بخش «خوانندگان» هفته متعلق به خوانندگان است. تنها محدودیت انتشار مطالب در این صفحه قوانین کاناداست. سلیقه سردبیر و دستاندرکاران هفته در انتشار مطالب در این بخش تأثیری ندارد.
مصطفا عزیزی|
سانسور و ممیزی در هنر و ادبیات با هم وارد ایران شدند و همیشه کم و بیش در کنار هم وجود داشتهاند. نخست سانسور و ممیزی معیارهای سیاسی و اخلاقیِ کم و بیش مشخصی داشت و قابل چانهزنی بود هر چند همان هم خسارتهای زیادی به هنر و ادبیات زد زیرا نتوانست به مرور زمان اصلاح شود و کاهش پیدا کند.
در سالهای دهه شصت که جمهوری اسلامی توانست بر مخالفان خود چیره شود، در شرایط جنگی و خفقان موجود ابعاد سانسور گسترده شد و با حذف صدا و تصویر زنان و تحمیل حجاب اجباری و حتی ممنوع شدن نمایش ادوات موسیقی ابعاد بزرگیتری پیدا کرد. با شکلگیری دوبارهی فضای نمایشی درجه سانسور نسبت به گسترش آن رسانه در بین مردم تغییر کرد بدین صورت که در تئاتر کمترین، در سینما متوسط و در تلویزیون در ابعاد بسیار گسترده و فاجعهبار تثبیت شد.
پس از پایان جنگ با گسترش تکنولوژی ماهوارهای و ورود برنامههای تلویزیونی ماهوارهای سطح دیگری از سانسور شکل گرفت و با پارازیت از یک سو و ساختن یا کمک کردن به گسترش شبکههای ماهوارهای غیرسیاسی که تنها ارزش سرگرمی داشتند، بدون ممیزی و سانسورهای رایج، راهی شد برای تبلیغات تجاری. شبکههای ماهوارهای و برنامههای سیاسی وابسته غلطانداز هم راه دیگری شد برای ایجاد آشفتگی در فضای سیاسی داخل و خارج از ایران.
فوریه ۲۰۱۳ (میلادی) کنگره آمریکا، صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران را به دلیل ارسال امواج پارازیت بر روی ماهواره، مشمول تحریم پخش برنامههای ماهوارهای اعلام کرد. صدا و سیما هم بیسر و صدا شرکتی تاسیس کرد برای این که با تمام شبکههای تلویزیونی ماهوارهای تماس بگیرند و در ازای مبلغی مبادرت به پخش برنامهی تلویزیونی در این شبکهها کنند که ظاهرا با فراز و نشیب تاکنون ادامه دارد. از سوی دیگر با گسترش اینترنت و فضای مجازی پس از چندی به مرور زمان VOD مخفف Video On Demand (برنامه ویدئویی درخواستی ضبط شده) شکل گرفت و سریالسازی و ساختن تلهفیلم و پخش آنلاین رواج پیدا کرد.
اکنون سانسور در کمترین سطح در شبکه خانگی و VOD و بالاترین آن در صدا و سیما رواج دارد. مسئولین صدا و سیما تلاش میکنند شبکهی خانگی را هم زیر سلطهی خود بکشند و دادن مجوز به فیلمها و سریالهایی که در این شبکه پخش میشوند را هم به دست بگیرند. تاکنون مجموعههای توقیف شده مانند «سرزمین کهن (مادری)» (کمال تبریزی) با تمام اصلاحات و بازسازیهایش در این شبکه به نمایش در نیامده است. هر چند تفاوت ماهوی چندانی بین وزارت ارشاد جمهوری اسلامی و صدا و سیما نیست و همهی اینها برای این است که با ایجاد تنوع کاذب اصل سانسور و ممیزی برقرار بماند.
سانسور به شیوهی جدید از همان روزهای نخست سرکار آمدن «جمهوری اسلامی» در سال ۱۳۵۷ کم و بیش شروع شد و با جا افتادن جمهوری اسلامی در سال ۶۰، سانسور در ابعاد مختلف ادامه پیدا کرد و صدمات فراوانی به سینما و هنر ایران زد. متاسفانه درک این که سانسور چقدر میتواند خانمان برانداز باشد در بین فیلمسازان مستقل دیر اتفاق افتاد حتی شخصیت برجستهای مانند عباس کیارستمی در ویدیوی کوتاهی بعد از دریافت جایزه نخل طلای کن ۱۹۹۷ برای «طعم گیلاس» از فضیلتهای ناخواستهی سانسور صحبت میکند که موجب خلاقیت میشود. اما کسانی مانند امیر نادری از همان آغاز با ترک جمهوری اسلامی و رفتن به امریکا و فیلمسازی در آنجا عطای خلاقیت تحت سانسور را به لقای سانسور بخشید و به فیلمسازی آزاد روی آورد. چندی پیش هم عبدالرضا کاهانی راه فیلمسازی برای رهایی از سانسور را در پیش گرفت و ضمن ساختن چند فیلم در کشورهای مختلف از جمله کانادا عملا این راه را آزمود و در مجله هفتگی صحنه در رادیو فردا طی گفتوگویی با بابک غفوریآذر در ۲۱ آبان مطلب روشنی در این زمینه عرضه داشت و صریح و روشن مطالب جالبی گفت از جمله: «باید جلوی قوانین ظالمانه ایستادگی کرد… به هر قانونی نمیتوان احترام گذاشت… اگر دوباره در ایران فیلم بسازم، با مجوز وزارت ارشاد و مطابق معیارهای سانسور حکومت نخواهد بود… سینمای ایران الان به افراد مبارز نیاز دارد… باید زودتر از ایران خارج میشدم.»
بیشتر بخوانید: |
سانسور تا وقتی دست نیروهای حکومتی باشد کمترین صدمه را میزند اما وقتی پای نیروهای امنیتی به میان کشیده میشود ابعادش از دست خارج میشود. هر چند از همان روزهای نخست پیدایش سانسور جدید نیروهای امنیتی حضور داشتند اما حضور و تاثیر ویرانگرشان از جایی شروع شد که فقط نمیگفتند این صحنه را بردارید یا حجاب آنچنان باشد میگفتند اینگونه فیلم بسازید تا سیاستهای نظام را تبلیغ کنید.
مانی جعفرزاده که در ۱ تیر ۱۳۵۷ در تهران متولد شد. او موسیقیدان، آهنگساز، نویسنده و منتقد ایرانی است و عضو هیئت داوران هجدهمین و نوزدهمین جشن سینمای ایران نیز بوده است. چندی پیش در مصاحبهای تصویری با «سایت موزیکما» توضیح میدهد که چگونه ورود نیروهای امنیتی در نیمه دوم دهه هفتاد موجب ویرانی سینمای ایران شده و سانسور دیگر فقط این را بردار یا آن را بگذار نیست، سانسور تبدیل شده است به ابزار حکومتی برای فیلمسازی حکومتی و جناحی و میگوید چون به عنوان داور تمام فیلمها را دیده است تا در مورد موسیقی آن داوری کند مشکل از این و آن نیست کل سینمای ایران فروپاشیده است و هنرمند را تبدیل به تکنسین محض کرده است. او به روشنی نمیگوید اما بهطور مشخص دارد با اشاره به «مسعود کیمیایی» و فیلم «سلطان» در مورد سعید امامی و مرتضی قُبه (مرتضی اصفهانی) که سالهاست در پس بسیاری از فیلمها حضور دارند صحبت میکند. البته اینها تنها نیروهای امنیتی نیستند و دهها نیروی امنیتی دیگر و شرکتهای تاسیس شده هستند که مشغول این کارند. مانند «سازمان هنری رسانهای اوج» که خود را مؤسسهای خصوصی میداند اما بنا به گفته «محمداحسان محمدحسنی» مدیرعامل آن، هزینه و اعتبارات تولیدات آن با حمایت سپاه پاسداران تأمین میشود. بسیاری از فیلمها و سریالهای امنیتی که به روشنی امنیتی بودن خود را نشان میدهد صد در صد و فیلمهای نامشخص از ده درصد به بالا از این موسسات پول و بودجه میگیرند و به شکلهای مختلف سیاستهای نظام را تبلیغ و ترویج میکنند.
در مرداد ماه امسال، ۱۳۹۹، سازمان سینمایی وزارت ارشاد جمهوری اسلامی ایران «گواهی مالکیت» ۱۰۲۹ فیلم سینمایی بعد از انقلاب را منتشر کرد که بر مبنای آن مالکان و سهامداران این ۱۰۲۹ فیلم براساس اسناد ثبت شده در وزارت ارشاد معرفی شدند. پردههای بسیاری فرو افتاد که ممکن است به دلیل دعواهای جناحی باشد اما به هر حال اطلاعات مستند و معتبری است.
برای نمونه و تنها یک نمونه میتوان به فعالیتهای مرتضی قبه اشاره کرد. از سال ۹۶ شرکتی به نام «قدرا سرزمین ایرانیان» تاسیس کرده است و حضور خود را گستردهتر ادامه داده است. او با نام مستعار مرتضی اصفهانی از همکاران سعید امامی معاون امنیت داخلی پیشین وزارت اطلاعات بود و در سالهای اخیر به عنوان مشاور تولید و همکار فیلمنامهنویس در ساخت فیلمها و سریالهای تلویزیونی بسیاری مشارکت و همکاری داشته است.
در سریالهای «تعبیر وارونه یک رویا» (فریدون جیرانی)، «خانه امن» (احمد معظمی)، «پازل» (ابراهیم شیبانی) و فیلمهای سینمایی مانند «روباه» (بهروز افخمی)، «امکان مینا» (کمال تبریزی)، «بادیگارد» (ابراهیم حاتمیکیا)، «سیانور» (بهروز شعیبی)، «ماجرای نیمروز ۱ و ۲» (محمدحسین مهدویان)، «شبی که ماه کامل شد» (نرگس آبیار) و «روز صفر» (سعید ملکان) آثاری هستند که نام مرتضی اصفهانی در تیتراژ آنها با سمتهای مختلفی چون نویسنده یا مشاور و همکار فیلمنامه دیده میشود.
فساد و رانتخواری پیش از این طرح شده بود و در پروندههایی مانند بابک زنجانی و محمد امامی که هنوز ادامه دارد به اندازه کافی در مورد آن صحبت شده بود اما در مورد حضور نیروهای امنیتی و تخریبی که به سینما وارد کردند کمتر صحبت شده بود و با افشاگریهای اخیر در داخل ایران و گاه هنرمندانی که در خارج از ایران هستند ابعاد تخریبی این حضور بیش از پیش مشخص و گسترده میشود.
اکنون بسیاری از هنرمندان ایرانی به روشنی اعلام میکنند که سینمای ایران ویران شده است و چیز چندانی از آن نمانده است و البته این بدین معنا نیست که فیلم خوب یا متوسط ساخته نمیشود اما همیشه با قطرههایی زلال روبهرو هستیم در مردابی تیره و این مرداب تیره است که قطرههای زلال را فرو میبلد.
هفته را دنبال کنید در: اینستاگرام – تلگرام – توئیتر