حامد اسماعیلیون، دندانپزشک و نویسندهی ایرانی، همسر پریسا اقبالیان و پدر ریرا اسماعیلیون، از جمله بازماندگان قربانیان هواپیمای اوکراینی است که بر اثر شلیک پدافند سپاه پاسداران در در حوالی تهران سرنگون شد. او که درحال حاضر سخنگوی انجمن قربانیان هواپیمای اوکراینی ساقط شده در تهران است و یکی از صداهای اصلی دادخواهی برای ۱۷۶ قربانی آن فاجعه به حساب میآید. / تحریریه هفته |
به گزارش هفته، اسماعیلیون در صفحه فیسبوک خود نوشت: «شش ماه گذشته. جز کار دندونپزشکی که هنوز میتونم انجام بدم چون نزدیک به بیست سال انجامش دادهام و مثل حافظهی روبات خدشهناپذیر مونده بقیهی تواناییهام رو از دست دادهم. مهمتر از همه حافظهست. حافظهام مخدوش و منهدم شده. آدمی که تو عمرش صدها کتاب خونده هیچکدوم رو به یاد نمیاره. جلوی کتابخونهش میایسته و میبینه دیگه هیچکدوم از این کتابا و فیلما رو دوست نداره. حتا دوست نداره به داستانایی که خودش نوشته نگاهی بندازه. آدمی که هر روز مرتب نوشته نه میتونه از کلمات استفاده کنه نه میتونه اونا رو کنار هم بچینه. یه آدم بیفایده.
گاهی اوقات در طول روز نفسم به شماره میافته. صبحها شاید بدترین وقتش باشه که از یه کابوس بیدار میشم. خواب میبینم ریرا برگشته و روی آینهی اتاقش با ماژیک قرمز نوشته «چرا بابا؟». پس مثل دیوونهها بیدار میشم و میرم به اتاقش، چراغ رو روشن میکنم و میبینم جز چند تا مجلهی تانخورده و بازنشدهی فرانسه هیچی اونجا نیست. یا خواب میبینم با پریسا از این دکتر به اون دکتر میریم چون یه دختری داریم که چشم نداره. خوشحالیم که زندهست اما میبینیم هیچ اثری از چشم تو صورتش نیست. صبح بیدار میشم و در سکوت به سقف نگاه میکنم.
شش ماه گذشته. هیات مدیرهی انجمن خانوادهها انتخاب شده منم شدهام سخنگو و میبینم دهها نفر از خانوادهها و دوستانشون خستگیناپذیر دارن کار میکنن. حس سنگین مسوولیت. میدونم خسته نیستم اما شاید نتونم به چیزی مهمتر از سنگ مزار دخترا فکر کنم. که زودتر اون سه سرو شکسته رو که باربد طراحی کرده بنشونم روی اون خاک. که زودتر برم یه طرفی به یه سفر طولانی، به یه جای بدون بازگشت.
هفته را دنبال کنید در: اینستاگرام – تلگرام
چیزهای کمی رو به یاد میارم. از روبرو شدن با آلبوم عکسها و ویدیوها میترسم و حتا از خرید کردن عادی هم عاجزم. اما میگن باید بمونی و بجنگی. باید بمونم و بجنگم. با دو تا دست شکسته، با دو پای بریده، با یه قلب سوراخ سوراخ که نمیدونم چطور هنوز میتپه.
هفتهی پیش هم مجبور شدم از کلینیکی که سالها کار میکردم استعفا بدم. گریه تو رانندگی یکساعته حالم رو بدتر میکرد. نمیتونستم هشت نه ساعت سرپا بایستم. نمیتونستم زیاد حرف بزنم. فقط موندم در جایی که پریسا ساخته بود کار کنم. مریضای مطبش رو ببینم. نیمهوقت، با پای لنگان، با ذهن ناآرام. اما گاهی به خودم میگم اگه حتا بتونی جلوی مردن یه بیگناه دیگه رو هم بگیری خیلیه. اگه بتونی به دنیا نشون بدی چطور یه جنایت میتونه مثل یه حفرهی لزج مکنده همهی خوشی رو تو خودش بکشه شاید کافی باشه. اینجوری میشه که بعد از شش ماه هنوز زنده موندهام و هنوز صبحا چشمام به این دنیای کثیف باز میشه.
شش ماه گذشته. شب که تو تراس میشینم به این درختا خیره میشم و منتظرم اولین دونههای برف پایین بیاد. از بین برگای سبز و تازه دونههای سفید باشه که میریزه پایین. یعنی میشه؟ یعنی امکانش هست؟ اکتبر عزیز چقدر باید منتظرت بمونم؟ زودتر خودت رو نشون بده.»
پرواز ۷۵۲ هواپیمائی اوکراین اینترنشنال در تاریخ ۱۸ دیماه سال گذشته با ۱۶۷ مسافر و ۹ خدمه از تهران به مقصد کیف در حال پرواز بود که بر اثر شلیک دو موشک پدافند سپاه سرنگون شد و تمامی سرنشینان آن جان باختند.
بیشتر بخوانید: |
حرفی دارم برای اقای اسماعیلیون عزیزم به خودت فکر کن غم بزرگ و کابوس را از خودت دور کن تو هنوز خیلی جوانی و میتونی دوباره عاشق بشی و قلب ات را تقدیم عشقی تازه کنی که جای عزیزانت را پر کند زندگی ادامه دار هزاران مادر جگر گوشه شان رابدلایلی ازدست دادند حتی در ان پرواز ولی قوی و محکم پایدار ماندند و زندگی کردند دوباره عاشق شو و صاحب فرزند شو و بقیه عشق ات را به پای انها بریز و بگردش و سفر برو و با انها زندگیت را بساز تا روحپریسا هم ارام بگیرد خودت را برای همیشه از کابوس ها و از حسرتهای زندگی خلاص و تهی کن تا جا برای دیگری و خودت باز کنی مطمنا میتوانی فقط بخواه و بدان زندگی هنوزم زیباست و منتظر تصمیم تو است … موفق باشی
هرچند بعنوان یک پزشک و فرد مطلع و متفکر، خودتون بهتر میدونید اما قطعا از دست دادن دنیای سمپل و خانواده ای که بعنوان منبع انرژی و حیات برای خودتون داشتید، جهانبینی و هویت و آینده و زندگی شما رو دگرگون کرده.این وقایع بدلیل شوک و افسردگی هست.حق دارید اما میدونید که دنیا پر از ضد و نقیضه.پس به سهم خودتون ادامه بدین چون مقرره ادامه بدین.تاثیر از دنیا رفتگان رو استدام بدین در حدی که معنوی و معقول هست.قطعا مرز بین تخیل و توهم و هذیان رو میدونید.اجازه ندین افسردگی، نظم و محتوای ذهنی تون رو شکننده یا مچاله کنه.الان چندین خانواده دارید. درود بر شما