خالد احمدی|
تنظیم: نویده احمدی
من هیچگاه به مدرسههای دولتی نرفتم و چند سال در مکتب مذهبی درس خواندم. مکتبهای مذهبی در افغانستان بسیار زیاد است و بیشتر خانوادهها کودکان خود را به آنجا میفرستند تا آنها قرآن خواندن یاد بگیرند. من در مکتبِ قرآن، پنج کتاب خواندم و همچنین علم نحو را فرا گرفتم. کتاب کافیه و شرح جامی از کتابهای دیگری است که در مکتب خواندم. علم منطق را با خواندن کتاب عیسی غوجی یاد گرفتم. علم حدیث از درسهای مکتب است که چندین کتاب دارد و من تنها جلد اول کتاب مشکات را خواندم.
مکتبهای مذهبی در افغانستان بسیار زیاد است و بیشتر خانوادهها کودکان خود را به آنجا میفرستند تا آنها قرآن خواندن یاد بگیرند
در شهر فاریاب چندین مکتب شبانهروزی وجود دارد که کودکان و نوجوانان پسر در آن به آموختن مشغول هستند، دخترها در این مکاتب حضور ندارند. این مکاتب چندین اتاق مختلف دارند و کسانی که در آن مشغول به تحصیل علوم دینی هستند، تعدادشان از سی نفر تا دویست نفر میرسند. استادان این مکاتب سختگیر هستند و سعی میکنند که با محصلین با مهربانی رفتار کنند اما گاهی آنها شاگردان خود را با چوب کتک میزنند. در این مکتبها شاگردان همیشه پا به وضو هستند و نمازهای پنجگانه را همیشه سر وقت میخواندند.
اولین باری که به جنگ رفتم بسیار ترس و وحشت داشتم و فکر میکردم که همه چیز را خواب میبینم
شاگردان از صبح زود تا دوازده شب مشغول به درس خواندن هستند و در بین آن ساعتهای تفریح دارند که بیشتر فوتبال بازی میکنند. استادان همواره تمرکز خود را روی شاگردان میگذارند تا ملاها و شیخهای خوبی را تربیت کنند. پدر و مادرها افتخار میکنند که کودکان آنها در این مکتبها مشغول به تحصیل هستند. این مکتبها از تحصیل کودکان شهریه نمیگیرند و هزینههای این مکاتب را مردم میپردازند.
یکی از دوستانم در مکتب عضو طالبان بود و مرا بسیار تشویق کرد که به گروه طالبان بروم و برای همین فرار کردم و به شهر بسیار دوری رفتم و عضو گروه طالبان شدم. طالبان در همه نقاط افغانستان هستند اما به گروههای کوچکی تقسیم میشوند تا بتوانند شبها برای خواب به خانه مردم محل بروند. گروهی از مردم طرفدار طالبان هستند و گروهی دیگر با حضور طالبان در افغانستان مخالفت میکنند و آرزو دارند که روزی طالبان از بین برود.
بیشتر بخوانید: |
کودکان و نوجوانان به خاطر علاقه به بهشت با گروه طالبان همراه میشوند تا مبارزه کنند و در آخرت دنیای بهتری داشته باشند. وقتی در گروه طالبان بودم، در چهار جنگ شرکت کردم. اولین باری که به جنگ رفتم بسیار ترس و وحشت داشتم و فکر میکردم که همه چیز را خواب میبینم. صدای شلیک گلوله گوشها را از کار میانداخت و قدرت شنوایی به شدت کم میشد. من هیچ چیزی را نمیشنیدم و فقط ضربان قلب خود را احساس میکردم. اما زمانی که در جنگ دوم شرکت کردم، ترس کمتری داشتم و در جنگهای بعد همه چیز برایم عادی شده بود.
قبل از اینکه راهی ایران شوم، چیزهای زیادی در مورد مردم ایران شنیده بودم و مردم میگفتند که ایرانی نژادپرست هستند و از کارگران مهاجر کار زیادی میکشند اما به نظر من مردم ایران خیلی خوب و مهربان هستند
در جنگها تفنگ بر شانه داشتم اما هرگز به کسی شلیک نکردم و خوشحالم که هیج انسانی را نکشتم. پدر و مادرم مدام با من تماس میگرفتند و اصرار میکردند که به خانه بازگردم اما من همچنان میخواستم که در کنار طالبان باشم اما در آخر با اصرار خانوادهام به خانه بازگشتم و آنها از من خواستند که به ایران بیایم. بعد از مدتی از راه قاچاق راهی ایران شدم اما در راه سختیهای زیادی را تحمل کردم و حتی کتک خوردم.
راه قاچاق یکی از بدترین خاطرات زندگی من است که هرگز آن را فراموش نمیکنم. چند ماه است که به ایران آمدم و در خیاطی مشغول به کار هستم. وقتی در افغانستان بودم کار نمیکردم. بیشتر جوانان افغانستان بیکار هستند و از بیکاری به هر سمتی کشیده میشوند. چون تجربه کارکردن در افغانستان را نداشتم، چندین ساعت کارکردن برایم دشوار است و خیلی مرا خسته میکند اما مجبور هستم و باید آینده خود را بسازم. من شانزده سال سن دارم اما فکر میکنم که خیلی عمر زیادی را سپری کردهام. قبل از اینکه راهی ایران شوم، چیزهای زیادی در مورد مردم ایران شنیده بودم و مردم افغانستان میگفتند که مردم ایران نژادپرست هستند و از کارگران مهاجر کار زیادی میکشند اما به نظر من مردم ایران خیلی خوب و مهربان هستند. آرزو دارم که روزی صلح شود و به افغانستان باز گردم.
هفته را دنبال کنید در: اینستاگرام – تلگرام – توئیتر
مطالب مفیدی برای خوانندگان هفته مینویسید تشکر از اخبار افغانستان و کانادا آگاه میشویم