نکته مثبت هفته
همیشه این را به خاطر داشته باش؛ «امید از ترس قویتر است»!
حکایت هفته
«حیف شد زمان نابود نشد»
یک سازمان مسیحی پیشبینی کرده که هفتم اکتبر (چهارشنبه) دنیا به پایان میرسد. این سازمان که یاران کتاب مقدس نام دارد، عمدتاً بهصورت آنلاین فعالیت میکند. مک کان رهبر و مؤسس این سازمان در این رابطه گفته است که با توجه به چیزی که در کتاب مقدس نوشته شده، خدا از روز هفتم اکتبر بهعنوان روز نابودی زمین نام برده است. زمین تا ابد میرود، نابود میشود.
واقعاً حیف شد زمین نابود نشد. روز سهشنبه که این خبر را خواندم، در پوست خودم نمیگنجیدم. درست یک ساعت قبل از خواندن این خبر بود که مأمور ادارهی برق، قبض برق را گذاشت لای درب حیاطمان و رفت. رفتم که درب حیاط را باز کنم، قبض برق مثل بمب خوشهای از لای درب حیاطمان افتاد روی موزاییکهای حیاط. بهطورقطع شما هم با من همعقیدهاید که این روزها زُل زدن به قبض برق، حتی از شنیدن خبر قریبالوقوع جنگ ایران و عربستان هم دهشتناکتر است. درست با خواندن این خبر بود که غم برداشتن آن قبض خوشهای از روی زمین در من فروکش کرد، همان دم برای خودم چای خوشرنگ قرمزی ریختم و هنگام هورت کشیدنش، دمت گرمی نثار مک کان رهبر آن سازمان مذهبی کردم. نیم ساعتی بعد از خوردن آن چای و نثار دمت گرم برای مک کان بود تازه یادم آمد، دو ماهی میشود که قسط وامی که برای خریدن خودرو گرفتهام را ندادهام، بمب خوشهای برق مغازه هم بعید نیست همین فردا در دستم بترکد. هیچ بعید نیست دو سه روز دیگر، یک گیگِ باقیمانده از حجم اینترنت خانگیام هم تمام شود، فیلتر آب تصفیه کنِمان هم قهوهای متمایل به مشکی شده و باید عوضش کنم، روغن مایع تمام کردهایم، دو سه تا از شلوارهای «لیام» دم پایشان مثل دلم ریشریش شده، باید سه میلیون برای پایاننامهی همسرم جور کنم، البته این یکی را ممکن است خودش از برادرش یا از اداره وام بگیرد، یک سالی میشود پنج میلیونی را که از مادرم قرض گرفتهام به او پس ندادهام، هرچند این یکی را حتی میتوانید بلاعوض تصور کنید. زمینی که با قسط خریدم تا قیمتش دو برابر شود، دو برابر نشد که هیچ؛ هیچکس حاضر نیست به نصف قیمت هم آن را بخرد. از همه مهمتر اینکه به سعید ۱۳۰ تومن بابت خرید کتاب بدهکارم.
بقیهاش را نگفتم تا دلتان را بدرد نیاورم، البته منظورم ابداً این نیست که دلتان به خاطر من به درد آید؛ بقیهاش را نگفتم که دردهایتان را تازه نکنم. حالا که دارید این مطلب را میخوانید، از صمیم قلب میگویم؛ «حیف شد زمین نابود نشد.»
منبع: (پیامک لنین به آیزا برلین، آرش قلعه گلاب. تهران؛ نشر ورا، ۱۳۹۷)
هفته را دنبال کنید در: اینستاگرام – تلگرام – توئیتر
بیشتر بخوانید: |
لطیفههای هفته
خیلی دلم میخواست الآن که کریسمس داره میرسه … لندن پیش خانوادم باشم … اما حیف اونام اینجان.
پس از استقبال بینظیر ایرانیان از کریسمس … طی پیغامی بابانوئل اخراج و حاجیفیروز به مراسم کریسمس پیوست!
ولی خداوکیلی با یه جون تا این مرحله از زندگی رو خوب اومدیم!
یعنی چی فریزر نداریم نمیتونیم واکسن کرونا رو بخریم؟! … تو واکسن رو بخر من میدم سوپری محل بذاره بغل بستنیهای شکلاتی میهن!
خبرنگار ازم پرسید دوست داری پنج سال آینده ایران رو چطوری ببینی؟ گفتم از کانادا با گوگل مپ …. کسی تو صدا و سیما آشنا داره؟ از این مصاحبه خیلی وقته گذشته اما نمی دونم چرا پخش نمیشه؟!
یه سری داشتم عکس دوست دخترمو از رو گوشی بوس میکردم بابام دید … گفت: داری چی کار میکنی؟ … گوشی رو چند بار دیگه بوسیدم گذاشتمش رو پیشونیم و گفتم جزء سی هم تموم شد.
من برسم خدمت جناب پروردگار سه تا سؤال درباره خلقت خودم میکنم … اولاً چرا بعد از ۴ میلیون سال؟… ثانیاً چرا بین اینهمه کشور، ایران؟ … ثالثاً چرا صاف دوره آخوندها؟
مامانا روزشونو اینجوری شروع میکنن که: … گیر میدم به بچههام سر چیزای الکی برای رضای خدا قربة إلی الله!
نکته هفته
چون به سخن نوبت عیسی رسید
عیب رها کرد و به معنی رسید
عیب کسان منگر و احسان خویش
دیده فروبر به گریبان خویش.
نقلقول هفته
دالای لاما: امید را در تاریکترین روزها یافتم؛ روی روشناییها تمرکز کردم و جهان را قضاوت نکردم.
ضربالمثل هفته
پارسی: از پس هر گریه آخر خندهایست.
اروپایی: انسان باید به درخت بلوطی که زیر سایهاش به سر میبرد احترام بگذارد.
شعر طنز هفته
«با من افتادهای از چه سر لج ای ساقی!»
با من افتادهای از چه سر لج ای ساقی!
بحر این شعر، نشد بحر هزج ای ساقی!
رفته بودم به ثریا که در آنجا دیدم
از تهِ پی شده دیوار تو کج ای ساقی!
مثل هر شهر که در مملکت ایران است
نیست یک میکده در شهر کرج ای ساقی!
ترکها بیشترین خلق جهان در عددند
ترک باکو، برو تا ترک خلج… ای ساقی!
ریزهخواریم سر خوان شما در همه حال
کر و کور و شل و مصدوم و فلج ای ساقی!
خرده بر زاهد و شیخ و من دیوانه مگیر!
از ازل نیست بر این قوم حَرَج ای ساقی!
راستی! چیست در این باده که هی میریزی؟!
چهرهام را نکند کج و موج ای ساقی؟!
«می حرام است!» دمت گرم تذکر دادی!
میکنم توبه ز می تا دم حج ای ساقی!
منبع: (فیضبوک، ناصر فیض. تهران؛ شرکت انتشارات سوره مهر، ۱۳۹۲)