از روزی که آخرین کشتی بندرگاه را ترک کرد سالها گذشته بود. از فردای آن روز اهالی بندر ترکمن دیگر صدای بوق هیچ کشتی را نشنیدند. آتابای هرروز هنگام غروب آفتاب سوار بر تای سیز خودش را به اسکله بندر میرساند و رو به سوی نقطهای در منتهی الیه افق در جایی که دریا و آسمان هم آغوش میشدند خیره میشد. کسانی که او را از نزدیک میشناختند بارها از او شنیده بودند که: بندر بدون کشتی، میمیرد
بیشتر بخوانید »