عباس محرابیان|
نگاهی به یک کتاب ارزنده و آموزنده
کتاب «سرخپوستان مزاحم» اثر توماس کینگ، سرگذشت بومیان آمریکای شمالی و روابط آنها با اروپاییانی که به این سرزمین گام گذاشتند را از نگاه نویسنده بیان میکند. این سرگذشت از زمان «کشف» آمریکا در قرن پانزدهم آغاز میشود و تا سال ۲۰۱۲ که کتاب چاپ شده ادامه مییابد.
با توجه به گزارشی که اخیراً منتشر شده و در پروندهٔ شمارهٔ 540 هفته انعکاس یافت که برخورد حکومت کانادا با بومیان را یک نسلکشی دانسته، مطالعهٔ تاریخ این روابط اهمیت دوچندانی مییابد، زیرا که بدون دانستن تاریخچهٔ یک درگیری، نمیتوان دید درستی نسبت به آن داشت. مثلاً دربارهٔ این که چرا بومیان به حکومتهای کانادا و آمریکا بیاعتمادند، خواندن دربارهٔ دهها معاهدهای که بین این دول و بومیان بسته شد و بعد توسط دولتها نقض شد، بسیار روشنگر است. یا مثلاً دربارهٔ تصور نادرستی که بسیاری از آمریکاییان از یک بومی دارند: مردی نیمهلخت با کلاهی که از پر ساخته شده، نیمهوحشی و خونخوار است (همان تصویری که در عکس بالا میبینیم). در این کتاب میخوانیم چطور فیلمهای هالیوودی چنین تصویری ساختند و بسیاری از مردم هم آن را باور کردند.
نویسندهٔ کتاب توماس کینگ است که سالها در زمینهٔ بومیان تحقیق کرده و داستان زندگیاش نیز بسیار جالب است: سال ۱۹۴۳ در کالیفرنیا به دنیا آمد. پدرش یک بومی و مادرش از نژادی اروپایی بود. پس از پایان دورهٔ دبیرستان مدتی در نیروی دریایی آمریکا خدمت کرد. سپس مشاغل گوناگونی چون رانندگی آمبولانس، صندوقداری بانک و روزنامهنگاری را تجربه کرد. بعد از آن به دانشگاه رفت و دکترای خود را در رشتهٔ زبان انگلیسی از دانشگاه یوتا گرفت. موضوع پایاننامهاش سنت قصهگویی شفاهی بومیان بود، و از همانجا به بومیان و داستانگویی آنان بیش از پیش علاقمند شد. سپس به کانادا آمد و در دانشگاههای مختلفی کار کرد، و اینک عضو هیأت علمی دانشگاه گوئلف در اونتاریو است. علاقهٔ زیادی به داستاننویسی دارد و تاکنون ۱۶ کتاب نوشته است.
توجه کنید که این یک کتاب تاریخ نیست: در یک کتاب تاریخ، شما فهرستی از وقایع را میخوانید، بدون این که قصد و نیت شخصیتهای تاریخی از اعمالی که انجام دادهاند را بخوانید. در یک کتاب تاریخ، نویسنده سعی میکند تا جای ممکن تحلیل خود را وارد نکند و بیطرفانه عمل کند. ولی در این کتاب، نگاه نویسنده از همان آغاز روشن است و میبینید که او منتقد شدید اکثر سیاستهای حکومتها و طرز تفکرهای رایج بین غیربومیان است. البته در سرتاسر کتاب به حقایق تاریخی هم اشاره شده است، ولی نویسنده تحلیل خود از اتفاقات و قصدی که شخصیتهای تاریخی از انجام هر یک از اعمال خود داشتهاند را نیز بیان کرده است. البته تشخیص قسمتهایی که به وقایع تاریخی اشاره دارد از قسمتهایی که تحلیل نویسنده است، مشکل نیست.
کتاب نکات تاریخی بسیار جالبی دارد که برایم جدید بود، مثلاً دربارهٔ مدارس شبانهروزی بومیان که دربارهاش کمتر شنیدهایم. این مدارس که هدف از آنها «متمدن» کردن بومیان و آموختن فرهنگ غربی به آنان بود و از اواخر قرن نوزدهم تا پارهای از قرن بیستم در آمریکا و کانادا دائر بود و خود نویسنده هم چند سالی در یکی از آنها سپری کرد، اوضاع افتضاحی داشتند. شرایط بهداشتی نامناسب بود و بیماریهای واگیردار فراوان بود. بدرفتاری جنسی و فیزیکی با دانشآموزان بسیار رایج بود. دانشآموزان نه از تغذیهٔ مناسبی برخوردار بودند و نه لباس مناسب به آنان داده میشد. در سال ۱۹۰۷ دکتر پیتر برایس Peter Bryce در گزارش پزشکی خود آمار مرگومیر دانشآموزان در مدارس بریتیش کلمبیا را ۳۰ درصد و در آلبرتا ۵۰ درصد اعلام کرد. دانکان کمپل اسکات Duncan Campbell Scott، وزیر وقت امور بومیان کانادا، پس از خواندن گزارش یادداشتی نوشت که دو جملهٔ آن بسیار معروف شده است:
مشخص است که بچههای سرخپوست به دلیل زیستن در فضاهای کوچک مدارس شبانهروزی مقاومت خود را نسبت به بیماریها از دست میدهند، و نسبت به دهکدههای خود، نرخ مرگومیرشان در این مدارس بالاتر است. با این حال، این موضوع دلیل کافی برای تغییر سیاست این وزارتخانه نیست، که هدف آن یافتن راهحل نهایی مشکل ما در رابطه با سرخپوستان است.
راهحل نهایی، همان عبارتی که آدولف هیتلر سالها بعد دربارهٔ مشکل آلمانیها در رابطه با یهودیان از آن استفاده کرد.
کتاب دارای لحن منحصربفردی است، طنزی تلخ که آن را تأثیرگذار و به یادماندنی میکند. مثلاً در ابتدای یکی از فصلها آمده است: «در فصلهای گذشته دیدیم که اروپاییانی که به آمریکای شمالی آمدند چقدر با سرخپوستها مشکل دارند. سؤالی که پیش میآید این است که چرا آنها کار را یکسره نمیکنند؟ چرا به ارتش فرمان نمیدهند که همهٔ ما را با هم قتلعام کند؟ میدانم که این پرسش به نظرتان خیلی احساسی و حتی احمقانه میآید، ولی بارها شده که در اعتراضات و راهپیماییهایی که شرکت کردهام، رِندی از میان تماشاچیان فریاد زده که باید همان موقع که فرصتش را داشتیم، شما سرخپوستان فلانفلانشده را میکشتیم! ترجیح میدهم این طور فکر کنم که اینها یک مشت اراجیف عدهای خُلوچِل است، ولی راستش به کرّات این طرف و آن طرف این صحبت را شنیدهام. شاید این حرف دل اغلب مردم نباشد، ولی خیلی هم نادر نیست.»
خوب است دربارهٔ نام کتاب یعنی The inconvenient Indian هم توضیحی بدهیم، که طنز تلخی در آن نهفته است. عنوان کتاب در حقیقت نگاه بسیاری از غیربومیان کماطلاع به بومیان را بیان میکند: اولاً از دید فرد چنین فردی، بومیان هندی (Indian) هستند، لقبی که اروپاییان هنگام کشف آمریکای شمالی به بومیان دادند، چرا که تصور میکردند به خاک هند پاگذاشتهاند. ثانیاً از دید غیربومیان کماطلاع، بومیان همیشه مزاحم و توی دستوپای طرحهای توسعهٔ اقتصادی هستند. و دلیل این امر هم آن است که بسیاری از این طرحهای توسعه، زمینهای آنان را میگیرد و آنان را وادار به جابجایی میکند.
سؤالی که امروزه برای بسیاری از غیربومیان آمریکای شمالی مطرح است این است که «بالاخره سرخپوستان از جان ما چه میخواهند؟» در کتاب به این سؤال میپردازد، ولی مینویسد که این سؤال درستی نیست. در حقیقت بومیان داشتند در این سرزمین زندگیشان را میکردند و این اروپاییان بودند که آمدند و وارد زندگی آنان شدند. بنابراین سؤال درستتر این است: «سفیدان از جان ما چه میخواهند؟» و پاسخ میدهد: «زمین! سفیدان زمین میخواهند.» و با ذکر مثالهای فراوان این موضوع را ثابت میکند که بسیاری از رفتارهای اروپاییان در قبال بومیان به قصد تصاحب زمینهای آنان بوده است.
نکتهٔ جالب دیگری دربارهٔ این کتاب، تفاوت بازتاب آن در آمریکا و کاناداست. با این که کتابْ سرگذشت بومیان در هر دو کشور را به یک اندازه پوشش میدهد، ولی در آمریکا در کمتر کتابفروشیای پیدا میشود، حال آن که در کانادا تا چند ماه پس از چاپش یکی از پرفروشترین کتابها بود. دربارهٔ دلایل این موضوع میتوان به دو مورد اشاره کرد. یکی این که (طبق آمار سال ۲۰۱۱) بومیان ۴ درصد جمعیت کانادا را تشکیل میدهند، ولی این رقم در آمریکا فقط ۲ درصد است. ولی دلیل مهمتر این است که مردم کانادا در مجموع نسبت به ظلم و ستمی که به بومیان میشود و حق و حقوق آنان حساسترند و بیشتر علاقه دارند تاریخ آنان را بدانند.
روشن است که در به وجود آمدن شرایط حال حاضر بومیان، خودشان نیز تا حدی مقصرند، و ایشان نیز در مقاطعی پیمانشکنی کردهاند. ولی این موضوع کتاب نیست. تمرکز کتاب بر ستمهایی است که اروپاییان بر بومیان کردهاند و آنها را شرح و بسط میدهد. این بیدادها در رساندن بومیان به وضع فلاکتبار فعلی بسیار مهم بودهاند. شنیدن این روایت از یک بومی که نویسندهٔ توانایی هم هست و کتابش سرگرمکننده هم هست، بیشک کنجکاوی شما را برخواهد انگیخت که دربارهٔ این روابط بیشتر بخوانید و بدانید.