ابوجعفرخدیر|
تحولات كشورها و جوامع از جمله آذربایجان عهد پیشهوری برآیند قانونمند و گریزناپذیر فعل و انفعالاتِ عوامل و نیروهای فوقالعاده بیشمار درگیر در ابعاد جهانی از جمله میهن ما ایران است. پدیدهٴ معین و منحصربهفردی كه بهمانند همهٴ پدیدههای عالم از قوانین عام تكامل ناشی میشود.
بنابراین آرزوها و نصایح پدرانه – عالمانه كاربردی در بازیهای صفحهٴ شطرنج سیاست جهانی جایی ندارند. اما بعد، آقای كردوانی از مسئولین سابق كنفدراسیون جهانی دانشجویان ایرانی در پنجاه سال پیش، آشنا به بلواهای «ایدئولوژیكی» و جروبحثهای كودكانهٴ بهظاهر سیاسی آن زمان در انكار واقعیات عینی و بهدروغ نفی كمکهای بلوك شرق به جنبشهای آزادیبخش و استقلالطلبانه، با وجود سپاس رهبران این جنبشها از كمکهای بیدریغ شوروی چنان در داستان انكار حقیقت میتاختند كه شوروی را بدتر از آمریكا (بهمانند خمینی) سوسیال امپریالیست مینامیدند كه جهان را با آمریكا بالنصفه تقسیم كرده و غارت میكنند.
جریانهای خرده بورژوائی با فرهنگ بازاری گویا از واقعیات جنگ سرد هولناكی را كه غرب بهظاهر علیه كمونیسم و در واقع برای تداوم بخشیدن به استعمار كهن در شكل نوین بهراه انداخته بود بویی نبردهاند؛ همان جنگی که در متن آن جنگهای گرم برپا كردند و 86 میلیون كشته به باور آوردند. آنها گویا از میلیاردها دلار كمكهای مالی بلاعوض شوروی نیز غافل هستند، همان کمکهایی كه در نهایت اقتصاد كوچك شوروی را در برابر اقتصاد غولآسای غرب، در شرایط محاصرهٴ اقتصادی و تحریم و تحمیل مسابقهٴ تسلیحاتی، به طور گریزناپذیر زمینگیر كرد. این جریانهای خردهبورژوایی در شرایط حساس تاریخی و در بزنگاهی كه مسیر تاریخ دگرگون میشد هیزم بیار جهنم تبلیغاتی امپریالیسم و سرمایهداری جهانخوار شدند و آن را ناكارآمدی نظام متمركز سوسیالیستی جا زدند! آقای كردوانی از قلم بهدستان فرنگ نشسته اخیراً در مقالهای با عنوان دلپذیر «دامچالهٴ تبدیل شدن به زائدهٴ سیاستهای خارجی بیگانه» بهدرستی دولتها و دولتمردان را ضمن عبرتآموزی از شواهد تاریخی از تكیه به دولتهای بیگانه بر حذر داشته؛ اما فرصت را از دست نداده و تراوشات رسوبات ذهنی گذشتهٴ خود را به قلم آورده و به خیزش خودجوش دهقانی آذربایجان و پیشهوری تاخته است كه چرا دهقانان چاروقبپای آذربایجان در برابر تهدید و هجوم دو دولتِ آمریكا به منزلهٴ تنها قدرت اتمی دنیا، و انگلیس و فئودالهای مسلح شدهٴ آنها و ارتش و ژاندارمری تحت فرمان مستشاران آمریكایی به كمك شوروی تكیه كردند. گویا میبایست به امام زمان دخیل می بستند! جریانهای كوچك ناپایدار سیاسی همفكر كردوانی بعضاً بشدت مشكوك حتی به لحاظ انسانی نیمنگاهی به پنجاه میلیون كشته و زخمی و ویرانی كشور و قحطی و گرسنگی مردم شوروی نكردند و نمیكنند. آنها در آنچنان اوضاعی انتظار دارند بدون توجه به حال و روزگار آحاد مردم، دولت شوروی در گوشهای از هزاران كیلومتر مرزهای خود برای دفاع از جنبش آذربایجان تهدیدات یك جنگ دیگر و وحشتناكتری را ندیده میگرفت.
جریان فكری آقای كردوانی نمیگوید چرا نباید از شكست ارزان و دلخراش دولت ملی و مستقل شادروان دكتر محمد مصدق و امثال آن كه در دنیا فراوانند عبرت نگیریم و به حركت هماهنگ جهانی جنبشهای انقلابی پیروزمند كه توانستهاند بیش از دو میلیارد انسان را از حوزهٴ نفوذ و تاخت و تاز سرمایه داران و غارتگران بین المللی بیرون كشیده و به مرگ میلیونها انسان از قحطی و بیماری پایان دهند و به بیسوادی، بیدرمانی و بیسرپناهی و بیكاری چاره كنند نپیوندیم؟
نویسندهٴ این سطور كه دو ماه پیش از سفر كره شمالی بازگشته است شاهد عینی پیشرفتهای حیرتانگیز این تمیزترین و مدرنترین كشوری است كه 70 سال است در محاصره و تحریم اقتصادی بسر میبرد و امروز به بمب هیدروژنی و موشك بالستیك نیز دست یافته است تا شیاطین سرمایهداری را در دور میز مذاكره بر سر عقل آورد. آقای كردوانی آگاه است كه این كشور در سالهای 1950 – 1953 مورد هجوم آمریكا قرار گرفت و دوباره با خاك یكسان گردید. حمایت تمام عیار دولت «بیگانه» شوروی به چین و سپس كره این كشورها را بر روی پا نگه داشت تا پوزه امپریالیسم را بر خاك مالیدند كه همزمان بود با جنبش مردم آذربایجان از این رو شوروی به خاك و خون كشیدهٴ نازیها نمیتوانست در دو جبههٴ دور از هم و همزمان در برابر تنها قدرت اتمی تاریخ ایستادگی كند اما مرتجعین به تنگناها هرگز توجهی نكردند.
برای آگاهی نسل جوان باید اشاره کرد که در بحبوحهٴ جنگ جهانی دوم ایران با ورود متفقین (انگلیس و آمریكا از جنوب و ارتش سرخ از شمال) روبرو شد. كه در واقع دو اردوگاه جهانی را در جنگ اعلام نشدهٴ سرد نمایندگی میكردند، انگلیس و آمریكا بنابر ماهیت و سیاست خود سراغ فئودالهای جنوب رفتند و با نفرات مسلح آنها پلیس جنوب را ساختند، دفاتر حزب توده را آتش زدند و كارگران مناطق نفتی و روشنفكران را سركوب و گاهی كشتار كردند، مواضع تهدیدآمیز و دشمنی خود را با قیام آذربایجان علناً اعلام نمودند. شوروی نیز بنابر ماهیت انقلابی و سیاست خود كه تازه انقلاب كرده و نظام سلطنتی و ارباب-رعیتی را در روسیه برچیده است بالطبع به حمایت دهقانان رو كرد. به محض ورود ارتش سرخ فئودالهای بزرگ صاحب زمین و رعیت (برده) از ترس انتقام دهقانان ستم كشیده فرار كردند و ژاندارمهای دزد و فاسد به منزلهٴ چماق دست مالكان نیز از ترس آنان سلاحهای خود را در جادهها ریختند و ناپدید شدند. دهقانان مملو از قرنها خشم فروخورده، با سلاح دشمن مسلح شده و دلگرم به حمایت ارتش سرخ قیام كردند و شهرهای میانه، سراب، مراغه، میاندوآب و زنجان را یكی بعد از دیگری از چنگ دولتیان وابسته به انگلیس و فاسد رها ساختند. بعد از تودهها بود كه در تبریز رهبری فرقه دموكرات عقبتر از تودهها به حركت درآمد و بالاخره آذربایجان بهعنوان اولین استان از بند حكومت فئودالها رهایی یافت. اما در نهایت با ورود آمریكا و انگلیس مشتركاً در صحنهٴ سیاست ایران، توزیع سلاح بین فئودالها، نوسازی ارتش و ژاندارمری و آمریكایی كردن آنها بدست مستشاران آمریكایی و تهدید شوروی به بمباران اتمی، خلق آذربایجان در قدم اول و سپس كل مردم ایران را به ناكامی كشید و قیام مسلحانهٴ خودجوش دهقانی و در رأس آن فرقه دموكرات آذربایجان را قربانی موقعیت استراتژیك بسیار مهم و ژئوپلیتیك خود ساخت. هم مرز با شوروی، در ایران نفتی واقع در خاورمیانهٴ نفتی، رابط آسیا و اروپا، برای امپریالیسم آمریكا و اردوگاه او ایرانِ مستقل نیرومند را به مراتب خطرناكتر از چین، كره، ویتنام و… ارزیابی میكردند. از این رو جنبش آذربایجان برخلاف جنبشهای پیروزمند همزمان و متكی به شوروی (بنا به گفته كردوانی) در چین، كره، ویتنام، كوبا، آنگولا و… شوربختانه در ایران به شكست انجامید. بقیه افسانهسازیهای ارتجاع از همه رنگ غربی در سطح عامیانه و به دور از واقعیت است.
یک معرفی کوتاه درباره پیشهوری:
سیدجعفر پیشهوری جوان 12 ساله در پی نان و كار و امنیت همراه خانواده از دهات زاویهٴ خلخال عازم باكو میشود. ضمن دانش آموختن شیشهشویی میكند. سپس معلمی و نویسندگی در روزنامهها را پیشه ساخته و با توفان انقلاب اكتبر طبق گفته خود بمانند خیلی از جوانها به میدان سیاست پرتاب میشود. در تأسیس حزب كمونیست ایران در بندر انزلی و انقلاب جنگل به رهبری میرزا كوچك خان شركت میكند. با 12 سال اسارت در سیاهچالهای رضاخان بهای آزادی طلبی و دموكراسی خواهی ملت ایران را میدهد و با فرار رضاخان و نجات از مرگ حتمی از زندان رها میشود و روزنامهٴ آژیر را در تهران منتشر میكند. سپس به همراه شبستری بهعنوان نمایندگان منتخب واقعی مردم تبریز به مجلس شورای ملی میرود. مجلس كه لانه مزدبگیران انگلیس بود اعتبارنامه او و شبستری را رد میكند. سرخورده از مبارزات روشنفكرانه و ژورنالیستیك به تبریز رفته به همراهی و همیاری فرهیختگان و دانش آموختگان جامعهٴ 95 درصد بیسواد آن زمان، «آذربایجان دموكرات فرقهسی» (فرقه دموكرات آذربایجان) را تأسیس میكند. فرقه دموكرات در مدت كم مصدر خدمات بزرگی میشود كه مورد تأیید و تحسین دوست و دشمن قرار میگیرد. این سازمانیافتگی و توسعه و تولید در آذربایجان انقلابی به منزلهٴ مدل كشورداری زنگ خطر بزرگی بود. برای كشورهای سرمایهداری و در رأس آن امپرالیسم آمریكا كه دچار تولید انبوه و انباشت بودند. انقلاب آذربایجان سپس ایران در خاورمیانه اولویتهای سیاسی – اقتصادی جهانخواران را برهم میزد و هرگز قابل تحمل غرب بطور تاریخی استعماری غارتگر نبود.
در پایان با همهٴ آنچه كه دربارهٴ جریانهای همفكرِ آقای كردوانی گذشت نقل قول ایشان از نوشته یك فئودال بزرگ خمسه (زنجان) كه زمانی به غلط به سیاست پیوسته و سپس بریده است و كتاب خود را به تاریخ تقلبی شاهنشاهی زینت بخشیده و وجود ساواك (شكنجه) را بر علیه ملت ایران از ضرورتها شمرده، برای كوبیدن فرزند برومند آذربایجان لااقل برای حقیر غیرمنتظره بود.
