گروه ترجمه هفته|
بیایید با هم روراست باشیم! نژادپرستی یک روز متولد میشود، زندگی میکند و ممکن است یک روز هم بمیرد. نژادپرستی مسری است و از یک انسان به انسان دیگر قابل انتقال است با این حال سرعت انتقال و شیوع آن بین افراد و در جامعه بسته به شرایط محیطی و اجتماعی که در آن متولد شده، متفاوت است. وانگهی افزون بر شرایط محیطی و اجتماعی، میتوان وضعیتی به وجود آورد که سرعت و قدرت شیوع ویروس نژادپرستی را تشدید کند یا برعکس از سرعت و قدرت آن بکاهد.
هفته را دنبال کنید در: اینستاگرام – تلگرام
گاهی اوقات امواج جدیدی در افق پدیدار میشوند که خبر از برخی تغییر و تحولات میدهند. خیلیها از مشاهده این امواج تعجب میکنند این در حالی است که از پیش علایم و نشانههایی زنگ هشدار را در خصوص ظهور قریبالوقوع خطر یا خطرات به صدا درآوردهاند. بیکاری، فقر و فلاکت، گسترش حاشیهنشینی، محرومیتها و خشونتهای حاشیهنشینی از جمله عواملی هستند که میتوانند نژادپرستی را در یک محیط یا یک اجتماع از حالت جنینی خارج کنند و به گسترش و شیوع آن دامن بزنند.
درست است که آفریقای جنوبی با آپارتاید فاصلهگذاری و شکاف اجتماعی را به اوج رساند، اما آمریکا خیلی پیش از آن دریافته بود که در قضیه نژادپرستی فاصلهگذاری اجتماعی لازم است.
اما ویژگی خاص نژادپرستی این است که هرگز در محیط یا مکانی که دیده میشود، متولد نمیشود بلکه همواره از جای دیگری میآید و از جای دیگری سرچشمه میگیرد. به عنوان مثال اگر نرخ بیکاری در یک جامعه به یکباره به طرز قابلتوجهی افزایش یابد، به سرعت انگشت اتهام به سمت تازهواردها بلند میشود چرا که به نظر میرسد که تازهواردها ژن فلاکت و بدبختی را که میتواند به پیدایش و گسترش نژادپرستی منجر شود، در خود داشته و با خود آوردهاند.
با مشاهده و معاینه یک بیمار است که میتوان به وجود ویروس پی برد وگرنه ویروس کاملا نامرئی است. این اندیشه که بیمار عامل و مسئول بیماری است، از همین جا نشات میگیرد.
اگر سفیدپوست فکر میکند که این ویروس با یک سیاهپوست وارد خاک آمریکا شده است، سیاهپوست نیز تصور میکند که طمعورزی سفیدپوست برای بهرهبردای از انرژی او بوده که ویروس را همچنان زنده نگه داشته است. بنابراین سیاهپوست بدون سفیدپوست وجود ندارد همانگونه که سفیدپوست بدون سیاهپوست هم وجود ندارد و هر یک وجود خود را بسته به دیگری میبیند.
لحظه تاریخی
از خود میپرسیم که کل این داستان چه زمانی در آمریکا شروع شد. چهارصد سال پیش با تجارت بردگان. اولین کشتیهای حامل بردگان در آن زمان در سواحل آمریکا پهلو گرفتند. شاید این زمان بسیار به نظر دور بیاید اما در عرصه تاریخی انگار همه این اتفاقات دیروز رخ داده است.
در روزگار ما، نسلهایی که نوادگان بردگان آن دوران هستند همه تلاش خود را به کار میگیرند تا آن «قرنهای خونین» هرگز در تاریخ فراموش نشود این در حالی است که نسلهای فعلی استعمارگران دیروز تلاش میکنند تا آن دوران سیاه برای همیشه به فراموشخانه تاریخ سپرده شود.
برای مدتها تصور بر این بود که نژادپرستها نقابهای نوک تیزی به صورت و قباهای سفید بلند دارند و شب هنگام با مشعلهای روشن در یک دست و صلیب در دست دیگر سخنان تنفرانگیزی بیان کنند. بعدها تصور این شد که نژادپرستان جوانان سرتراشیده هستند که مثل نازیها سلام میکنند. اما امروز میدانیم که ویروس نژادپرستی همه را آلوده کرده است.
شاید باید مبدا شکلگیری ویروس بردهداری را در دورهای از تاریخ جستجو کرد که طمعکاری و خیالپردازیهای اروپاییان برای بهرهکشی هر چه بیشتر از نیروی رایگان و تمام نشدنی بردگان آغاز گشت.
قطعا در این رهگذر هدف چیزی جز پول نبود. بهرهکشی از بردگان بدون این که حق و حقوقی به آنها داده شود و به دست گرفتن حق زندگی یا مرگ آنها تنها هدفی بود که استثمارگران و استعمارگران از همان ابتدا دنبال میکردند. هنوز هم در آمریکا کسانی هستند که با حسرت از آن دوره یاد میکنند و آرزوی بازگشت آن دوره را دارند.
من در این جا به این علت به آمریکا اشاره میکنم که آخرین تحولات مربوط به بردهداری در این منطقه صورت گرفت اما از این که میبینم برخی اروپاییها از خشونت نژادپرستانه آمریکا ابراز تعجب میکنند، واقعا خندهام میگیرد چرا که اروپاییها ظاهرا فراموش کردهاند اروپا خود عامل اصلی و سرمنشاء داستان بردهداری بوده است. این اولین همهگیری یک ویروس بود چرا که دست کم سه قاره اروپا، آفریقا و آمریکا درگیر آن شدند.
درباره نویسنده: دنی لافرییر دنی لافرییر Dany Laferrière روزنامهنگار و رمان نویس هائیتیتبار کانادایی است. او در سال ۱۹۵۳ در هائیتی به به دنیا آمد و در ۲۳ سالگی (۱۹۷۶) به کانادا مهاجرت کرد. معروف ترین رمان او با عنوان «چگونه بی آنکه خسته شویم با یک سیاه عشق بازی کنیم» در سال ۱۹۸۵ منتشر شد و همین کتاب برای فیلم نامه تنظیم شد و فیلم آن در سال ۱۹۹۰ جایزه جینی را از آن خود ساخت. دنی لافرییر ساکن مونترال است و تا به حال برای نوشتههایش جوایز متعددی را از آن خود ساخته است. |
رمز و راز
یک مسئله همچنان اسرارآمیز است: نژادپرستی قابلیت آن را دارد که در دورافتادهترین نقاط جهان و حتی در جایی که از فلاکت، بدبختی، بیکاری و حتی از سیاهپوستان اثری نیست، ظاهر شود. با این همه نحوه عملکرد آن شناختهشده است.
آیا محدودیت جغرافیایی و زمانی ندارد؟ هنوز ابهامات و مسایل ناشناخته زیادی درباره رفتار ویروس نژادپرستی وجود دارد. تنها چیزی که کاملا مشهود هست درد و رنجی است که بر روی یک گروه خاص ایجاد میکند: سیاهپوستان. در عین حال تنوع و گستردگی مطالعاتی که بر روی رفتار این ویروس صورت گرفته، حیرتانگیز است.
به عنوان مثال هنوز معلوم نیست که آیا ویروس میتواند از انسان به حیوان منتقل شود؟ میتوان چنین چیزی را تصور کرد چرا که در روزگاری نه چندان دور در جنوب آمریکا در برخی مکانهای عمومی یک آگهی با این مضمون به چشم میخورد: «ورود برای سیاهپوستان و سگها ممنوع است».
شاید تصور شود که همه اینها ساخته و پرداخته ذهن یک پژوهشگر در چهاردیواری آزمایشگاهش است اما در واقع این بخشی از یک روند تحقیر و انسانیتزدایی است.
انسانیتزدایی
برای این که برده شرایط حیوانی خود را بپذیرد، لازم است که همه اصناف و مشاغل که به نوعی روی جامعه نفوذ دارند دست به دست هم بدهند. برای این کار نخبگان سیاسی، روشنفکران و مذهبیون تلاش کردند تا برده را متقاعد سازند که در ساختار جامعه استعماری جایگاه و موقعیتش دقیقا همانی است که در آن قرار دارد. در این میان روحانیون کلیسا همه تلاش خود را به کار گرفتند تا برده را متقاعد کنند که به پاداش درد و رنجهایی که در موقعیت کنونیاش در زمین متحمل میشود، جایگاهی رفیع در بهشت به او بخشیده خواهد شد.
در یکی از بندهای قانوننامه سیاهان که به همه جنبههای زندگی بردگان پرداخته، به صراحت آمده است که برده یک کالا است. نکته جالب این که چنین قانونی در «عصر روشنفکری» تدوین شده است. بردگی و بردهداری در این دوره که با رشد و توسعه فلسفه و پیشرفتهای علمی قابل توجه همراه بود، رونق گرفت و شکوفا شد. کار به جایی رسید که حتی برخی این سوال را مطرح کردند که آیا بردههای سیاه هم روح دارند. در این دوره ویروس بردهداری به حدی قدرت پیدا کرد که اندیشه بیرون کردن آن از بدن امری دور از تصور شد. در این میان برخی هم برای از بین بردن ویروس در تلاش بودند یا وانمود میکردند که میکوشند واکسنی برای آن پیدا کنند.
میگفتند که ویروس در وجود ارباب نبوده و برده آن را داشته است. این همان استدلالی است که میگوید زن قربانی تجاوز، در واقع خودش عامل جنایتی است که روی او اتفاق افتاده است. درست بر مبنای همین استدلال بود که به پلیس ماموریت داده شد تا از سفیدپوست در برابر سیاهپوست حفاظت کند.
این واکسن در واقع همان قرن روشنفکری است که راه حل مشکل را پیشرفت در همه زمینهها معرفی کرد. انقلاب فرانسه برای مقطعی هر چند کوتاه تلاش کرد تا بردهداری را مهار کند اما همه در فکر ثروتاندوزی از طریق بردهداری و تجارت برده بودند. حتی فلاسفه روزگار و در راس آنها ولتر معروف نیز در کمپانیهایی که به امور مربوط به سرزمینهای استعماری رسیدگی میکرد، سهام داشتند.
پول
در واقع این پول بود که به ویروس نژادپرستی اجازه شیوع و توسعه داد. منبع تغذیه این ویروس هم چیزی جز طمع و آزمندی سیریناپذیر انسان برای جمع کردن هر چه بیشتر مال و سرمایه با کمترین هزینه ممکن نبود و تحقق این امر فقط با بهرهکشی از کارگرانی امکانپذیر بود که هیچکس حق و حقوق و دستمزدی برای آنها قائل نبود.
در آمریکا ابراهام لینکلن بر این عقیده بود که بردهداری با پروژه او برای خلق یک آمریکای نوین جور در نمیآید. جنگ استقلال درگرفت و شمال به پیروزی دست یافت. انبوه سیاهان عازم مناطق شمالی شدند تا در ازای کار حقوق بگیرند اما خیلی زود مستاصل و سرخورده شدند. بردگان سابق که اکنون حقوقبگیر شده بودند، تقریبا به همان اندازه و به همان شدت قبل مجبور بودند کارهای سخت و طاقت فرسا انجام دهند و در استراحتگاههایی زندگی کنند که بیشتر به سوراخ موش شبیه بود اما بابت همانها نیز پول زیادی پرداخت میکردند. در واقع سیاهان پس از دههها بردگی اکنون به این نتیجه رسیده بودند که کارگران نیز همان بردگانی هستند که خودشان هزینههایشان را پرداخت میکنند اما شرایط کار و زندگی شان تفاوت چندانی با قبل ندارد. بنابراین در ماهیت مشکل تغییری ایجاد نشده بود و بردگی در یک شکل جدید همچنان به حیات خود ادامه داد.
بیشتر بخوانید: |
مسلما بردگی سخت و دشوار است اما سرمایهداری نیز یک شوخی نیست. شرایط ظاهرا تغییر کرده بود اما در واقع از نظر بردگی، تفاوت سرزمینهای شمالی و جنوبی در این بود که در شمال از محکومیت خبری نبود. ویروس نژادپرستی خیلی زود خود را با شرایط جدید وفق داد. برای این که بتوانیم مشکل را لمس کنیم، باید سفیدپوست استثمارگر (شمالی و جنوبی) را از دیدگاه دکتر فروید مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم چرا که ویروس چنان در زوایای پنهان پیکره اجتماع جا خوش کرده است که خارج کردن آن امکانپذیر نیست به حدی که حتی فرد نژادپرست از خود میپرسد برای چه و به چه حقی او را متهم میکنند، درست مثل فرد متجاوزی که به یک دختربچه کوچک تجاوز کرده اما به خود تلقین میکند که این دخترک بوده که او را تحریک کرده و موجب خطای او شده است.
فاصلهگذاری اجتماعی
درست است که آفریقای جنوبی با آپارتاید فاصلهگذاری و شکاف اجتماعی را به اوج رساند، اما آمریکا خیلی پیش از آن دریافته بود که در قضیه نژادپرستی فاصلهگذاری اجتماعی لازم است. نکته عجیب این که این بار، فاصلهگذاری اجتماعی به ویروس این امکان را میدهد که نه تنها قدرت خود را حفظ کند بلکه سریعتر گسترش یابد.
دولتهای جنوبی با آگاهی از این موضوع، خیلی زود یک سیستم بهداشت و درمان ایجاد کردند که در همه جنبههای زندگی روزمره سفیدپوستان را از سیاهپوستان جدا میکرد. در این سیستم دیگر شایسته نبود که سیاهپوستان و سفیدپوستان همزمان در یک اتاق حضور داشته باشند یا برای ورود به یک مکان عمومی یا حتی خصوصی از یک در عبور کنند بلکه لازم بود که سیاهپوستان از در پشتی و سفیدپوستان از در جلویی وارد شوند. در سیستم جدید دیگر سیاهپوستان مجاز به ورود به بارها و رستورانهایی نبودند که محل تردد سفیدپوستان است مگر این که چنین اماکنی دو در جداگانه و دو سالن جداگانه داشته باشد تا مبادا وجود سیاهپوستان در چنین مکانهایی خلوت سفیدپوستان را آشفته کند و مایه رنجش خاطر آنها شود. سیاهپوستان در خانههای اربابان خود اجازه خوردن، خوابیدن یا رقصیدن را نداشتند.
در آن دوران این قوانین و مقررات با دقت و با جدیت به اجرا گذاشته میشد و مجازات سنگینی در انتظار ناقضان این مقررات بود.
این وظیفه سیاه پوستان بود که از سفیدپوستان فاصله بگیرند و مراقب آن باشند که قوانین را زیر پا نگذارند. سفیدپوستان اما میتوانستند بدون اجازه هر جا که بخواهند و حتی کلبههای سیاهپوستان وارد شوند در حالی که سیاهان حتی اگر سفیدپوستی را با زنشان میدیدند، اجازه نداشتند که سر راه او سبز شوند.
یک ویروس خاص
برای من این استدلال بسیار عجیب است که میگوید ویروس نژادپرستی در وجود سفیدپوست نبوده بلکه سیاهپوست آن را داشته است؛ که در وجود ارباب نبوده و برده آن را داشته است. این همان استدلالی است که میگوید زن قربانی تجاوز، در واقع خودش عامل جنایتی است که روی او اتفاق افتاده است. درست بر مبنای همین استدلال بود که به پلیس ماموریت داده شد تا از سفیدپوست در برابر سیاهپوست حفاظت کند. چرا که اگر سفیدپوست نژادپرست است، مقصر کسی جز خود سیاهپوست نیست در حالی که بر سیاه پوست جز داشتن پوست سیاه خردهای نمیتوان گرفت. اندیشمندان میگویند هر کسی میتواند نژادپرست باشد، هر کسی میتواند یک موجود خبیث، یک جنایتکار یا یک قاتل باشد اما نژادپرستی یک ویروس خاص است. لازمه نژادپرستی این است که یک فرد ناقل این ویروس وجود داشته باشد که خود را از هر فرد دیگری که با او متفاوت است، فراتر و برتر بداند و باور داشته باشد که سیاهپوست در نازلترین سطح هرم اجتماعی قرار دارد. در عین حال لازم است که چنین فردی به یک گروه قدرتمند و غالب تعلق داشته باشد و همچنین باور داشته باشد که برتری او به روزگاران بسیار دور باز میگردد.
از طرف دیگر سیستم نیز باید به گونهای عمل کند که فرد سیاهپوست مجموعه برتریهایی را که سفیدپوست به خود نسبت داده است، به عنوان یک امر بدیهی قبول کند. نتیجه این میشود که اگر حتی در آمریکا یک فرد سفیدپوست با یک سیاهپوست روبرو میشود، عمیقا بر این باور است که این آدم سیاهپوست از قرنها پیش بخشی از دارایی و مایملک اجدادش بوده است.
ناقلان سالم
برای مدتها تصور بر این بود که نژادپرست شبیه افرادی است که نقابهای نوک تیزی به صورت زدهاند، قباهای سفید بلند پوشیدهاند و شب هنگام در حالی که مشعلهای روشن و صلیب در دست دارند، زیر درختان گرد هم میآیند تا سخنان تنفرانگیزی که نشاندهنده برتری سفیدپوستان است، بیان کنند.
بعدها خیلیها تصور میکردند که نژادپرستان فقط جوانان سرتراشیدهای هستند که برقنگاهشان مثل خنجرشان تیز است و به سبک و سیاق نازیها سلام میکنند. اما امروز با گذشت چهار قرن میدانیم که ویروس نژادپرستی همه را آلوده کرده است. با این حال اکثر ناقلان این ویروس سالم هستند. به عبارت دیگر ناقلان سالم ویروس نژادپرستی، عامل بیماری را در وجود خود نهفته دارند بدون این که هیچ آثار و علائمی که نشاندهنده بیماری آنها باشد، از خود بروز نمیدهند. اما بدترین قسمت ماجرا این است که این افراد قابلیت انتقال ویروس به دیگران را دارند.
یک نظر
بازتاب ها: مسابقه نفسگیر کانادا برای عضویت در شورای امنیت / آیا کانادا ناجی چندجانبهگرایی در شورای امنیت میشود؟