دیدگاه
بخش دیدگاه، ستون آزادی در «هفته» برای بیانِ نظرگاههای متفاوت است. انتشار «دیدگاه»ها به معنای تایید یا رد آنها توسط «هفته» نیست. |
مهشید یاسایی
مهندس کامپیوتر و کارآفرین ساکن تورنتو
هیچوقت در چند سال اخیر به اندازهٔ این روزها عصبانی و ناامید نبودهام. از توییتر ناامیدم، از فیسبوک، از بعضی از دوستان و اطرافیانم، از جمعهای روشنفکری و غیرروشنفکری، از کتابخوان و کتابنخوان، فیلمبین و فیلمنبین. گاهی آرزو میکنم کاش اصلاً «من هم»ی نمیبود و با این حجم از بیتوجهی اطرافیانم مواجه نمیشدم.
به دنبال این حرکت بینالمللی، جنبش ایرانی #منهم چند هفته است که در شبکه های اجتماعی فارسیزبان آغاز شده و حامل صدای قربانیان آزار و اذیت جنسی ست.
در جنبش جهانی «من هم» (با نماد توییتری metoo#) که سال ۲۰۱۷ آغاز شد، قربانیان تعرض و تجاوز جنسی از آزاری که دیده بودند در شبکههای اجتماعی حرف زدند، و با نام بردن از افرادی که (گاهی در طول سالیان) آنها را مورد تجاوز یا تعرض جنسی قرار داده بودند، این موضوع را به بحث در دادگاه قضاوت عمومی کشاندند.
اتهام تجاوز یا تعرض جنسی به این افراد، که اغلب از چهرههای محبوب و پرطرفدار جامعه بودند، آنها را زیر ذرهبینی قرار داد که وادارشان کرد دربارهٔ این موضوع و در دفاع از خودشان چیزی بگویند، و اگر مرتکب خطایی شدهاند عذرخواهی کنند. این اتهامات گاهی به دستگاه قضایی هم کشیده شد و در برخی موارد شاکی توانست ادعایش را ثابت کند، اما در اکثر موارد و با وجود گذشت سالها، پیدا کردن شواهدی که در دادگاه قابل استناد باشد دشوار و گاه غیرممکن بود؛ و شاید همین یکی از دلایل اصلی کشیده شدن این شکایات به صحن دادگاه قضاوت عمومی بود. وقتی قوانین جامعی دربارهٔ تجاوز و تعرض جنسی وجود ندارد یا پیدا کردن شواهد کافی برای اثبات ادعای تجاوز به سختی قابل جمعآوری و ارائه است، شاکی راهی جز این نمیبیند که، با وجود دردآور بودن مرور و گفتن از تجربهٔ تجاوز، دادخواستش را در شبکههای اجتماعی به گوش مردم برساند و شهرت و محبوبیت متجاوز را با نشان دادن چهرهٔ واقعی او خدشهدار کند.
برخی داستانهایی که قربانیان در شبکههای اجتماعی نوشتهاند را که میخوانم بدنم میلرزد و خاطرههای مشابهی که خودم داشتهام به یادم میآید.
به دنبال این حرکت بینالمللی، جنبش ایرانی #منهم چند هفته است که در شبکه های اجتماعی فارسیزبان آغاز شده و حامل صدای قربانیان آزار و اذیت جنسی ست. شما هم احتمالاً بعضی از این داستانها را در توییتر یا فیسبوک دیدهاید.
بیشتر بخوانید: |
سالهاست ما زنان ایرانی (و البته این محدود به زنان نیست) پیوسته مورد آزار و اذیت جنسی قرار گرفتهایم. ده دوازده سال پیش که شروع کردیم و با نزدیکانمان از این تجربهها حرف زدیم، همسر و برادر و پدر خودمان هم باورشان نمیشد و فکر میکردند اغراق میکنیم. بعد از کلی توضیح و تفسیر، میگفتند که حتماً اینطور نبوده، لابد اشتباه کردی! اگر از خود ما نمیشنیدند، محال بود باور کنند. مگر میشود نیمی از جامعه از موضوعی به این اندازه در عذاب باشد و نیم دیگر در بهترین حالت روحش هم خبر نداشته باشد و مدام به دنبال نفی موضوع و سرپوش گذاشتن روی مشکل باشد؟
کوچکانگاری و تمرکز روی اشتباهات قربانی به جای پرداختن به اصل موضوع که داستان همیشگی و آزاردهندهٔ تعرض گستردهٔ جنسی در جامعه است، بیانصافی و بیعدالتی در حق قربانیان است
این بغض فروخفتهٔ چند ساله، این یکتنه به دوش کشیدن فشارها، این شنیده نشدنها و باور نشدنها، نتیجهاش جنبشی شده که با علنی کردن جزئیات و با اسم بردن از آدمها به دنبال چنگ انداختن به تکههایی (هر چند کوچک) از عدالت است.
هفته را دنبال کنید در: اینستاگرام – تلگرام
البته که کشیده شدن این بحثها به دادگاه قضاوت عمومی گاهی قربانیانی هم دارد. برخیها از این فضا برای ضربه زدن به چهرههای سیاسی مخالف استفاده میکنند، و عدهای برای تسویهحساب شخصی به چهرههای محبوب جامعه اتهام میزنند. البته که این دغدغهای جدی برای این افراد و برای کل جامعه است، اما پیش از پرداختن به این موضوعات، باید از خودمان بپرسیم اصلاً چرا باید پای این بحثها به دادگاه قضاوت عمومی برسد؟ کسی که خانهاش را دزد زده، سارق را به دادگاه قضاوت عمومی نمیکشاند، قتل و آدمکشی را هم در خلوت دادگاه قضایی حل و فصل میکنند، اما چرا بحث آزار و اذیت جنسی به دادگاه قضاوت عمومی کشیده میشود؟ اگر بدون اینکه به این سؤال عمیقاً فکر کنیم، با بیخیالی پا روی پا بیندازیم و به بهانهٔ پیش نرفتن پرونده در دادگاه قضایی، موضوع را کوچک و قابل چشمپوشی تلقی کنیم، یعنی این جنبش را از ابتدا نفهمیدهایم و پیامش را نشنیدهایم.
برخی داستانهایی که قربانیان در شبکههای اجتماعی نوشتهاند را که میخوانم بدنم میلرزد و خاطرههای مشابهی که خودم داشتهام به یادم میآید. همان داستانهایی که سرگرم کاری و به خیال خودت داری با طرف همکاری میکنی، بعد معلوم میشود که همهاش بازی بوده! و حالا باید هم با این احساس منزجرکنندهٔ حاصل از تعرض کنار بیایی و هم با این احساس ناامیدی و خفتی که از خیانت در همکارت دیدهای. ولی واکنش عمومی خوانندگان به این داستانها چیست؟ که لابد خط داده! لابد فضا را برای تعرض آماده کرده! یا شاید اصلاً برای مخاطب جمع کردن اینها را نوشته. با خواندن این داستانها، حس میکنم این خودم هستم که از دردی که انقدر آزارم داده در فضای عمومی حرف زدهام و به جای اینکه کسی حرفم را جدی بگیرد، متهم هم شدهام.
کوچکانگاری و تمرکز روی اشتباهات قربانی به جای پرداختن به اصل موضوع که داستان همیشگی و آزاردهندهٔ تعرض گستردهٔ جنسی در جامعه است، بیانصافی و بیعدالتی در حق قربانیانی است که همهٔ این سالها، از ترس قضاوت جامعه، سکوت کردهاند و بار این شکنجه را یکتنه به دوش کشیدهاند. صدای آنان فریادی است که همه باید با جدیت گوش کنیم و دنبال کنیم. همهٔ ما، چه خودمان تجربهٔ آزار و اذیت جنسی داشته باشیم و چه نداشته باشیم، درگیر این موضوع هستیم، و کمترین کاری که باید بکنیم و اولین واکنشمان به جنبش #منهم باید این باشد که گوش کنیم و جدی بگیریم. اولین کاری که باید بکنیم، اولین پاسخمان باید این باشد که داستانها را میخوانیم و دنبال میکنیم، که خشم و استیصال پشت این داستانها را میفهمیم و مسئله برای ما هم جدی است.
اما اگر قبل از اینکه موضعمان دربارهٔ تجاوز و تعرض جنسی را واضح و بدون اما و اگر و با صدای بلند بگوییم، ژست روشنفکری بگیریم و از هنرمند و نویسنده و سیاستمداری که مورد اتهام واقع شده، بیچون و چرا و به خاطر تعلق خاطری که به او یا آثارش داریم، دفاع کنیم و نگران آبرویش باشیم، مثل آن سفیدپوستی هستیم که وقتی سیاهپوستان به سدهها ظلم و تبعیض سیستمیک اعتراض میکنند و از شدت خشم شیشهٔ مغازهها را میشکنند، اولین واکنشاش این است که «بیچاره آن کسی که شیشهاش شکسته، چه ناعادلانه!»
بیایید ابتدا پیش از هر گونه قضاوت و جانبداری، واضح و با صدای بلند بگوییم که این داستانها را میخوانیم، خشم و استیصال قربانیان را درک میکنیم و موضوع آزار و اذیت جنسی برای ما جدی است. بیایید از این فرصت استفاده کنیم و خودمان را راجع به ابعاد این موضوع آگاهتر کنیم.
رستگاری اگر باشد در همین گوشدادنها و یادگرفتنهاست.