مصطفی عزیزی|
پس از سریال «شهرزاد» که به نظر میآمد موفقترین کار سریال سازی با شیوهی جدید بود دیگر کمتر کسی موفق شد در این زمینه کار ارزشمندی انجام دهد. معمولاً کارها یا به انجام نمیرسید یا پس از چند قسمت سروته ماجرا به هم میآمد. تا اینکه «همگناه» به بازار آمد و دور از ذهن نیست که بگوییم موفقترین سریال خانگی پس از «شهرزاد» است. هرچند خوب شروع کرد و بد به پایان رساند.
«همگناه» اولین تجربهی مصطفی کیایی برای حضور در شبکه نمایش خانگی است. او که چندین فیلم سینمایی موفق و نیمه موفق در سینما داشته است حالا سراغ نمایش خانگی رفته است. سریالی که خوشساخت بود و میشد تا انتها دیدش اگرچه انتهایش مطلوب نبود.
«همگناه» ترکیبیست از همهی عشقهای محال و عجیب و غریب؛ که منشأ آن هم رابطهی فرید صبوری (مسعود رایگان) است که البته او هم سرانجام به اشتباهات خود اعتراف میکند. ظاهراً قرار نیست همین یک «رهبر» را داشته باشیم. نخستین زوج خاطی آرمان (محسن کیایی) و زیبا فخری (هدیه تهرانی) که بیش از یک دهه از او بزرگتر است و طبیعی ست که سرانجامی ندارد مگر مرگ زیبا فخری. فرهاد صبوری (مهدی پاکدل) و همسرش هدیه (ساقی حاجیپور) و کسی که زمانی نامزد او بوده است، لیدا (شیرین اسماعیلی) که در پایان متوجه میشویم برخلاف آنچه فرهاد تصور میکرد او نبوده است که موضوع قتل پدر هدیه را برملا میکند. عشق امین دربندی (احسان کرمی) و نامزدش نیکی (روشنک گرامی) که معلوم میشود او هم صبوریست و دختریست از فریبرز صبوری (پرویز پرستویی) که او اصلاً خبری از او نداشته و چند پیرنگ کوچک و بزرگ دیگر.
اما داستان اصلی فریبرز صبوری (پرویز پرستویی) و زن گمشدهی فریبرز، لیلا کوهی (هنگامه قاضیان) را میتوان داستان اصلی سریال نامید. فریبرز با همسر جدیدش نسرین (افسانه چهره آزاد) زندگی میکند در قسمت نخست سریال میرسیم به پسر تازه کشف شده فریبرز، پیمان صبوری (پدرام شریفی) و برادرزن فریبرز، پرویز کوهی (حبیب رضایی) و متوجه میشویم پیمان قصد نزدیکی با سارا صبوری (مارال بنیآدم) را دارد اما بهزودی اسیر عشق او میشود. روزی پیمان پدر را بر سر مزار همسرش میبرد و میگوید همین چند وقت پیش درگذشته است اما مادر از پشت درختها آنها را نظاره میکند. همهی اینها میتوانست خوب باشد اما نویسنده و نویسندگان ماجرای دیگری را در سر داشتند.
اینکه مصطفی کیایی، تهیهکننده و کارگردان، تلاش کرده است داستانی که برادرش به همراه چند نفر دیگر نوشته است را بسازد جای تقدیر دارد. حتی با در نظر نگرفتن سانسورهای رایج و حجابهای بیهوده میشد فیلم را پذیرفت اگر و تنها اگر کمتر به سمت کلیشهها میغلتید.
بیشتر بخوانید: |
اینکه افسر پلیسی در جستوجوی کلاهبردار حرفهای باشد و آن کلاهبردار پسر خود او باشد داستانیست که بینندگان فارسی از ۱۳۶۳ به یاد دارند. فیلمی که در ایران به نام «قانون» منتشر شد و درواقع نامش در زبان هندی به معنای «قدرت» است این فیلم در چارچوب سینمای بالیوود فیلم قوی محسوب میشد. در ۱۹۸۲ به کارگردانی رامش سیپی و با بازیگری دیلیپ کومار و آمیتا باچان ساخته شد. این فیلم توسط سلیم جاوید نوشته شده و در حافظهی جمعی ایرانیان ثبت شده است. اگر به همین منوال نیمهی دوم را هم به پایان برده بود حرفی نبود اما در نیمهی دوم راه دیگری میرود. با داستانی روبهرو میشویم که قبلاً در ۱۹۶۰ آلفرد هیچکاک ساخته است داستانی کاملاً نامربوط به داستان دزد و پلیسبازیِ «قانون».
«مارین کرین» (جنت لی) به امید تسهیل کار ازدواجش با «سام لومیس» (جان گوین) پولهای کارفرمایش را میدزدد و از شهر محل سکونتش خارج میشود و بین راه در هتل بیتس که جوانی به نام «نورمن بیتس» (آنتونی پرکینز) آن را اداره میکند، به استراحت میپردازد. «نورمن» به او میگوید که مادر ازلحاظ روانی نامتعادلش در خانه کنار هتل زندگی میکند. شبهنگام که «ماریون» پیش از خواب به حمام میرود و زیر دوش، ظاهراً به دست مادر «نورمن»، به قتل میرسد. «نورمن» آثار قتل را پاک میکند و جسد «ماریون» و اتومبیلش را در باتلاق میاندازد. در آخر فیلم متوجه میشویم خواهر ماریون «لی لا» (ورا مایلز) که نخست کارآگاهی را استخدام میکند اما وقتی کارآگاه سر به نیست میشود خود «لی لا» برای پیدا کردن خواهرش به دیدن هتل میرود که با دیدن اسکلت جیغ وحشتناکی میکشد و متوجه میشود که سالهاست که مادر بیتس مرده است؛ ولی ناگهان، با زنی روبهرو میشود که بسیار ترسناک است اما سام جلوی او را میگیرد و تحویل پلیس میدهد. این فرد مادر «نورمن بیتس» نیست؛ بلکه خود «نورمن بیتس» است.
هفته را دنبال کنید در: اینستاگرام – تلگرام
اگر «روانی» در ایران معروف نبود میشد پذیرفت که مصطفی کیایی نمیدانسته است اما این دو فیلم بسیار مشهور هستند و اینکه کیانی نداند بسیار بعید به نظر میرسد. تازه هر دو از دو ژانر مختلف میآیند یکی کارآگاهی و دیگری روانشناسانه و چگونه ممکن است این دو ژانر را با هم ترکیب کرد و چیز خوبی از آن بیرون آورد؟
«همگناه» سریال متفاوتی ست و از این حیث میتواند موردتوجه هم قرار بگیرد. اما اگر روی داستان اصلی کار بیشتری صورت گرفته بود و داستانهای مکمل یا کمکی خط و ربط بهتری داشتند آنگاه بیشک یک سر و گردن ازآنچه اکنون ظاهر شده است بالاتر میایستاد.
مشکل سینما و تلویزیون در ایرانِ تحت سلطه جمهوری اسلامی مانند بقیه مشکلات جامعه حل نمیشود مگر اینکه پیشفرضهای ایدئولوژیک موجود حل شود و فرصت بالندگی به فیلمها و آثار نمایشی داده شود و نویسندگان بتوانند بدون حساسیتهای بیدروپیکر موجود بنویسند و خلق کنند. خلق با دستان بسته هرچند جای تقدیر دارد اما رافع مسئولیتهای فردی نیست. هنرمندی که مسئولیت اصلی خودش را نبیند و به کار نگیرد هنرمند نیست هر چه میخواهید میتوانید نامش را بگذارید اما بیشک هنرمند واژهی تا حدودی مقدسی ست که جایی در این اوضاع و احوال ندارد.
شاید تنها یک اتفاق در سریال افتاد که شایسته تقدیر است و آن هم رابطهی بین سیما (سوگل خلیق) و سامان (حسین امیدی) که یکی ترانس است و دیگری معلوم نیست چیست احتمالاً «گی» است و اینها تنها زوجهایی هستند که بهدرستی از ایران خارج میشوند و این پیام را دارند که در جمهوری اسلامی ایران جایی برای آنها نیست و اگر میخواهند جان سالم به در ببرند باید «ایران» را برای همیشه، یا دستِکم تا وقتی «جمهوری اسلامی»ست ترک کنند.