داستان کوتاه؛ آن روز بارانی از لاله رهبین
معلوم شد که او بههیچوجه حاضر نیست کوتاه بیاید. ازآنجا بیرون رفت و در خیابان شروع به قدم زدن نمود. ...
من و کینوش بیشتر سالهای عمرمان را در خانه مادرجون گذرانده بودیم، اینجا در کنار هم پشت پنجرههای خانه قد کشیده بودیم، روزهای تعطیل که مدرسه نمیرفتیم از صبح تا شام آنقدر به سروکله هم میزدیم که شبها در کنار بستر مادر جون با اولین کلمات قصههایش به خواب شیرین میرفتیم، بیچاره مادرجون که باید طاقباز میخوابید مبادا روی صورتش به طرف یکی از ما دو نفر باشد و آن دیگری شاکی شود.
معلوم شد که او بههیچوجه حاضر نیست کوتاه بیاید. ازآنجا بیرون رفت و در خیابان شروع به قدم زدن نمود. ...
«دیگر کسی صدایم نزد» شامل یازده داستان کوتاه از «امیرحسن چهلتن» است که با این عناوین به طبع رسیده...
آلیستر مکلاود، (Alistair MacLeod) روز ۲۰ ژوئیه ۱۹۳۶ در ساسکاچوان به دنیا آمد و روز ۲۰ آوریل ۲۰۱۴ در...
آلیستر مکلاود، (Alistair MacLeod) روز ۲۰ ژوئیه ۱۹۳۶ در ساسکاچوان به دنیا آمد و روز ۲۰ آوریل ۲۰۱۴ در...
برای استفاده از این بورس باید دوره زبان انگلیسی را با موفقیت میگذراندم. برای همین با شرکت در کلاسه...
«چطور به اینجا رسیدم؟» نوشته «باربارا دی آنجلیس» بیان مجموعه پیشامدهای روزمره که در زندگی هر کسی اتف...
اشاره: آلیس مونرو، نه فقط بهخاطر استادیاش در نوشتن، بلکه به سبب داستانهایش که بیش از بسیاری نویسن...
آن لحظه دیگر به فکر غم خود نبودم فهمیدم دنیا با همه غمهایش در همینجا است. مرد گویا رانندهای بوده ...
همیشه یک رژ لب همراهش داشت. حالا نیست. دستم را دراز میکنم از کشوی بالای تختش ماتیک قرمزی برمیدارم ...