشرفت کارشان به هیچ وجه ناامید نشوند.» (مارک تایسون)
ماجرای جویندگان طلای اله اونور اواخر سالهای ۱۹۹۰ و اوایل سالهای ۲۰۰۰ در شرایطی اتفاق میافتد که صنعت طلا با یکی از بدترین بحرانهای خود روبرو است. در سال ۱۹۹۷ ماجرای رسوایی شرکت Bre-X مستقر در کلگری اتفاق میافتد. این شرکت در آن زمان به دروغ اعلام کرد که یک معدن طلای بزرگ در بوسانگ در جزیره بورنئو کشف کرده است اما کمی بعد گند کار در میآید. این رسوایی موجب فروپاشی شرکت Bre-X شد در حالی که یک سال پیش از فروپاشی، ارزش این شرکت در بورس نزدیک به ۶ میلیارد دلار بود.
این رسوایی جویندگان طلا در کبک را بر آن داشت که در استان زیبای خودشان به جستجوی طلا بروند چرا که در کبک مقررات و معیارهای محکم مانع از تقلبهای این چنینی میشد.
برای نویسندگان اله اونور شرایطی که اکنون پیش آمده است قابل پیشبینی نبود اما کتاب آنها در شرایطی به چاپ رسیده است که مردم کبک به علت محدودیتهایی که بحران بهداشتی کووید۱۹ به وجود آورده است، امکان مسافرت به خارج را ندارند و فرصتی پیدا کردهاند تا نگاهی جدید به سرزمین زیبای خودشان بیندازند. خیلیها نمیدانند، اما در دل خاک این سرزمین گنجینهای از طلا نهفته است، گنجینهای عظیم. تاریخچه کشف طلا در استان کبک هم از نظر مشکلات و سختیهایی که این ماجراجویی با خود دارد و هم از نظر سرسختی، پشتکار و خلاقیت بازیگران این داستان مسحور کننده است.
فونتن و تایسون در کتاب ۲۹۰ صفحهای خود جستجوی طلا را به مسابقه دو ماراتن تشبیه کردهاند: «جستجوی طلا مثل یک دوی ماراتن است با این تفاوت که جویندگان طلا هرگز نمیدانند خط پایان کجاست.»