صدای موزیک از دکان بقالی کنار دروازهای حویلی تکسیران گوشهای نیلوفر را پر نموده و دلش را ریشهریشه ساخت؛ «زمانهای زمانه امیدم ناامیده، نمیشه باورم شه، به آخرش رسیده، هوا هوای گریهاس، مجال خندهای نیس. گذشتهها گذشته ولی آیندهای نیس.» «زمانهای زمان اشکهامو میدیدی یا نه؟ خودات ازم گرفتیش، بگو …
بیشتر بخوانید »